به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، این روزها سالگرد تأسیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. نهادی علمی که ۲۷ سال از حیاتش میگذرد. بایستگی تحقیقات دقیق و منسجم، نظریهپروری و نوآوری پیرامون زیرساختهای اندیشه دینی و نظامات اجتماعی مبنی بر آن و ضرورت پرداخت علمی و روزآمد به حوادث فکری و صیانت از هویت فرهنگی و سلامت فکری اقشار تحصیلکرده و نسل جوان کشور، تأسیس نهادی علمی پژوهشی و آموزشی، دانشگاهی و حوزوی کارآمدی را فرض مینمود. بر این اساس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی با نظر حضرت آیتالله خامنهای در سال ۱۳۷۳ تأسیس شد. فرصتی دست داد تا در آستانه بیست و هشتمین بهار تأسیس، در گفتگو با آیت الله علی اکبر رشاد، مؤسس و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از چند و، چون شکلگیری این نهاد پژوهشی بیشتر بدانیم که حاصل آن را در ادامه میخوانید:
۲۷ اردیبهشت ماه، سال گشت آغاز به کار و مبدا تاریخ تأسیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. طی سالهای ۶۸ تا ۷۲ به کرات به نحو کتبی و یا حضوری و در حین تشرف به محضر مبارک رهبر فرزانه انقلاب، نسبت به تهاجم فکری سازمان یافته و فزاینده معطوف به جهان اسلام، خاصه ایران و مبانی انقلاب و نظام اسلامی ابراز نگرانی کرده بودم. از هر فرصت نسبت به این موضوع مهم به نحوی استفاده و موضوع را خدمت ایشان منعکس میکردم؛ تاکید بر اینکه نیازمند کار فکری و فرهنگی قوی، عمیق، دقیق و علیق هستیم و به نهضت نقد و نظریهپردازی محتاجیم تا بتوانیم در قبال این یورش و تازش گسترده بایستیم؛ علاوه بر اینکه جامعه ما جامعهای پویا و زنده است و حاجتمند چنین حال و هوا و محیط و فضایی نیز خواهد بود.
رهبر معظم انقلاب طی ۳ جلسه در دیدارهای عمومی و عمدتاً با حضور اعضای انجمنهای اسلامی ادارات، اصناف و بانکها که بنده نیز کمابیش در تدبیر و برپایی این جلسات دخیل و مرتبط بودم راجع به تهاجم فرهنگی سخن گفتند. گرچه پیش از آن هم در سالهای قبل از رهبری و در دوره ریاست جمهوری طی دو سال متوالی که به بهانه تأسیس سازمان تبلیغات در محل حوزه هنری مراسمی برگزار شده بود و ایشان نیز در هر دو آئین سخنرانی داشتند در هر نوبت از تهاجم فرهنگی و از وقوع یک هجمه فرهنگی سخن گفته بودند، اما نظرها را جلب نکرده بود. بعد از تصدی رهبری طی آن سه دیدار، نکات و مطالب دقیقی را فرمودند که بازتاب وسیع پیدا کرد و به یک مسئله ملی تبدیل شد؛ بعد از آن سخنرانیها در یکی از دفعات تشرف که تصور میکنم در سال ۶۹ اتفاق افتاد وقتی گرفته و خدمت ایشان مشرف شدم و شاید حدود یک ساعتی درباره همین مقوله تهاجم فرهنگی نکاتی را عرض کردم و ایشان مطالبی را فرمودند. در آن جلسه مواجهه لطفآمیز، مشفقانه و مشوقانهای نسبت به حقیر داشتند؛ تعابیری که قطعاً از موضع ذره پروری و تشویق و تقویت اعتماد به نفس برای ترغیب بنده جهت ورود به این عرصه بود که البته جای نقل آن نیست؛ ایشان تاکید داشتند که امثال بنده وارد بحثهای فکری جدی روز و حوزه نقد و قلمرو نظریه پردازی شویم و رهنمودهایی دادند از جمله اینکه جبهه فکری و فرهنگی مقابل ما چونان یک سپاه و یک رشته است و باید به قلب لشکر زد. در آن جلسه از باب اظهار نگرانی و گله و شکوِه به ایشان عرض کردم شما به فرماندهی میمانید که در میانه میدان فرمان حمله میدهد، (به تعبیر عربها فریاد میزند «شدّوا»، اما کو سپاهی که این فرمانها را اجابت کند) و از کنج و گوشه این میدان تجاوبی به گوش نمیرسد، اجابتی به چشم نمیخورد؛ شما به فرمانده بی سپاه میمانید! ایشان آن زمان جملهای را با این تعبیر فرمودند که من راجع به تهاجم فرهنگی صحبت کردم، از تهاجم فرهنگی سخن گفتم، اما افراد نفهمیدند من چه میگویم! بعد فرمودند مسئولین نفهمیدن و فرمودند: بعضی گفتند از زمان هابیل و قابیل، دو جبهه حق و باطل همواره مقابل هم قرار داشتند و همچنان این دو جبهه تداوم یافته است و امثال این حرفها را زدند و مطلب را به بستر تاریخی بردند و احیاناً به مصاحبه، سخنرانی و بسا به برگزاری سمینار و همایشی قناعت کردند در حالی که مراد من اینها نبود!
