گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، مهدی فراهانی؛ در یک سال اخیر سریال آقازاده محصول سازمان رسانهای اوج یکه تاز شبکه نمایش خانگی بوده است و بی رقیب در سایتهای مطرح اشتراک فیلم و سریال منتشر شد. سریالی که پر زرق و برق آغاز شد و در همان قسمت اول یک بنز آخرین مدل را جلوی چشمان مخاطب اوراق کرد و نشان داد قرار است در این سریال به هر نحوی که شده برای مخاطب جذابیت خلق کند.
آقازادهای که علیه آقازادگی ساخته شده بود خود در دنیای فیلم و سریال آقازادگی کرد. خط قرمزهای سیاسی که برای بسیاری از فیلمها لحاظ می شود برای این آقازاده سازمان اوج مزاحی بیش نبود. این مجموعه نه تنها خط قرمز نداشت؛ بلکه امروز دیگر خودش برای خودش یک خط قرمز شده است. این سریال تنها سریالی بود که اجازه داشت از سرتاسر تهران تصاویر هوایی با کیفیت FULL HD منتشر کند، برای بازیگران خانم کلاهگیس استفاده کند و به مخاطب نشان دهد در ادامه این پلان دختر جوان تن به تن فروشی میدهد برای اهداف سیاسی و در نهایت به راحتی نشان دهد که فساد در جمهوری اسلامی ایران سیستماتیک است! نکتهای که برای این سریال آقازاده و ویژهخوار نه تنها هزینهای نداشت بلکه سازندگان و حامیان مالی و سیاسی و ... فیلم به ساخت چنین فیلمی افتخار هم میکنند.
آقازاده خوب و بد؟!
چند قسمت از سریال آقازاده گذشته بود که جنگ آقازاده خوب و آقازاده بد آغاز شد. آقازاده خوب و پرایدسوار از خانودهای با گرایشات شدید مذهبی و البته سنتی، در مقابل آقازادهی بد جتسوار که در عمارتی در جاده لواسان زندگی می کرد! دوگانهی جذابی توسط سازندگان، برای مخاطبین عام ایجاد شده است. زمین بازی دیدنی برای مردمی که خارج از گود نشستهاند و جنگ گلادیاتورهای خوب و بد را میبینند. این دوئل آقازادهها برنده لازم داشت و برندهاش نیز از قبل مشخص بود.
در واقع آقازاده ساخته شده بود برای قهرمانسازی از آقازاده خوب، این گلادیاتور مثبت از طرق مختلف حمایت شد که مفهوم آقازادگی را که سالها توسط رسانههای مختلف از جمله فیلم و سریال به وجود آمده بود را به چالش بکشد. مفهوم آقازدگی که خصوصا در سالیان اخیر در فرهنگ عام جامعه ایران پررنگ شده، برای نویسندگان و طراحان سناریوی سریال آقازده مهم بوده و قطعا این تعریف و این نگاه به آقازادگی باب میلشان نبوده است به همین دلیل این سریال با خرج میلیاردها تومان و با عبور از خطوط قرمز، به این قالب و پیش فرض ذهنی شکل گرفته در اذهان مردم حمله کرد و تمام سعیش این بود که مفهوم آقازدگی را تغییر دهد. سازندگان سریال هدفشان را در یکی از داغترین دیالوگهای سریال که آقازده خوب قصه (حامد تهرانی) و رییس اداره اطلاعات نهاد امنیتی با هم صحبت میکنند، گنجاندند: (حامد خطاب به رییس خود) وقتی توی خیابون راه میرم، توی نگاه مردم هیچ فرقی بین من و شما و آقام! و اون مدیری که ۱۰۰۰ تا کثافتکاری تو پروندهشه یا اون وزیری که آش رو با جاش میخوره نیست!
به گفته عنقا بعضی دیالوگها سر صحنهی فیلمبرداری نوشته شده و کار تیم نویسندگی نبوده است، شاید این دیالوگ حامد تهرانی هم جایی میانهی سریال، وقتی عنقا به این نتیجه رسیده که سریالش به خوبی ضد ساختار ذهنی مردم عمل نکرده و مطابق ماموریتش نتوانسته چارچوب فکری مردم را متزلزل کند، تصمیم گرفته است حرفش را نه در مسیر سناریوی داستان و با بکارگیری تکنیکهای اقناعی بلکه با پرت کردن مستقیم آن به صورت مخاطب مطرح کند و بازخورد دلخواه بگیرد.
آقازاده فیلم ضدساختاری بود، اما نه فقط ضد ساختارهای نظام بلکه ضد ساختار ذهنی مردم، این مجموعه برای نجات آقازادههای خوب آمده بود که نقش بازی کند، ساخته شده بود که بگوید: مردم! نگاه کنید قهرمان قصه فسادستیزی ما، یک آقازاده اصیل است، پس آقازاده بودن آنطور که در تمام این سالها به شما میگفتند بد هم نیست! کافیست به ما و حامد طهرانی و پرایدی که حتی چرخهایش قالپاق ندارد نگاه کنید.
