«اجارهنشین خیابان الامین» روایتی دراماتیک از شخصیتی به نام جمال فیضاللهی است که در رودربایستی رفاقت به سوریه میرود و با کرامتی از حضرت رقیه متحول و مجاور حرم ایشان میشود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، گوشه و کنار تاریخ جای قدمهای خِفتشدگان است؛ چه در خواب چه در بیداری که مرزی با خواب ندارد که خفته به بسته و باز بودن چشمها نیست.
آنکه گریبانشگیر شود، شگفتزده چشم میگشاید و دنبال پردهدری که بر او گذشته، سر به بیابان میگذارد. یکی خسرو است و بینیاز؛ دیگری رابعهای است که زهر قحطی سرکشیده! زن و مرد و پیر و جوانش را کسی نمیداند! دست پنهان، ناگهان یکی را از بین هزاران بیرون میکشد و به خلوت راه میدهد. منتخب، حال خوش و ناخوشش را دست به گریبان میشود؛ هر روز و هر ساعت، سینهدریده، سراسیمه و مطمئن در گردبادی خوشایند که دست نامحرمان بدان نرسد، فرو میرود، غرق میشود؛ میمیرد و از نو زنده میشود. هر روز از پهلویش آدمی دیگر بیرون میزند که میکشدش و خود روز بعد به دست خود دیگرش کشته میشود.
از بیرون اگر ایشان را بنگری شاید جز مجانین نبینی که لگد به بخت میزنند و حاصل دسترنج، فنا میدهند. با این حال، احوالشان شوری میزند که نینوا را به کارزار مجادله میکشاند.
کتاب «اجارهنشین خیابان الأمین» مستندی است شفاهی که با قلم علیاصغر عزتی پاک به روایت مکتوب رسیده است. جمال فیضاللهی، خفتشده قصه است. گرگ باران دیده؛ دنیا دریدهای که به گفته خودش از کنار هیچ خلافی عبور نکرده و با هر خطا، سازی زده! اما رویه برایش طوری رقم میخورد که باورش در این دنیای کذایی برای هر شنوندهای دشوار است؛ آنچنان که نویسنده را وادار به کنکاش روانی در او میکند که مرز راست و دروغش کجاست؟ از اینجا به بعد، او چیزی میگوید و تو برحسب باور و دریافت و خواب و بیدارت دریافت میکنی. لابد، به تعداد همه آنها که این کتاب را میخوانند، از جایی به بعد، عبور سخت خواهد بود.
فراز اول را که طی کنی درست جایی که میخواهی در اوج سوار شوی باید توقف کنی؛ چرا که رسیدی به مرز ممنوعه! نه تعریف کردنش راحت است نه باورکردنش! مرزی که برحسب ماهیت، شناختش برای همه میسر نیست، به تعداد سرها تأویل و تفسیر خواهد شد. با اینحال جمال قصه به این و آنش کاری ندارد. باورش را میپاید که تاریکی شب را با نوری قرمز پس میزند و او را به امنیت دعوت میکند. همهاش شاید همین نباشد ولیکن، کار و بارش از مجنون دیگری میگوید. باور کنی یا نه ظاهرش که جنون است آنطور که لابد، باطنی بی انتها پشتش باشد.
«اجارهنشین خیابان الامین» روایتی دراماتیک از شخصیتی به نام جمال فیضاللهی است که در رودربایستی رفاقت به سوریه میرود و با کرامتی از حضرت رقیه متحول و مجاور حرم ایشان میشود.
بعدها با شروع ناآرامیهای سوریه و ظهور داعش، عضو هسته اولیه مدافعین حرم میشود. مشاهدات جمال از جنایتهای داعش و روایت وی از شکلگیری هسته اولیه مدافعان حرم و دهها ماجرای مستند و شگفتانگیز دیگر به همراه نثر روان علیاصغر عزتیپاک اثری جذاب و خواندنی را شکل میدهند.
در کتاب «اجارهنشین خیابان الامین» میخوانیم:
«میتوانم بگویم یکی دیگر از جاهایی که مرا حسابی تکان داد، همین صحنه بود. گاه شده بود که من به روایتِ حجم خشونتی که گفته میشد در کربلا به خرج رفته، شک میکردم. یعنی روحیهای داشتم که میگفتم محال است یک آدم همچین کاری با دیگری بکند. حیوانیتِ محض بود در نظرم. این بود که میگفتم اینها ساختگی است تا اشک ملت را بگیرند. اما رخ دادن این وقایع در پیش چشمم، به من یادآوری کرد که تو خیلی سادهلوحی و هنوز بشر را نشناختهای. به روح سیدالشهدا! یعنی میگفتم آخر این چه حرکتی است که سر حسین را سر چوب کرده باشند و از کربلا تا فلان جا بچرخانند؟! مگر میشود کسی سر اولادِ پیغمبر را بکند سر چوب؟! شک کرده بودم دیگر. ولی واقعا همه آن خشونتی که روایت کرده بودند برایمان را در این صحنه دیدم. به امیرالمؤمنین دیدم! قشنگ احساس میکردم – نعوذ بالله – این جا کربلاست و من دارم نگاهش میکنم»
از علیاصغر عزتیپاک تاکنون کتابهایی، چون «آواز بلند»، «باغ کیانوش»، «زود برمیگردیم»، «باغهای همیشه بهار» و «میمانم پشت در» منتشر شده است. همچنین این نویسنده که مدیر بخش داستان موسسه شهرستان ادب میباشد برنده جوایزی نظیر کتاب سال دفاع مقدس، کتاب سال سلام و کتاب سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شده است.