خاطرم هست نوبت دیگری با جمعی ده نفره از دوستان از جمله آیت الله جنتی و برخی از فضلا و بزرگان امروز که در صدد بودیم نهادی را به عنوان ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر تأسیس کنیم و حتی با هم عهد کرده و بلکه کاملاً به صورت بیعت با هم پیمان بسته بودیم تا در زمینه احیای امر به معروف و نهی از منکر فعالیت سازمان یافتهای داشته باشیم با آن جمع خدمت حضرت آیت الله خامنهای رسیدیم؛ ایشان خیلی استقبال کردند خیلی تشویق و تشکر کردند؛ گزارشی از جلسات اولیه که صورت بسته بود ارائه شد و ایشان مطالبی را در خصوص تهاجم فرهنگی مطرح کردند از جمله اینکه با تعبیر مشهدی فرمودند: تهاجم فرهنگی این یلاخ مو نیست که از زیر روسری بیرون آمده است تهاجم فرهنگی آن فکری است که پشت این است و باید به آن پرداخته شود. یک طره مو بیرون از روسری بودن حرام و گناه صغیره است، اما آنچه که پشت صحنه است و این جریان را به راه میاندازد آن گناه کبیره است و آن تهاجم فرهنگی است.
بعد که از خدمت ایشان مرخص شدیم با حضور آن جمعی که عرض شد جلسهای تشکیل دادیم تا بیانات ایشان را تبیین و تحلیل کنیم؛ بنده هم یک تحلیل محتوایی از نکات آن جلسه تهیه و در جلسه عرض کردم؛ بعضی از بزرگان گفتند به لحاظ فقهی وقتی گناه صغیره تکرار میشود گناه کبیره به حساب میآید و در حکم گناه کبیره است و بعضی مطالب و نکات را مطرح کردند؛ من به نوعی از آن جلسه مأیوس شدم و شاید بعد از آن بود که وقتی گرفتم و خدمت رهبر معظم انقلاب شرفیاب شدم؛ این احساس در من به وجود آمد که ایشان از امثال بنده طلبه که شاید سر سوزن ذوق و مختصر فهم فکری و پایههای اندکی از اندیشه داریم توقع دارند که خیلی جدیتر از این وارد عرصه نقد و نظر، بحث و گفتگو و تولید فکر و نظریه پردازی بشویم.
من در آن زمان قائم مقام حضرت آیت الله جنتی در سازمان تبلیغات بودم. بعد از این جلسات و گفتگوها و بیان دغدغهها به صورت مستقیم و غیر مستقیم با حضرت آیت الله خامنهای، به نظرم میآید روز اول یا یک روز قبل از ماه مبارک رمضان بود که با آیت الله جنتی تماس گرفته و عرض کردم که خدمت رهبری رسیدم و شرح ما وقع را گفتم؛ البته قبلاً هم مکرر به آقای جنتی عرض کرده بودم که میخواهم خدمت آقا مشرف شده و برای خود تعیین تکلیف کنم و بدانم آیا ایشان این توقع یا آمادگی را دارند که از سازمان تبلیغات به مثابه سپاه فرهنگی انقلاب حمایت کنند و ما همین جا بایستیم و فعالیت کنیم و یا اینکه باید کار دیگری کرد؟ خاطرم هست آیت الله جنتی فرمودند که شما افطار منزل ما بیایید؛ خدمت ایشان رفتم و در محضر ایشان بودم و ماجرا را توضیح دادم و عرض کردم که من باید به کارهای دیگری بپردازم؛ البته ایشان رضایت نمیدادند و ندادند، ولی این دغدغه در من تقویت شد و به همین جهت ابتدا در سازمان تبلیغات واحدی به عنوان معاونت پژوهشی تأسیس کردیم. تا آن زمان سازمان تبلیغات، معاونت پژوهشی نداشت. این معاونت با رویکرد نقد جریانهای فکری فرهنگی و تولید محتوا و نظریهپردازی تأسیس شد ولو اینکه نمیشد چنین شئون و اموری از یک دستگاه فرهنگی و تبلیغی عام همچون سازمان تبلیغات توقع داشت، ولی چنین تصمیمی گرفتیم و مدتی هم شخصاً مضاف بر قائم مقامی سازمان، سرپرستی این معاونت را نیز عهده دار شدم تا اینکه شخص مناسبی پیدا کنیم. مدتی مرحوم حجت الاسلام روح الله حسینیان را دعوت به کار کردیم و ایشان معاونت پژوهشی بودند و در خدمت ایشان بودیم، اما خوب این مقدار و نحوه فعالیت من را اشباع نمیکرد و نمیتوانست مرا قانع کند.