آقازاده هرچه که بود، با تمام ویژهخواری و ... توانست اندکی در افکار عمومی اثرگذار باشد و حامد طهرانی را به عنوان نماد یک آقازاده خوب به جا بگذارد، اما به چه قیمتی؟
به تاریکی شب
سریال آقازاده برای ایجاد دوگانهی سیاه و سفید و قهرمان سازی مطلوب خود مجبور بود که دشمن قهرمان داستانش را کاملا سیاه نشان دهد، نیما بحری نماد آقازدگی منفی و نماد فسادپذیری و رانتخواری در سیستم حکومت بود. نماینده بخشی از حاکمیت که پدرش وزیر بود و خودش صاحب بانک و هلدینگهای مختلف. نیما بحری فردی بیرون از ساختار نبود بلکه به هر مقام و جایگاهی که رسید با ارتباطات سیاسی و نفوذ و رانت دولتی رسید پس سریال آقازاده با نشان دادن نیما بحری سیاه و تاریک فقط سیاه بودن و وجود فساد گسترده در یک آقازاده را نشان نداد! بلکه فساد سیستماتیک در جمهوری اسلامی ایران را به راحتی فریاد زد! فسادی که برایش یک قهرمان عدالتخواه ساختگی مهیا شده بود و فقط لازم بود نویسنده هرچه میتواند آقازاده بد را بزرگ و قوی نشان دهد تا قهرمان خود نیز بزرگ شود. به همین دلیل در بیش از ۸۰ درصد سریال، آقازاده بد قدرت نمایی میکرد؛ از آدمکشی تا جعل تابلوی نقاشی سهراب سپهری تا پولشویی میلیاردی و قاچاق دختران به ترکیه و ...
سازندگان فیلم همهچیز را فدای هدفشان یعنی تطهیر آقازادههای خوب در ذهن مردم کردندکردند و در این مسیر حتی حاضر شدند نشان دهند فساد دقیقا در هر سه قوهی جمهوری اسلامی ایران سیستماتیک است و قهرمان ما میتواند این قدرت سیستماتیک را نابود کند!
سر فدای تن!
کار آقازاده فقط با حمله به ساختارهای ذهنی از پیش تعیین شده مردم از مفهوم آقازاده و آقازادگی به پایان نرسید. این حمله مقدماتی لازم داشت و آن مقدمات ساخت قالب و پیش فرضی جدید مبنی بر سیستماتیک بودن فساد در جمهوری اسلامی ایران بود با این تفاوت که این موضوع نه در رسانههای معاند و غربی بلکه در سریال آقازاده محصول سازمان اوج! نشان داده شده است.
حال امروز نه تنها در انگارههای ذهنی بسیاری از مردم آقازدگی منفور است بلکه به همت و کمک مالی سازمان اوج و طراحان این سریال یک انگاره دیگر و یک قالب جدید مستدل به اذهان اضافه شده است که: فساد در هر سه قوه جمهوری اسلامی به شدت وجود دارد. به واقع مدیران و طراحان این سناریو برای ترمیم یک خراش در دست نظام! به سر و جمجمهی جمهوری اسلامی ایران شلیک کردهاند و سر را فدای تن کردند.
تقابل آگاهی و امید
از شلیک به سر جمهوری اسلامی که بگذریم انکار این مسئله که در ساختارهای جمهوری اسلامی ایران امکان فساد وجود دارد امری غیرممکن است و ما نیز قصد نداریم بگوییم که فسادی در ساختار نیست و همهی روابط و اتفاقات سالم هستند.
از سمت دیگر بر مبنای اصل و محور قرار دادن مردمسالاری دینی در ارتباطات مختلف حاکمیتی_مردمی، به اصل آگاهیبخشی و آگاهسازی افکار عمومی از تمام اتفاقات جامعه باید معتقد باشیم و پیروزی و موفقیت کشور را باید در گرو همین آگاهیبخشی و استفاده صحیح از ظرفیتهای افکار عمومی بدانیم، اما متاسفانه همیشه عدهای این نگاه را دارند که بازنمایی اتفاقات تلخ مثل فساد آقازدهها و یا ساخت سریال و فیلم از فساد و رانتخواری تماما موجب ناامید کردن جامعه و کور کردن گرههای موجود اجتماعیست.
آقازاده به مدافعین از این تئوری حامی سانسور و پنهانکار، این اجازه را داد که امروز در فضای سیاسی مستدلتر بیان کنند که بازتاب فساد باعث ناامیدی مردم میشود. این دقیقا همان تئوری است که آقازاده در تمام طول سریال در ذهن مخاطب ساخت و دائما به آن بال و پر داد. آقازاده مملو از سیاهی بود و بیانگر یک سیستم و حاکمیت سیاه که هر عمل قبیحی در آن انجام میشود و تک نقاط روشن ذهن مخاطب را هم سیاه میکرد تا برای سیاهی خود فرشته نجات بسازد! مخاطب آقازاده از دیدن این سریال نه تنها امیدوار به اصلاح ساختار نشد بلکه در ذهنش این اطمینان شکل گرفت که این ساختار اصلاح ناپذیر است.
