هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ضمن اشاره به اینکه ما به شدت نیازمند نظریه پردازی در باب مدرنیته غربی و نحوه بهرهگیری از آن بودیم و هستیم گفت: این فقدان تئوریها و سیاستها در جامعه ما باعث شد که روایتهای دیگری از مدرینته شکل بگیرد که دست کم خطرناکتر از روایت زمان رژیم شاهنشاهی نیستند.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- منصوره پورکریمی؛ سلطه گسترده تکنولوژی در عصر امروزی ابعاد مختلفی از حیات بشری همچون ارتباطات، تجارت، سبک زندگی شخصی و ... را دستخوش تغییر کرده است تا حدی که دیگر گاهی بشر به گرد پای آن نمیرسد و ناکام از دستیابی به توسعه و یا پیشرفت میشود. در این حالت جامعهای که توان همسان برای حرکت با تکنولوژی که زاییده تجدد و مدرنتیه است را نداشته باشد به یک کشور عقب مانده و جهان سومی معروف میشود. اما از طرفی دیگر باید در نظر داشت که فرهنگ و عرف و ساختار داخلی یک جامعه و حتی مبانی فکری و اعتقادی آن برای سوار شدن بر این قطار پر چالش و سریع مدرنیسم که ماحصل تفکر غربی است، به تعارض میرسد و اگر برونرفتی از آن پیدا نکند در گردابی فرو میرود که قدرتهای جهانی یا امپرالیسم به دنبال آن هستند، گردابی به نام استحاله هویتی و فکری. هیچ انسانی و جامعهای از عدم پیشرفت استقبال نکرده و نمیکند، اما نکته حائز اهمیت این است که آیا آنچه که مدرنیسم به عنوان توسعه به کام جوامع میدهد با تجدد و نوگرایی یکی است و یا با این اهرم به دنبال استعمار و استثمار است؟
اگر بناست به امید پیشرفت، شاکله بنیادی و فکری و هویت یک جامعهای مورد هجوم قرار بگیرد و آنها را از آنچه که باید به آن برسند دور کند، دیگر چه نیازی بود از دیرباز تا کنون در جهان انقلابهای گوناگون رخ دهد؟! مگر نه این بوده که مردم از تغییر در هویت و بنیانهای فکری و دینی و ساختار زندگی خود در آینده احساس خطر میکردند و از تسلط بیگانه بر کشور خود هراس داشتند؟
مدرنیته تدریجاً تغییر مخرب را وارد چرخه زندگی انسانها کرده است لذا نحوه برخورد با این چالش مستلزم شناخت هرچه بیشتر مدرنیته و انواع و ابعاد آن و چگونگی رویایی است، ولیکن موضوع زمانی حساستر میشود که پای دین و تعهدات و تمایلات مذهبی باز میشود و اسلام به عنوان دینی کامل باید با این جریان روبرو شود؛ بنابراین نحوه برخورد اسلام با مدرنیته مبحث مهمی است که در چندین مرحله تا به حال بررسی کردیم و برای تبیین و رسیدن به راهکار حل مسئله تقابل اسلام و مدرنیته با حجت الاسلام المسلمین دکتر علیرضا قائمینیا دانشیار گروه معرفت شناسی پژوهشکده حکمت ودین پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتگویی انجام دادیم تا در نهایت ابعاد مختلف موضوع را بررسی کنیم:
دانشجو: با توجه به اینکه ما در عصر سلطه تکنولوژی زندگی میکنیم، دیدگاه رهبری بر تقابل مبنایی اسلام و مدرنیته است نحوه برخورد ما با تکنولوژی به مثابه دستاور مدرنیته چطور باید باشد؟
قائمی نیا: مدرنیته به عنوان یک مکتب، مبانی فکری و فلسفی خاصی دارد که شاید بتوانیم بگوییم سوبژکتویسیم یا خودبنیادی عقل، مهمترین مبنای معرفت شناختی مدرنیته است. بر این اساس عقل کاملا از ایدههای وحیانی شهودی استقلال پیدا میکند و فقط بر پایه دستاورهای خودش جلو میرود. به این معنا مدرنیته نه تنها با اسلام، بلکه با هیچ دین الهی همخوانی ندارد، چون بنیاد ادیان الهی این است که عقل بشر نمیتواند همه مسائل را حل کند و در حل پارهای از آنها باید حتما به ساحتهای الهی و ادیان رجوع کند، اما مدرنیته ساحت ماوراءالطبیعی و دینی را نادیده میگیرد. این عقل برای خودش پیامدهایی داشته که با تفکر دینی همخوان نیست و مدرنیته به این معنا در نگاه رهبر انقلاب با اسلام تقابل دارد و نمیتوان آن را پذیرفت.