همانطور که گفته شد به طور پیوسته در هر فرصتی خدمت مقام معظم رهبری این دغدغهها را بازگو کرده و از شرایط ابراز نگرانی میکردم تا اینکه در سال ۷۲ خدمت ایشان نامهای نوشتم؛ نامهای که از سر درد و از عمق جان و از سویدای دل بر میآمد! نامه بسیار عاطفی و از دل بر خاسته بود…
خاطرم هست که آن زمان هنوز در درس فقه و اصول استاد مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی شرکت میکردم که استاد بزرگوار و دوست فاضل و قدیمی بنده جناب آقای حجازی هم در این درسها تشریف میآوردند. روزی ایشان در صحن مدرسه مروی گفتند حضرت آقا نامه شما را دیده و فرمودند حال که آقای رشاد آنقدر دغدغه این مسائل را دارند برنامهریزی کنند و وارد این زمینهها شوند. آقای حجازی نقل کردند که ایشان فرمودهاند ما پیش از انقلاب شخصیتهای برجستهای همچون استاد شهید مطهری (ره) داشتیم بیآنکه امکاناتی در اختیار داشته باشد و بی آنکه دستگاه و دولتی پشت ایشان باشد یک تنه به مصاف تفکرات وارداتی میرفت و با نظریههای جدید مواجه میشد، هم به نقد آنها میپرداخت هم به تنهایی به موازات و در مقابل آن نظریات نظریه پردازی میکرد؛ اما بعد از انقلاب مثل شهید مطهری را نداشتیم و اگر هم بودند درگیر کارهای مدیریتی و اجرایی و مسائل انقلاب شدند، مسئولیتهایی در نظام پذیرفتند و در نتیجه خلأیی به وجود آمد که باید برای این قضیه تدبیری کرد و باید تشکیلاتی به وجود بیاید که این خلاء را پر کند.
این مطلب در اوایل سال ۷۲ گفته شد و همان سال بلافاصله و بنا به صلاحدید ایشان جلسهای در محضر ایشان تشکیل شد؛ جلسهای با حضور حضرات آیات مکارم شیرازی، علامه جوادی آملی، هاشمی شاهرودی، علامه فقید مصباح یزدی و دو سه تن از جوانترها یعنی دو هم درس و هم بحث فاضل حقیر اساتید محترم سید محمدرضا مدرسی یزدی و محمود محمدی عراقی و بنده کمترین برگزار شد. دو سه جلسه با موضوع تدبیر و تلاش برای همین اقدام تشکیل و مشورت میشد، بنده هم مطالبی را یادداشت میکردم که در آن جلسات عنوان و پیرامون آنها بحث میشد.
