گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو- محمدمهدی احمدی: وقتی سال جدید آغاز شد آن چیزی که برای نخبگان سیاسی مهم بود انتخابات ۱۴۰۰ بود. انتخاباتی که به نوعی نیروی محرکه و نفس تازه کشور به حساب میآمد. از این رو تعدادی از افراد احساس کردند که باید پای در این کارزار سرنوشت ساز بگذارند. عدهای حتی پیش از ۱۴۰۰ هم ابراز علاقه به کاندیداتوری کرده بودند و بیان میکردند که یک دولت جوان آن هم با عصاره انقلابی باید بر سرکار بیاید تا شرایط موجود تغییر پیدا کند. یکی از همین افرادی که احساس کرده با آمدنش میتواند تحولی در ساختار اجرایی کشور در گام دوم انقلاب رقم بزند سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی است که با خبرگزاری دانشجو به گفتگو نشسته است.
خلاصه گفتگو:
دولت برای گران کردن بنزین باید با مردم صحبت می کرد
مکانیزهای جایگزین رفراندوم برای گرفتن نظر مردم وجود دارد مانند، عریضه الکترونیکی
برای ۵۵۵ پست دولت شاخص های را شناسایی کرده ایم
اگر دوسوم مردم استانی از یک مسئول شکایت کنند، او را عزل می کنیم
تمام اختیارات هیئت وزیران به استاندار واگذار میشود یعنی استاندار رئیسجمهور آن استان است
مشروح گفتگو در ادامه میآید:
ابتدا باید بگویم که سال ۹۶ سال خوبی برای مردم ایران نبود. متاسفانه برخی اتفاقاتی که معمولا با نام بحرانهای سیاسی نامگذاری میشود اما در ادامه جنبههای اجتماعی هم پیدا میکند در سال ۹۶ اتفاق افتاد و این موضوع بسط پیدا کرد. از این رو در سال ۹۷ در یک جمع دوستانهای درحال رصد شرایط کشور بعد از ۴۰ سال از انقلاب بودیم که مشخص شد با توجه به اینکه تجارب ارزنده فراوانی در این چهاردهه کسب کردهایم و ایران تبدیل به کشور جدیدی از لحاظ تمدن فرهنگی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی شده است، اما هنوز در حوزه اقتصادی و عدالت اجتماعی هنوز نتوانسته این تمدن را توسعه دهد.
این نکته را هم باید اشاره کرد که در این مدت در حوزههای سیاسی و فرهنگی با یک تهاجم گستردهای رو به رو بوده ایم. ولی هنوز نتوانسته ایم برای رسیدن به این اهدافی که عقب مانده ایم چشم انداز درستی ترسیم کنیم.
سوال این بود که چه باید کرد؟ ما این مسیری که آمدیم و ایرانی که بعد از انقلاب به تمام این دستاوردها رسیده است آیا باید همین مسیر را طی کند؟ یا باید مسیر را تغییر دهد. مقام معظم رهبری در سال ۹۳ به یک موضوع مهمی اشاره کردند به نام پیچ تاریخی که مضمون آن این بود که اهداف و آرمان انقلاب ثابت است و تغییر نخواهد کرد. اما گاهی در مسیر رسیدن به آرمانها موانعی هست لذا میبایست مسیرها تغییر پیدا کند اگر مسیر را تغییر ندهیم به آن آرمان دست پیدا نمیکنیم بلکه باعث ساقط و قطع شدنش میشویم. از این رو به این نتیجه رسیدیم که ما نیاز به یک فصل جدیدی درانقلاب داریم.