مدرنیته اساس تفکر غربی در دورههای جدید قرار گرفته و کشورهای غربی را مدیریت کرده است. تکنولوژی هم ابعاد مختلفی دارد و خیلی از جاها مبتنی بر عقل خودبنیاد شکل گرفته است. البته به این نکته اشاره کنم که استفاده از تکنولوژی برای بشر امروزی اجتناب ناپذیر است و جامعه جهانی یک جامعه تکنولوژیک است و روز به روز نیز بیشتر میشود و همه چیز رنگ تکنولوژی به خودش میگیرد. این تکنولوژی در باطن خود فرهنگ مدرنیته را دارد که عقل را خود بنیاد میداند و معتقد است که تا جایی که ممکن است باید از دنیا استفاده بهینه و بیشتر کرد.
این دستاورد مدرنیته است که تکنولوژی را نجات بخش انسان میداند و به این تفکر قائل است که بهشت ترسیم شده در ادیان را فقط تکنولوژی میتواند در روی زمین برای بشر فراهم بیاورد. این یک نوع نگاه افراطی نسبت به تکنولوژی است که میتوانیم آن را بیشینهگرایی یا ماکسیمالیسم تکنولوژیک دانست که میگوید تا قدر امکان باید از تکنولوژی جدید بهره گرفت.
در مقابل این دیدگاه میتوانیم به دیدگاهی اشاره کنیم که برخی از اندیشمندان در استفاده از تکنولوژی جدید مطرح کردهاند و در پارهای از مضمامین سخنان رهبری هم همین دیدگاه برداشت میشود که میتوانیم آن را مینیمالیسم یا کمینهگرایی تکنولوژیک بنامیم که مفاد این نگاه این است که تا جای ممکن استفاده ما از تکنولوژی حداقلی باشد و اگر جایی مجبوریم که از تکنولوژی استفاده کنیم باید به نفع مصالح عمومی بشر و جامعه اسلامی باشد، باید رفاه عمومی و مسائل محیط زیستی را در نظر گرفت. این دیدگاه را میتوان نوعی حداقل گرایی تکنولوژیک دانست که معتقد است استفاده ما باید اولا آگاهانه باشد، ثانیا مبتنی بر اصول اخلاقی باشد و ثالثا مصلحت حیات اجتماعی بشر در آن لحاظ بشود.
دانشجو: اسلام باید با تحولات مدرنیته مبارزه کند یا بخشی از آن را بازسازی و بومیسازی کند؟
قائمی نیا: مدرنیته به تعبیر برخی از فلاسفه غرب، مهمان ناخوانده است و چه بخواهیم چه نخواهیم وارد جامعه ما شده و ابعاد دیگرش هم وارد خواهد شد. تنها راهی که ما میتوانیم در مقابل مدرنیته داشته باشیم این است که با نگاه انتقادی به آن نگاه کنیم. نه به معنای اینکه سیاه و سفیداندیشی داشته باشیم و کلا رد کنیم یا کلا بپذیریم. برخی از اجزای مدرنیته را باید سنجید و دید که تا کجا میشود آنها را پذیرفت.