اوایل اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۳ جلسهای خدمت ایشان با همین ترکیب که عرض کردم تشکیل شد و در واقع آن جمع با رهنمود زعیم حکیم امت به تصمیم رسیدیم و بنا شد کاری شروع شود. خاطرم هست متنی را تهیه کرده بودم حاکی از اینکه باید نهادی علمی فکری تأسیس کنیم تا لاقل در سه حوزه فلسفه و کلام، نظامهای اسلامی و مسائل فرهنگی و اجتماعی فعالیت کند؛ چیزی شِبه اساسنامه شده بود و آن متن مبنای بحث در آن جلسات شده بود. قبل از ظهر بود و دو سه ساعتی جلسه طول کشید، نزدیک به اذان ظهر شده بود که حضرت آقا جمع بندی کرده و در نهایت فرمودند کار باید شروع شود و مدیریت آن نیز با آقای رشاد باشد، ایشان کار را پیش ببرند و آقایان هم باید کمک کنند. من در آن جلسه عرض کردم خوب این جلسه به چه شکلی ادامه پیدا کند؟ آقا با تعبیری فرمودند که من خیلی علاقمند و مشتاق هستم، ولی نمیتوانم به طور مرتب و منظم در این جلسات شرکت کنم. آیت الله مکارم شیرازی هم تازه در فرایند مرجعیت قرار گرفته بودند و با تواضع فرمودند اشتغالات من زیاد شده، اما همچون مشاوری امین هر وقت لازم دیدید با هم مشورت و گفتگو میکنیم. حضرت آیت الله جوادی آملی هم فرمودند هر موقع جمع شدید اعلام کنید من هم آمادگی حضور دارم. آقایان دیگر هم گفتند شما هر وقت لازم بود اعلام کنید و ما دور هم جمع خواهیم شد. البته نکات بسیاری در این جلسات و خاصه در جلسه اردیبهشت ماه ۷۳ مطرح شد که الان مجال بازگویی آنها نیست شاید در فرصتی به تفصیل آنها را در حدی که یادم مانده عرض کنم. در هر حال بنا بر این شد که کار آغاز شود.
گرچه هیچ وقت جلسات دیگر با آن ترکیب اولیه پا نگرفت ولیکن من طی سنوات متوالی خاصه سالهای اول با یک یک این بزرگواران ملاقات میکردم و به مناسبت، پیشرفت کار را گزارش داده و گاه راجع به مسائل مختلف مشورت و رایزنی میکردم، ولی بعضی از اعاظم تا مدتی با حضور در محلی که ما برای این مؤسسه در شرف تأسیس تهیه کرده بودیم حضور پیدا کرده و همراهی و همکاری مجدانهای داشتند.
قبل از اینکه تشکیلات را به طور رسمی ایجاد کنیم با اندک شمار فضلای حوزوی و دانشگاهی که آن زمان با مباحث فکری جدیدالورود آشنا بوده و سررشته داشتند مشورتهایی کردم از جمله با آیت الله شیخ صادق لاریجانی، دکتر حدادعادل، حجت الاسلام حمید پارسانیا و دیگر دوستان فاضل جوان صحبت کردم، گرچه عدد آنها به شمار انگشتهای یک دست هم نمیرسید. خاطرم هست در یکی از جلسات که در محضر حضرت آقا با آن ترکیب اولیه تشکیل شده بود عرض کردم، آقا شما میفرمایید باید مسیر استاد شهید مطهری پیگیری شود، به نظر میرسد با توجه به اینکه دچار فقر نیرو هستیم ابتدا باید تعدادی شهید مطهری تربیت کنیم بعد کار پیگیری شود. میفرمایید که بنده این کار را تعقیب کنم، با چه کسانی؟ ما کسی را نمیشناسیم و به تعبیری گفتم ما کسی را نداریم! ایشان فرمودند خیر، شما کار را شروع کنید در ضمنِ کار به تدریج افرادی شناسایی و تربیت شده و رشد پیدا میکنند و این خلأ پر خواهد شد. به هر حال کار را آغاز کردیم، ابتدا از کسانی که میشناختیم یا میشنیدیم که اهل فکر هستند، دغدغه دارند دعوت کردیم ایشان را دور هم جمع کردیم و اینگونه در تهران و قم جلساتی آغاز شد.
با جدی شدن روند تأسیس نهاد به دنبال پیدا کردن مکان رفتیم. من در آن زمان هنوز در سازمان تبلیغات بودم و به نحوی مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر تحت اشراف بنده بود. انتشارات امیرکبیر ساختمانی در مقابل دانشگاه تهران به عنوان ساختمان کتابهای جیبی داشت و از سه طبقه تشکیل میشد طبقه همکف فروشگاه بزرگ مؤسسه بود طبقه بالا بخش اداری و دفتری مؤسسه بود و طبقه سوم را هم به صورت اتاقکها و باکسهایی تقسیم کرده بودند که نویسنده و ویراستارها آنجا مستقر میشدند. مؤسسه یک زیرزمین بزرگ هم داشت که قفسه بندی شده با دیوار چوبی نسبتاً مناسب، ولی سالهای سال پر از کاغذ و لوازم مستعمل معطل افتاده و گرد و خاک گرفته بود. پیش خود گفتیم اگر ما طبقات بالا را در اختیار بگیریم شاید خود مؤسسه در آینده نیاز داشته باشد و اولویت با نیاز خود مؤسسه امیرکبیر بود، ولی مدیرعامل وقت مؤسسه گفت ساختمان زیرزمین بدون استفاده است و ما آنجا را در اختیار گرفتیم چراکه اصلاً مورد نیاز مؤسسه نبود.