این فصل جدید چیست؟ آیا پوست اندازی است یا تغییر؟ باید گفت این تغییر حتمی است، اما باید مشخص شود که سطح تغییر چه قدر باید باشد؟. مرحله بعد باید مشخص شود که چه چیزی باید تغییر یابد؟ آیا این تغییر در سطح آدمها و مدیران است؟ یا مورد دیگر. اگر سطح دغدغه فقط در جهت تغییر مدیران باشد مشکلات حل نمیشود. مثلا در دولت آقای احمدی نژاد نیز دعوای پیر و جوان مشهود بود. بیان میشد عدهای بودند از اول انقلاب کارها دستشان بوده به خصوص در دوره احمدی نژاد تبدیل به دیالوگ شد که اینها آمدند کارهایی کردند و همچنین خرابکاریهایی هم کردند که اکنون باید تیم جدیدی بیاید. آیا تکرار همان دیالوگ است؟ اگر موفق شویم نسلی از مدیران را تغییر بدهیم آیا مسائل کشور حل میشود؟ تمام این سوالات وجود داشت. دقت کردیم مسائل در این سطح حل نمیشود در نتیجه به این مورد رسیدیم که نیاز به یک دگردیسی است. یعنی اینکه مانند یک کرم ابریشم توانسته ایم به اوج خود برسیم و ظرفیت سازی کنیم، اما چون از پیله خارج نشده ایم احتمال مرگ وجود دارد از این رو نیاز است از پیله خارج شویم. یعنی اگر شجاعت کنیم و از درون، پیله را بشکافیم تبدیل به یک موجود جدیدی میشویم که پرواز میکند و سیر حرکت و زیبای اش از قبل متفاوت تر است.
شاید بیان شود که ظرفیت هایش از قبل است، اما اگر به داشتههای گذشته خود بسنده شود و نوگرایی جدیدی را رقم نزند قطعا به مرور زمان توانش تحلیل میرود و محکوم به شکست است.
مثلا نظام برنامه ریزی کشور را مشاهده کنید این نظام گذشته نگر است. یعنی ناظر به گذشته مرتباً تصمیم میگیرد در حالی که پدیدههایی در حال شکل گیری هستند که باید خود را نسبت به آنها وفق داد. مانند: نظام مالیاتی کشور که یک نظام استضاعف گر است یا نظام بودجه ریزی و بانکی یک استضاعف ساختاری دارد. یعنی تخصیص منابع به یک بخش و استان یا منطقهای نسبت به سایر بیشتر است یا ساختارهای نظامهای تعلیم و تربیت، کنکور، سربازی و... مجموعه مولفههایی هستند که در زیست بوم ایران قرار گرفته اند که این مجموعه مولفهها در یک محیط بستهای قرار دارند که برای رفتن به یک سطح بالاتری از کمال باید این سقف شکافته شود تا این سیر اتفاق بیفتد.
بله، زیرا نیاز به یک فصل پروانه شدن هست نیاز به یک انقلاب هست. از این رو این اتفاق در سال ۹۷ به مناسبت چهل سالگی انقلاب پخته و تبدیل به یک تحلیل شد. زیرا معتقدم کشور به یک انقلاب جدیدی نیاز دارد یک انقلاب، جهت تکمیل انقلاب اسلامی که از درون با شعار جهاد اکبر برای ساختن ایران جدید شکل میگیرد در همین راستا نیاز به تغییر مدل اداره کشور هست.
از این رو بعد از بیانیه گام دوم، اندیشکدهای به نام بسامد گام دوم که مخفف بازطراحی ساز و کارهای آینده نگرانه مدیریت دولتهای گام دوم است را تشکیل دادیم. چرا، چون مقام معظم رهبری در ذیل بیانیه گام دوم بیان کردند باید دولت جوان حزب اللهی بر سرکار بیاید تا تحول عظیمی در نظام مدیریت کشور ایجاد کند.
ما خواستیم بگوییم این بیانیه را با این پارادایم فصل پروانگی انقلاب میتوان به یک مدل تبدیل کرد یا نه؟ گاهی اوقات ممکن است نظریه را نتوانید به یک مدل تبدیل کنید و اگر تبدیل شد میتوانید آن را تبدیل به یک راهبرد کرد و بعد از آن تبدیل به یک برنامه اجرایی و... کرد.
