گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- عباس اسماعیل گل؛ جلیل فرجاد در سریال «باغ گیلاس» عهده دار نقش «عزیز» یک جانباز است؛ عزیز پس از اعزام به جبهه مجروح میشود و دست چپش را از دست میدهد. فرجاد میگوید که تماشای دوباره سریال باغ گیلاس باعث خوشحالی و ناراحتی توامانش میشود؛ چرا که از یک سو برایش زنده کننده خاطرات دوران جوانی است و از سوی دیگر، یادآور این حقیقت که جوانی را پشت سر گذاشته است.
او در عین حال که تاکید میکند از دوبله سعید مظفری بر روی نقشش در سریال باغ گیلاس راضی است، اما یادآور میشود خود بازیگر به حس و حال نقش تسلط بیشتری دارد. فرجاد از استقبال فوق العاده مخاطبان از باغ گیلاس یاد میکند و از روزهایی میگوید که مردم در کوچه و خیابان او را عزیز صدا میزده اند و از علت انصرافش از ازدواج با نامزدش (فریده) پرس و جو میکرده اند.
این بازیگر خاطرنشان میکند اگر قصه چهارچوب درستی داشته و مقوله درام در آن لحاظ شده باشد، با استقبال مخاطبان مواجه خواهد شد. از سریالهای دیگری که جلیل فرجاد در آنها به ایفای نقش پرداخته است میتوان به مدرس، آپارتمان، عیاران، حجر بین عدی، خانهای در تاریکی، ملکوت، برادرجان و روزهای ابدی اشاره کرد.
شبکه آی فیلم عربی این روزها سریال باغ گیلاس به کارگردانی مجید بهشتی را برای مخاطبان عرب زبان خود روی آنتن برده است. به همین بهانه، گفت و گویی داشته ایم با جلیل فرجاد بازیگر نقش عزیز در این مجموعه نمایشی خاطره انگیز. سریال باغ گیلاس برای اولین مرتبه در سال ۱۳۷۳ از شبکه یک سیما پخش شد و بازیگرانی از جمله جمشید مشایخی، فخری خوروش، اسماعیل داورفر، نیکو خردمند، دانیال حکیمی، مهران مدیری، فریبا متخصص، عبدالرضا اکبری، بیوک میرزایی و پوراندخت مهیمن در آن به ایفای نقش پرداخته اند.
نه متاسفانه. زمان جوانی ما فقط دو کانال وجود داشت و در عرض چند ثانیه میشد از پخش سریالها مطلع شد. اما الان با وجود گستردگی و تعدد شبکهها به راحتی نمیشود از پخش همه سریالها خبر گرفت. به نظرم این روزها تنها راه اطلاع رسانی از طریق فضای مجازی است تا همه در جریان نمایش مجموعههای نمایشی قرار بگیرند.
بله، البته نه کامل، ولی جسته و گریخته دیده ام.
میشود گفت هم خوشحال میشوم و هم ناراحت. از طرفی یادآور خاطرات دوران جوانی است و فرصتی برای نسلهایی که این سریال را ندیده اند و از طرف دیگر، به نوعی یک ناراحتی را به دنبال دارد وقتی میبینم چقدر جوان بوده ام و حالا سن و سالی از من گذشته و چهره ام تغییر کرده است.
بله، من نقش یک رزمنده به نام عزیز را بازی میکردم که بعد از اعزام به جبهه، خبرهای بدی را برای خانواده ام میآورند که زخمی یا شهید شده ام. نقش پدر و مادرم را مرحوم جمشید مشایخی و خانم فخری خوروش بازی میکردند. آنها وقتی مرا میدیدند که دست چپم را از دست داده و جانباز شده بودم.
عزیز پس از مجروحیت به نامزدش فریده کم محلی میکند، چرا که این تصور را دارد که با وجود معلولیتش و نقص عضو شاید اوضاع مثل سابق نباشد. البته با وساطت پدر و مادرش متوجه میشود که فریده او را واقعا دوست دارد و اصلاً به این موضوع فکر هم نکرده است.
بله، آقای سعید مظفری صحبت میکرد. خوشبختانه در اکثر فیلمها و سریالها یا ایشان به جای من صحبت میکردند یا آقای منوچهر والی زاده که هر دو هم خیلی عالی و موفق بودند. راستش به این موضوع فکر نکرده ام که اگر صدای خودم بود بهتر میشد یا خیر. البته دوست داشتم که کار دوبله هم انجام دهم. به هرحال، طبیعتاً خود بازیگر وقتی نقشی را بازی میکند به حس و حال کار تسلط بیشتری دارد. شاید من بازیگر بهتر بتوانم آن حس و حال لازم را بر نقش سوار کنم تا دوبلوری که قرار است روی نقش حرف بزند. اتفاقا خیلی دوست دارم یک بار دیگر سریال را ببینم تا با دقت رصد کنم که صدای آقای مظفری چقدر بر چهره ام نشسته است و آیا مخاطب از آن لذت میبرد.
مردم مرا در خیابان عزیز صدا میزدند. گاهی هم سوال داشتند و علت عدم ازدواج عزیز با فریده را پرس و جو میکردند. از من میخواستند که سخت نگیرم. اینقدر قصه و شخصیتهای سریال را باور کرده بودند و همذات پنداری داشتند. البته این را هم بگویم که نگاه محبت آمیز مردم همیشه با من همراه بوده است و از این بابت همیشه ممنون شان هستم.
همیشه اگر در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی چهارچوب قصه درست و کشش داستانی لحاظ شده باشد مردم آن اثر را دنبال میکنند، چرا که جذابیت دارد. درامی که در سریال باغ گیلاس لحاظ شده بود باعث میشد که برای خانوادهها جذاب باشد. به نظرم این سریال هر چقدر که بازبخش شود باز هم مخاطبان خودش را دارد و مردم دوستش خواهند داشت. هر سریالی اگر قصه قوی و پر کششی داشته و کارگردان خوبی هم کار ساختش را برعهده داشته باشد با استقبال مردم مواجه خواهد شد.
خودم فرصت چندانی برای دیدن تلویزیون ندارم، اما از دیگران میشنوم که میگویند فلان فیلم یا سریالت از آی فیلم پخش میشود.
به خاطر شرایط کرونا دخترهایم به مدت یک سال اجازه نداده اند که سر کار بروم. نگران بودند که مبتلا بشوم. این روزها سر یک پروژه هستم که قرار شده درباره آن فعلاً اطلاع رسانی نشود!