بین مدرنیته فکری با مظهر و تجلی تکنولوژیک آن تفاوت وجود دارد. مواجهه با مدرنیته باید یک نوع مواجهه فکری، عقلی و مبنایی باشد. تا جایی که میشود برخی از اندیشههای پیدا شده در دوره مدرن را باید بر اساس نگاه انتقادی پذیرفت و از آنها بهره گرفت. درباره تجلی تکنولوژیک هم باید همان نگاه حداقلی را دنبال کنیم.
شاید تاکید بر این نکته ضرورت داشته باشد که متاسفانه در جامعه ما که یک جامعه اسلامی ایرانی است، سالهای زیادی است که حداکثرگرایی تکنولوژیک در دستگاههای مختلف تبلیغ میشود. سیاستهایی که دنبال میشود به نظر میرسد که به سمت حداکثرگرایی و استفاده بیشتر از تکنولوژی میرود که همین موضوع خطراتی را برای جامعه ایرانی ایجاد کرده است. رهبر معظم انقلاب در جاهای مختلفی به این نکته اشاره کردند که این موضوع باید تا حدی کنترل شود.
در جامعه ما از لحاظ روانشناختی، چنین روحیهای در مردم پدید آمده که علتها و منشاهای مختلفی دارد، اما گویا مردم هم دیوانهوار به سمت استفاده هرچه بیشتر از تکنولوژی میروند و حد و مرزی برای استفاده از آن قائل نیستند و مظاهر مدرنیته را به شدت دنبال میکنند و آن را افتخاری برای خودشان میدانند. ما نیاز داریم به یک نوع آگاهی، یک نوع خودآگاهی که وضعیت خودمان را بسنجیم. کشورهای غربی که در دل مدرنیته زندگی میکنند و کاملا ابعاد مختلف مدرنیته و تکنولوژی را حس کردند دقیقا متوجه خطرات و آسیبهای مدرنیته و تکنولوژی هستند و محتاطانه جلو میروند. این احتیاط باید در جامعه ما جدی گرفته شود. این هشداری است که رهبری در فرازهای مختلف صحبتهایشان به آن اشاره کردهاند.
تکنولوژی یک تیغ دو لبه است. اگر از سمتی برای انسان رفاه، آرامش و امکانات به ارمغان میآورد از سوی دیگر خیلی از امکانات و فرصتها را میتواند از انسان بگیرد و او را از موطن اصلیاش که طبیعت و خلقت است تا حدی جدا کند. رقابتهای عجیب و غریبی در استفاده از تکنولوژی و مظاهر مدرنیته صورت میگیرد، این برای جامعه هشداری است که باید جدی گرفته شود.
دانشجو: رهبری در جایی میفرمایند که "تجدد و دینداری دو موضوع مقابل هم هستند، انقلاب این طلسم را شکست." به نظر شما انقلاب اسلامی چگونه این تقابل را شکست؟
قائمی نیا: تجدد یا نوگرایی یا نوخواهی در روایت خاصی با دین تقابل دارد. اگر تجددگرایی به معنای مدرنیته طبق همین تعریفی که اشاره شد باشد، طبیعی است که با دین سازگاری ندارد و در جامعه ما هم خصوصا بعد از انقلاب روشنفکرانی که ادعا میکردند روشنفکران دینی هستند این نوع مدرنیته را تبلیغ کردند که هیچ مبنای دینی ندارد و با دین سر ستیز دارد. تجددگرایی بر پایه عقل خودبنیاد که ادعای سکولاریسم و جدایی ساحتهای اجتماعی از اعتقادات دینی را مطرح میکند، طبیعی است که با دین سازگار نیست. اما در ذات دین یک نوع نوخواهی وجود دارد که این نوخواهی در فهم دین، در فهم جامعه، در استفاده از مزایای اجتماعی و پیشرفتهای بشر مشهود است. بدین معنا دین از پیشرفت طرفداری میکند و فقط تجدد را در جایی نفی میکند که دست انسان را از ساحت الهی کوتاه کند.