یکی از دلایلی که دست جریان انقلابی بالاست به خاطر اینکه نتوانسته است این سیر را کامل کند. در مقابل جریان غرب گرا به خاطر چیزهایی که غرب تولید کرده را مصرف میکند و مسیرش مشخص است. اکنون هم که نهادهای بین المللی هستند و دائما درحال مشاوره و هل دادن کشور به سمت مسیر خودشان هستند که این مورد اصلا به نفع کشور نیست. متاسفانه ما نتوانستیم سیر را کامل کنیم از این رو ما به یک طراحی ۲۰ ساله رسیدیم به اسم دولت مردم. یعنی این موضوع، طراحی راهبردی و نظام تغییرکلان بنده است، اما به برنامههای اجرایی ۴ ساله از ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۴ رسیدیم که به نام دولت اعتماد نامگذاری شده است بنابراین این سه کلمه فصل پروانگی و نظام فکری تیم بنده برای انتخابات است.
این موضوع در پاردایم دولت مردم است. قانون اساسی ما دو نوع حاکمیت قائل است حاکمیت الله و حاکمیت مردم. یعنی اسلام جان، روح و مغز است و کالبد مردم هستند. یعنی محل اعمال دستورات الهی مردم هستند که این مدل دولت مردم است.
این مدل میگوید مردم کارکرد دولت پیدا میکنند. یعنی دولتها ۴ وظیفه دارند - منظور از دولت، مجموعه دولت و مجلس است- ۱-مقررات گذاری میکنند ۲- اجرا و اعمال میکنند ۳- نظارت و پاسداری میکنند که درست انجام شود ۴- پاسخگو نسبت به وظایف باشند. اما وقتی قراراست مردم شأن پیدا کنند برای این موضوع ۵ شرط وجود دارد شرط اول شفافیت است مردم باید بدانند تا تصمیم درستی بگیرند. یعنی دولتمرد برای تصمیم گیری نیاز به اگاهی دارد پس مردم هم باید آگاهی داشته باشند تا تصمیم بگیرند، ولی آیا آگاهی کافی است؟ نه، زیرا ممکن است اطلاعات زیاد باشد، اما غلط و درست را نتواند جدا کند در این راستا موضوع گفتگو پیش میآید که عنصردوم است و باید بین کارشناسان، نخبگان، صنوف مختلف، گروههای مختلف مردمی و حاکمیت آن قدر دلایل مثبت و منفی رد و بدل شود تا شناخت شکل بگیرد. سطح بعدی عدم انحصار است ممکن است، بدانید و گفتگو هم شکل بگیرد، اما یک عده با مدیریت اطلاعات یا گفتگو شما را کانالیزه میکنند مثل کاری که غربیها با اخبار و رسانهها انجام میدهند یا با مکانیزم و سامانه پولی در حال اداره کردن جهان هستند. پس عدم انحصار است که به معنای رقابت است. آیا کافی است؟ نه.
موضوع بعدی عدالت است عدالت یعنی مجموعه آحاد و اشخاصی که میخواهند در تصمیم گیری و اجرا نقش آفرینی کنند باید به یک رشد همسان رسیده باشند و نهایتا موضوع بعدی پاسخگویی است.
حال سوال این است که چه طور این مورد میخواهد اجرایی شود؟ یکی از بحثهایی که وجود دارد عدم گفتگو بین کارشناسان، دولتمردان و مردم برای پیاده سازی سیاستها هست. مثلا چرا دولت میخواست بنزین را گران کند؟ بله! دلایلی پشت ماجرا بود پس باید گفتگویی با مردم صورت میگرفت و دلایل بازگو میشد که آیا مردم دلایل را از ما میپذیرند یا نه؟ مثلا بیان میشد ما سالانه سه میلیارد دلار از جیب شما (مردم) به کشورهای همسایه یارانه پرداخت میکنیم. یعنی به کشورهای افغاستان، پاکستان، عراق، ترکیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس و دوردست به خاطر ما به التفاوت قیمتی در حال پرداخت یارانه هستیم. مردم! آیا شما راضی هستید این یارانه را پرداخت کنیم؟ پس برای بیان حل موضوع نیاز به گفتگو است.
