«منصور» بی داستان است و در شکل دادن اصلیترین منطق فیلم ناتوان عمل میکند. موضوعاتی که باعث میشوند فیلم در تصویر کردن شهیدمنصور ستاری، آنطور که باید، دست به عصا باشد و از عهده نامش، «منصور»، برنیاید.
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- رعنا مقیسه؛ در ادبیات پایداری و به خصوص زمانی که قرار است درباره شخصیتهای تاثیرگذار جنگ صحبت کنیم، با مشکلی جدی مواجهیم به نام خاطرهنویسی. خاطرات شخصیتهای مهم دفاع مقدس بی آنکه تبدیل به داستان واساسا هنر شوند، نوشته میشوند و به فروش میرسند. همین هم میشود که خوانده نمیشوند و آنچنان که باید تاثیر نمیگذارند. «منصور» به همین بیماری مبتلاست. فیلمی که هنگام تماشایش احساس میکنی کتاب خاطرات شهید را ورق میزنی. بی که هنر باشد و داستان.
داستان اساسا در فیلم شکل نمیگیرد و انگار که فیلمنامه از روی خاطرات چند نفر که از منظرهای مختلف با شهید همراه بودهاند نوشته شده. این مهمترین و اساسیترین ایراد در فیلم «منصور» است. سکانسهایی که شهید در خانه است و با همسرش گفتگو میکند گویای همین موضوع است. قسمتهایی وصله شده و بیرون زده از فیلم که عملا اگر نبود هیچ اتفاقی در فیلم رخ نمیداد. مثال دیگر این نبود انسجام داستانی زمانی است که بی مقدمه وارد لحظه بمباران هوایی قسمتی از شهر میشویم و شهید به کمک مردمی که زیر آوار ماندهاند میرود. سکانسی که نه به قبل ارتباط معناداری پیدا میکند و نه به بعد از آن. وصله اضافهای به فیلم که بی کارکرد باقی میماند.
جدا از این «منصور» به کلیشههای تکراری ژانر دفاع مقدس هم گرفتار است. در همان سکانسی که شهید همزمان با بمباران هوایی تصمیم میگیرد به کمک مردم برود و همینطور سکانس غذا خوردن شهید با سربازهای پایگاه که غذایی پایینتر از افسران دارند با همین موضوع روبروییم. تصاویری آشنا و تکراری که بیش از اینکه مردمی بودن و تواضع شخصیت را نشان بدهد، به دلیل تبدیل شدن به کلیشه در این ژانر مخاطب را پس میزند. در واقع خلاقیت عنصری است که منصور ندارد و اگر داشت حتما منصور بهتری را به تصویر میکشید.
نداشتن داستانی قوی و البته همراه شدن با کلیشهها باعث شده تا شخصیتی حسابی و کامل از شهید ستاری در دل فیلم شکل نگیرد. به واقع مخاطب اگر پیش از دیدن فیلم شناختی از شهید نداشته باشد، پس از آن نیزحتی شناختی نسبی از ویژگیهای شخصیتی او به دست نخواهد آورد. مسئلهای که نشان میدهد «منصور» از عهده نامش هم بر نیامده است.
«منصور» مسئله اساسی دیگری هم دارد و آن ناتوانی از ساختن جنگ است. در واقع داستان در دل جنگ اتفاق میافتد، اما در طول فیلم و جز در چندن صحنه کوتاه بمباران، مخاطب هیچ احساسی از جنگ ندارد. تمام بار جنگی فیلم را دیالوگها بر عهده دارند و اگر شخصیت اصلی یا سایر کاراکترها در طول فیلم حرفی از جنگ نزنند، عملا مخاطب حضور در شرایط جنگی را از یاد خواهد برد؛ و البته اینطور هم میشود.
همین موضوع آغاز لنگ زدن منطق روایی در منصور است. تلاشهای شهید برای ساخت و تعمیر هواپیماهای جنگی و همه آنچه در طول فیلم با آن مواجهیم، در یک کلام آغاز تا پایان فیلم به دلیل وجود جنگ معنا میگیرد و اتفاق میافتد. جنگی که مخاطب در طول هیچ حس و درکی از آن ندارد. خلائی که اساسا داستان را و بعد از آن، فیلم را از اعتبار ساقط میکند.
همه اینها ریتم فیلم را هم دچار مشکل کرده. روایت بی فراز و فرود فیلم گیرایی را از آن گرفته و در جاهایی کسل کننده میشود. با این وجود، اما نمیتوان بازی خوب محسن قصابیان در نقش شهید ستاری را نادیده گرفت. بازی خوبی که گرچه فیلم را جلو میبرد، اما میشد درخشان جلوه کند اگر «منصور» فیلم بهتری بود.
فیلم روایتیه از ساخت هواپیمای جنگنده در پایگاه هوایی... خط مقدم جبهه نبوده که شما انتظار داری دائم بمب بیافته رو سرشون
به نظر بنده سوای کمی و کاستی های سینمایی موجود که بخشیش شاید به علت کمبود امکانات مرتبط باشه همین که برای اولین بار ما از اون حالت کلیشه ای دفاع مقدس فیلمی نمیبینیم بسیار گام خوب و رو به جلوییه و باید از این دست فیلم های این چنین بیشتر ساخته بشه
ارسال نظرات
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
به نظر بنده سوای کمی و کاستی های سینمایی موجود که بخشیش شاید به علت کمبود امکانات مرتبط باشه همین که برای اولین بار ما از اون حالت کلیشه ای دفاع مقدس فیلمی نمیبینیم بسیار گام خوب و رو به جلوییه و باید از این دست فیلم های این چنین بیشتر ساخته بشه