ما نوعی از تجددگرایی را میپذیریم که با اساس دین همخوان است و دین را نفی نمیکند، اما در عین حال بر پیشرفت بشر از لحاظ علمی و فکری تاکید میکند. این نکته تاحدی بدیهی است که در قلمروی تفکر دینی تجددگرایی معنای خاصی پیدا میکند. ما روایتهای مختلفی از تجددگرایی داریم و همانطور که اشاره کردم در جامعه ما روایتهای سکولار و مبتنی بر مدرنیته در حال تبلیغ شدن است که با دین سر ستیز دارد. باید به دنبال روایتهایی باشیم که با دین همخوان است. خود دین در ذاتش تجددگرایی را نفی نمیکند بلکه بشر را دائما به تجدد و پیشرفت و استفاده از موهبتهای عقل بشری و دستاورهای آن ترغیب میکند.
دانشجو: یعنی انقلاب اسلامی این روایتها را برای مردم به ارمغان آورد؟
قائمی نیا: بله؛ چون انقلاب اسلامی مبتنی بر اندیشه اسلامی است نمیتواند روایت سکولار از تجددگرایی را بپذیرد. تجددگرایی مفهومی است که به قول منطق دانان تعریف نظری دارد و مبتنی بر تئوری است. تعریف شسته رفتهای ندارد که همه بر سر آن توافق داشته باشند. هرکس بر اساس نظریهای که دارد تعریفش میکند. سکولارها نوعی تعریف از تجددگرایی دارند و کسانی که گرایشهای دینی دارند تعریف دیگری؛ بنابراین یک تعریف مقبول از تجددگرایی وجود ندارد. چیزی که مسلم است اینکه میشود بر برخی مفاهیم مثل پیشرفت، افزایش آگاهی و امثال اینها تاکید کرد. دین از این مفاهیم طرفداری میکند.
دانشجو: انقلاب اسلامی یک بار در سال ۵۷ جامعه ایران و اسلام را از مدرنیته وارداتی حکومت پهلوی نجات داده، آیا در این ۴۰ سال توانسته این دستاورد را حفظ کند؟ اگر خیر بیشتر در کجا صدمه دیده است؟
قائمی نیا: همانطور که اشاره کردید قبل از انقلاب روایتهای افراطی سکولار و سطح پایین از مدرنیته در جامعه ما تبلیغ میشد که بیشتر با مدپرستی همراه بود. یعنی استفاده نابخردانه از مظاهر تمدن غربی به عنوان مدرنیته ترویج میشد، انقلاب اسلامی این موضوع را نفی کرد.
مشکل عمده وقتی به وجود آمد که در زمان وقوع انقلاب اسلامی اندیشمندان ما هنوز خودشان پدیده مدرنیته را به خوبی نشناخته بودند و حتی دولتمردان ایدهای نداشتند که چگونه با مدرنیته مواجهه داشته باشند. ما به شدت نیازمند نظریه پردازی در باب مدرنیته غربی و نحوه بهرهگیری از آن بودیم و هستیم. این فقدان تئوریها و سیاستها در جامعه ما باعث شد که روایتهای دیگری از مدرینته شکل بگیرد که دست کم خطرناکتر از روایت زمان رژیم نیستند و سر و صورت موجهتری به خودشان دادهاند.
این سیر معکوس باید مدیریت شود. مراکز فرهنگی و دستگاههایی که سیاستگذاری میکنند باید روی آن تامل کنند مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی یا موسسات و نهادهای دیگری که مطالعات فرهنگی را دنبال میکنند باید این مسئله را جدی بگیرند، اما متاسفانه هنوز عزم راسخی در این زمینه وجود ندارد و شاهد تلاشهای گسستهای در این زمینه هستیم. فکر میکنم که این موضوع یک مشکل جدی جامعه ماست و تعارضی در داخل نظام ایجاد میکند.