اگر مردم راضی نبودند موضوع را به سمت حل کردن آن سوق میدهیم و روشها را برایشان توضیح میدهیم. یعنی دو سه ماه افراد موافق و مخالف اصل و روش، با هم گفتگو کنند بعد، از مردم سوال کنیم. اما تا میگوییم سوال، سریع پای رفراندوم را به وسط میکشانند. با توجه به توسعه نظامهای نظرسنجی، مکانیزمهای وجود دارد از ثبت عریضه الکترونیکی تا آنلاین و نیازی به رفراندوم نیست. حال اگر هم بخواهیم رفراندوم برگزار کنیم آن هم در یک کشور ۸۰ میلیونی کار بسیار سختی است. اما مهم آن است که منطق دولت مستقر را مردم بپذیرند که این کاری که انجام میدهد کار عالمانه هست یا نه؟ و اگر نپذیرفتند منطق تو برای چیست که این کارها را انجام میدهی؟ برای جبران کسری بودجه؟ یا انجام دادن کاری برای مردم؟ وقتی این طور شکل بگیرد دولت برای تمام کارهایش باید دلایل روشن و متقنی داشته باشد که کارشناسان و عرف عقلا از آن حمایت کنند و این عرف عقلا، خواص جریان ساز جریان سازی کنند تا مردم را همراه کنند، ولی متاسفانه مشکل دولتها تک نفره یا چند نفره بودن است. بعدش هم برای جا انداختن این نظریه مجبور شوی هزینه پرداخت کنی. خب! چرا قبلش با مردم صحبت نمیکنی که مجبور نشوی هزینهای پرداخت کنی؟.
نظر درستی که عموم مردم از آن پشتیبانی نکنند آن نظر ابتر و محکوم به شکست است. مثل خیلی از طرحهای بزرگی که شروع شده، ولی نیمه کاره رها میشود. رشد اجتماعی یک امر همه جانبه است که این منطق را دولت باید بپذیرد. یعنی دولت با مردم رشد پیدا میکند نه ریاست بر مردم، زیرا دوره دولتهای ریاستی گذشته است و حتی اصل مردم سالاری دینی هم دولت ریاستی را نمیپسندد. از این رو نظریهای که خلق کردیم براساس نظریه مردم رشید است. یعنی دو نگاه به مردم هست در نظامهای سیاسی، به نامهای مردم صغیر و مردم رشید که مردم صغیر این است که مردم نمیفهمند و نسبت به منافعشون آشنا نیستند بلکه نیازهای زودگذرشان را میبینند بنابراین قیم میخواهند که بتواند مدیریت کند. اما نظریه مردم رشید مخالف نظریه مردم صغیر است، زیرا این نظریه میگوید مردم، رشید هستند و میفهمند و شمای مدیر، کارگزار مردم هستید نه قیم مردم بلکه وکیل مردم هستید. بنابراین در چارچوب آن چیزی که منافع آنهاست باید عمل کنید پس ما پارداریم شیفت از مردم صغیر به مردم رشید هستیم دقیقا تفاوت ما با سایر مکاتب همین مورد است که مردم را رشید میدانیم البته انسان تدریج الکمال است وقتی میگوییم رشید یک نقطه نیست بلکه رشد است. شاید در همه کشور ممکن است این رشد یکسان نباشد باید عدالت آموزشی ایجاد کنیم تا همه به طور یکسان رشد کنند. به همین خاطر سیر بیست ساله میخواهد و کوتاه نیست؛ بنابراین شأن مردم در انتخابات شأن انتخاب قیم نیست که بیایند قیم برای خودشان انتخاب کنند شأن مردم در انتخابات شأن انتخاب کارگزار و وکیل است.