طراحان سریال حتی به آخرین روزنه امید مردم هم رحم نکردند و پس از اینکه دستبند آقازاده خوب به دستان حاج حسن بسته شد و نماد و پرونده دادرسی با لوگوی قوهقضائیه به عنوان عدالتگستر قدرتمند در پس زمینهی تصویر دست و دستبند آشکارا توی ذوق میزد، اما با این وجود یک حس بسیار خفیف و بازهم شعارگونه برای امیدوار ماندن از خود به جا گذاشته بود که نویسنده سریال با سکانس آخر و سو قصد به جان حامد تهرانی به آن چند لحظه امیدواری هم رحم نکرد، به واقع با همان سناریوی سوقصد نشان داده شد که حتی اگر سرشبکه فساد هم در زندان باشد، اما هنوز همان رفتار و منش در بیرون از زندان ادامه دارد و آقازاده خوب سناریو پس از یک تصادف سهمگین مثل قهرمان فیلمهای هالیوودی زنده میماند برای ادامهی عدالتخواهی کاریکاتوری!
فیلم در ظاهر در مسیر آگاهیبخشی قدم برداشته بود، اما بجای امیدواری کاملا سیاه و تاریک بود این اتفاق یک دلیل مهم داشت و آنهم این بود که مخاطب اصلی داستان که مردم کوچه و خیابان هستند خود را نمیتوانستند در داستان پیدا کنند. در آقازاده مردم فقط مردم مسجدی بودند که با نگاههای سنگین خانواده طهرانی را تحقیر میکردند و زنان فیلم هم زیر لب غر میزدند و غیبت میکردند! مردم هیچ جای فیلم خودشان را پیدا نکردند و صرفا تماشاگر جنگ آقازادهها بودند که اگر سناریوی آگاهیبخشی به گونهای طراحی میشد که مردم خودشان مقابل فساد ایستادگی میکردند و قهرمان را از خودشان میدیدند قطعا در پایان قسمت آخر میتوانستند امیدوارانه به زندگی اجتماعی برگردند و سعی کنند خودشان پرچم مبارزه با فساد و رانت را بلند کنند.
این سریال نتوانست مردم را با کاراکترهایش همراه کند، نتوانست مردم را در داستان و سناریوی خود همدل کند، به همین دلیل آگاهیبخشیاش نه تنها منجر به امیدواری نشد بلکه مردم بیننده این سریال بعد از پایان قسمت آخر حس رخوت و بیمسئولیتی در قبال فساد و رانتخوار حس کردند و ناامیدانه به چهرهی خونین عدالتطلب آقازاده و خاص نگاه میکردند و نهایت مبارزه با فساد را که توسط یک آقازاده پرقدرت و البته خوب شروع شده بود را همان صورت خونی و سو قصد شده میدیدند. با این تصاویر واقعا باید مخاطب امیدوار باشد و توقع باید داشت از دل مخاطبین سریال کنشگر فسادستیز خارج شود؟
غیرحرفهای
آقازاده در محتوا ابتر ماند و نتوانست حرفهایی که دارد را کامل بزند و گاهی همین نقص در انتقال پیام و محتوا باعث شد که مخاطب عام سریال متوجه منظور و مقصود سازندگان نشود. طراحان مجموعه به فکر یک مجموعهی کمکی افتادند که هم با عنوان پشت صحنه و هم با حضور بازیگران مطرح سریال و حواشی که در گفتگوهای بیپرده بیان میشود بتوانند خلا محتوایی مجموعهی خود را پوشش دهند، این مجموعه در آنجایی به هدفی که بیان شد حرکت کرد که ما شاهد حضور فعالین سیاسی در برنامه بودیم! افرادی که با عنوان فعال سیاسی احزاب و گروههای سیاسی به برنامه دعوت میشدند تا محتوایی که عنقا و سازمان اوج نتوانسته بودند در سناریو قرار دهند را در قالب یک برنامه ثانویه منتشر کنند. نکته بسیار عجیب و مبتذل، ورود غیر هنری و غیر فرهنگی این سریال به مسائل سیاسی و درگیریهای سیاسی بود که ابدا قابل پذیرش و قابل هضم برای مخاطب نیست و سوال اساسی اینجاست که یک مجموعه هنری چگونه میتواند خروجی و کنش سیاسی صرف داشته باشد در صورتی که میلیاردها تومان برای تولیدات هنری دریافت و خرج میکند؟!
مهدی فراهانی - کارشناسی مهندسی نساجی دانشگاه امیرکبیر و مسئول واحد فرهنگی اتحادیه دفتر تحکیم وحدت
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.