از یک طرف نظام ما یک نظام دینی است و از طرف دیگر بخشهای فرهنگی و نهادهایی در سطح عمومی جامعه و حتی روشنفکران ما در حال تبلیغ نوعی مدرنیته هستند که یک تعارض را در نظام به وجود آورده که باید روی آن فکر شود. صحبتهای مقام معظم رهبری هم به این سمت میرود که این مسئله باید مدیریت بشود و مدرنیته افراطی و سکولار در ابعاد مختلف از جامعه ما حذف شود.
دانشجو: طبق سخن رهبری، اسلام به دنبال نوگرایی حقیقی است، نوگرایی حقیقی یعنی چه؟ مسئولیت دستیابی به این نوگرایی با چه کسانی و یا نهادهای حکومتی است؟
قائمی نیا: نوگرایی از نظر اسلام مولفههایی دارد. یک مولفه این است که ساختهای الهی را نادیده نگیرد و پیشرفت بشر را بر اساس پیشرفتهای مادی و معنوی با هم تعریف کند. پیشرفت مادی به تنهایی مشکلی را حل نمیکند و این پیشرفتها باید منافاتی با پیشرفت معنوی نداشته باشند و هر دو ساحت وجودی انسان را باید لحاظ کند. ما نیازمند چنین نوگرایی هستیم که هم نگاه ما را به جهان و پدیدههای دینی متحول کند و هم فهم بهتری را به ارمغان بیاورد.
دو دسته از دستگاهها متصدی این موضوع هستند. یکی دستگاههای فرهنگی که مطالعات فرهنگی در این زمینه انجام میدهند و بر اساس مطالعات سیاست گذاری میکنند و دیگری نهادهای اجرایی و حکومتی هستند که باید به طور دقیق این سیاستها را اجرا کنند.
این مسئله، موضوع حساسی است و من تاکید ویژهای روی مطالعات فرهنگی دارم. این مسئله را صرفا با مشورت و دورهم جمع شدن نمیشود حل کرد و باید مطالعات علمی و فرهنگی روی جامعه ما و متون اسلامی، روی کتاب و سنت و تاریخ و سیره اسلام صورت بگیرد و بر اساس مطالعات فرهنگی باید برنامه ریزی بشود. این موضوع پیچیدهای است که صرفا با سخنرانی و تک روی حل نمیشود. وقتی نظام درگیر این موضوع است باید سیستماتیک و برنامه ریزی شده عمل شود. مطالعات اجتماعی فرهنگی که عرض میکنم اعم از بررسیهای فرهنگی، روانشناختی، جامعه شناختی سیاسی و... است. کسانی که اهل علم هستند و درد فرهنگ دارند باید دورهم جمع بشوند و تحلیل علمی و برنامه ریزی کنند و بعد نوبت دستگاههای اجرایی میرسد که این سیاستها را به خوبی اجرا کنند. این دو نهاد باید از یکدیگر تفکیک شوند. نهاد اجرایی اینطور نیست که حتما اعضای آن اندیشمند هم هستند. باید دستگاههای اجرایی پشتوانههای فکری و فرهنگی داشته باشد که در کشور ما اینطور نیست.
مطالعات فرهنگی و علمی باید از دستگاههای اجرایی پشتیبانی کند، این تنها راه حل این مسئله است. نهاد اجرایی هم خودش را موظف به اجرای دقیق سیاستگذاری و برنامه ریزیهایی که کارشناسان روانشناسی، جامعه شناسی، مذهبی و... انجام داده اند بداند. این آشفتگی و گسستگی که وجود دارد بین نهادهای مطالعاتی و فرهنگی و نهادهای اجرایی، بحرانی ایجاد کرده است که باید حل بشود. اینجا به نظر میرسد حتی مجلس از بعد قانونگذاری برای موظف کردن نهادهای اجرایی به اجرای دقیق سیاستهای نهادهای مطالعاتی باید ورود کند و رویه فعلی را اصلاح کند.