اگر شما تک ساحتی اقدام کنید حق با شماست. مثلا بخواهید یک مسئله را حل کنید بگویید یک جا را به مردم واگذار میکنم درست است، زیرا مردم منافع بخشی خودشان را مشاهده میکنند، اما اگر مجموعه ساختارها را اصلاح کنید چنین چیزی اتفاق نمیافتد. مثلا مدلی را که طراحی کرده ایم مدل شهری-کشوری است یعنی گفته ایم طبق اصل ۱۲۷ قانون اساسی نظام سیاسی کشور نیمه ریاستی است یعنی فدرالیزم را اجازه نمیدهد، اما تمرکززدایی اجرایی را اجازه میدهد یعنی یک تفاوتی وجود دارد در نظام های فدرالی شما قانونگذاری را ایالتی میکنید، اما طبق قانون اساسی اینجا اجازه ندارید، زیرا قانون گذاری مرکزی است. اما هیئت وزیران طبق اصل ۱۲۷ قانون اساسی اختیارات اجرایی را نه اختیارات رئیس جمهور، میتوانند به سایرین منتقل کنند.
مورد بعدی، می توانید درآمد و هزینه اش کنید مثلا بگویید مردم، زمانی که خدماتی از دولت میخواهید باید هزینه این خدمات را پرداخت کنید تا برای شما فراهم کنم. خب! اکنون منطقه آزاد میخواهید؟ تمام حٌسن منطقه آزاد معافیت مالیاتی آن است. یعنی تصور میکند اگر منطقه آزاد شود مالیات نمیدهد و آن کسی که در تهران یا مرکز هست این مالیات را جبران کند یا ... و من بتوانم از این منفعت استفاده کنم. اما وقتی شما بگویید که من دولت تمام بسته را به خودتان واگذار میکنم و سالیانه هم سهم نفت را میدهم، ولی باید معلم، پلیس و ... را خودت فراهم کنی! کسی این موضوع را قبول نخواهد کرد.
یکی از دلایل شکست برنامههای دولتها این بوده است که تک ساحتی بودند در مجموعهای از مولفهها خواستند یک موردی را اصلاح کنند سایر مولفهها را خراب کردند.
پس تدریجی است و یک دفعه نیست به همین خاطر دولتهای اول دولتهای مشارکتی است ما ۵ دولت داشتیم که تمام دولتهای اول مشارکتی جو بودند که خودش هدف بزرگی است که دولت و مردم شریک هم هستند، اما وقتی میگوییم مردم، یعنی آحاد مردم هستند و یک جایی نهادهای مدنی هستند وقتی میگوییم مردم میخواهیم در مورد فرهنگیان تصمیم بگیریم یا کارگران بالاخره این قشر تشکلهایی دارند پس دولت باید تشکل سازی کند. یا در مورد منطقه، استانی میخواهیم تصمیم بگیریم این تشکلها رشد پیدا میکنند. اکنون چرا کسی حرفشان را گوش نمیدهد؟ چون دولت مشارکت جو نیست یعنی در دولت مشارکت جو مردم شرکای دولت هستند. یعنی بخشنامهای از وزارت خانهای صادر میشود که نمایندهای از سندیکاهای مرتبط امضا کرده باشند.
هدف انقلاب اسلامی جامعه پردازی است که منجر به رشد جامعه میشود. باید با مردم حرکت کنیم نه جلوتر و نه عقبتر. این که میگویند جلوتر برو به مردم بگو بیاید این غلط است یا این که یک عده ایستادند میگویند برو این هم غلط است حرکت با مردم درست است. مثلا پیامبر اکرم (ص) در جنگ خندق وقتی خندق میکندند در کف خندق یار و یاور سرباز بودند و با هم میکندند این طور نبود که ایشان جلوتر یا عقبتر باشند که این همزمانی و ارتباط قوی و در هم تنیده بین مسئولین و مردم را شکل میدهد. آن زمان دیگر مسئولین بدون نگاه و خواست آحاد مردم تصمیم نمیگیرند. ممکن است زمان ببرد، چون قرار است از شرایطی وارد یک فضای دیگری شویم. موضوع بعدی این است که اعتماد عمومی هم از بین رفته است تا جلب اعتماد شود یک مقداری زمان بر است، ولی عرضم این است اگر واقعا یک فکر منسجم یک ایده دکترین منسجم وجود داشته باشد اتفاق خواهد افتاد.
ما یک مکانیزم دو گانه برای انتصابات طراحی کرده ایم. یعنی یک نظام احراز شایستگی ایجاد کرده ایم که ۵۵۵ پست راهبردی دولت را شامل میشود که آنها را شناسایی کرده ایم و برای آن کد شایستگی نوشته شده است مثلا خصوصیات برعهده گرفتن آن نقش تعیین شده یعنی کسی که میخواهد وزارت آموزش و پرورش را برعهده بگیرد باید این شاخصهها را داشته باشد.
نکته بعدی که وجود دارد این است که ستاد بنده یک سایتی را طراحی کرده اند که هرکس از نخبگان سیاسی تا نمایندگان مجلس و بزرگان هر استان برای تصدی هر پست میتواند فرد یا افرادی را معرفی کنند و بعد از معرفی آن افراد، آزمون جامعی از انها گرفته میشود اگر تمام شرایط را سپری کردند و مشکل خاصی اعم از اخلاقی، التزام، مالی، امنیتی و... نداشته باشند میتوانند برای آن پست منتصب شوند.
برای عزل یک نفر از پستی، مجددا یک سامانه احراز هویت الکترونیکی ایجاد شده است که اگر شکایت از یک مسئول در یک استان به بیش از دو سوم آن استان امضا جمع آوری شود آن مسئول عزل میشود و دوباره سیر جایگذاری افراد به شکل گذشته انجام میشود. بدین صورت نخبگان انتخاب میکنند و مردم عزل میکنند، زیرا انتصاب اولیه امر نخبگانی است و باید یک شناخت نخبگانی بر روی افراد حاکم باشد، اما در عزل این طور نیست.
نکته مهمی که وجود دارد این است که قرار است تمام اختیارات هیئت وزیران را به استاندار واگذار شود یعنی استاندار یک استان رئیس جمهور آن استان است و تمام مدیران استانی را میتواند عزل یا نصب کند. از این رو مهم است چه کسی برای این جایگاه انتخاب شود.
مثلا یک استاندار تصمیم بگیرد که نان در استان محل خدمتش بشود ۵۰۰۰ تومن یا بالعکس مثلا بشود ۱۰۰ تومن
خوب یک سوم مردم استان که چه عرض کنیم همه بغیر از صنف نانوایان دوست خواهند داشت نان را ۱۰۰ تومن بخرند کی از ارزونی بدش میاد !؟ هیچکس همه تو نظر سنجی الکترونیکی که صختش زیر سوال هم هست میگن اگه نان ۱۰۰ تومن بشه خوبه
منتها وقتی یه صنفی مثل صنف نانوایان یا ضرر بکند یا با اعتراض به کاهش قیمت آن ، نان دست مردم ندهد تکلیف چیست !؟ بیایم برکنارش کنیم !!؟
یک هرج و مرجی در استانهای مختلف پیش میاد که نگو / قانون در حکومت مرکزی تعیین و تصویب بشود اما هر استانداری به سلیقه و تشخیص خودش اون رو اجرا بکند یا نکند !؟
مثال نان که زدیم کوچکترین نمونه اش یود مسائل خیلی مهم تری هست که اگر قرار باشد در هر استان یه سلیقه استاندارش عمل کند که خیلی خطرناک است
پای مسائل امنیت غذایی و امنیتی و.. در استانهای بویژه مرزی که درمیان باشد تفویض اختیارات رییس جمهور به استاندار کار خطرناکی است