بعدها آنجا را کامل تمیز کردیم و در حد خیلی ساده آماده بهره برداری شد؛ آهسته آهسته سراغ محققین و متفکرین و اهل قلم رفتیم تا فعالیتهای را شروع کنیم. از جمله اینکه همان زمان مرحوم آقای دکتر رجبعلی مظلومی که فرد با ذوقی بود و بیشتر در حوزه تاریخ و سیره و بعضی از موضوعات دیگر را هم ورود پیدا میکرد دعوت به همکاری کردیم، همچنین خدمت مرحوم علامه محمد تقی جعفری رسیدم -چون علاقهای بینمان بود- از ایشان درخواست کردم که با ما همکاری کنند و ایشان هم پذیرفتند و سلسله جلساتی را به صورت منظم و هفتگی با ایشان شروع کردیم، سپس به قم رفتیم محلی را آنجا در گوشهای از مدرسه معصومیه فراهم کردیم که یکی از پر ظرفیتترین مدارس علمیه قم و از مدارس جدیدالاحداث بود آنجا چند اتاق به عنوان محل کار و محل تأسیس مؤسسه گرفتیم.
بعدها در تهران بنا به دستور رهبر معظم انقلاب یک نیم طبقه از یکی از بلوکهای مجتمع امام خمینی (ره) مقابل مصلای تهران در اختیار ما گذاشتند در حدی که یادم هست کل بودجهای که در سال اول در اختیار من قرار دادند حدود ۵ میلیون تومان بود!
یادم هست در همان سالها جناب استاد دکتر مهدی گلشنی مسئولیت مؤسسهای را برعهده داشتند که متشکل از مراکز و مؤسسات مختلفی بود و با ادغام آنها در شرف تبدیل شدن به یک نهاد واحد قرار داشت، من عرض کردم خوب است که عنوان این مجموعه را بگذارید پژوهشگاه (مطالعات اجتماعی و علوم انسانی) و همین طور هم شد.
به هر حال تعبیر پژوهشگاه چندان رواج نداشت! اما این اسم را با مشورت و بیشتر با تاملات انتخاب کردیم و نهاد از همان ابتدای تأسیس به عنوان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نام گرفت. در حقیقت این چهار کلمه هر یک نماینده وجهی از وجوه هویتی پژوهشگاه قلمداد میشوند اولاً پژوهشگاه است و دانشگاه نیست، مؤسسه فرهنگی نیست، صرفاً یک مؤسسه پژوهشی نیست بلکه یک عنوان مصطلح را روی خودش گذاشته و تعریف خاص خود را دارد و مرکز پژوهشی عالی قلمداد میشود؛ همانطور که دانشگاه مرکز آموزش عالی به حساب میآید. پژوهشگاهی است که در قلمرو فرهنگ و اندیشه کار میکند یعنی در حوزه مبانی و زیر ساختهای فکری، فلسفه، کلام، الهیات و در حوزه فرهنگ، علوم انسانی و رفتاری و مناسبات اجتماعی فعالیت میکند؛ علاوه بر اینکه این پژوهشگاه، اسلامی است و بناست که بر اساس مبانی، مواضع و دیدگاههای اسلامی فعالیت کند.
در طول این سالها خاصه سالهای اول گرچه هرگز با آن ترکیبی که عرض شد جلسهای تشکیل نشد، ولی ارتباط من با آقایان اعاظم محفوظ بود و هر از چندی خدمت ایشان رسیده و گاهی گزارشی میدادیم گاهی مشورت میکردیم. البته ارتباط آیتالله هاشمیشاهرودی و آیت الله مصباح یزدی با این نهاد حفظ شد و تا چندین سال هر دو در محل پژوهشگاه حاضر میشدند. در ابتدا پژوهشگاه دارای سه بخش بود و این سه بخش همانهایی بود که در آخرین جلسه تصمیمگیری در اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ ساختاری را طراحی کرده و اینها را در آنجا لحاظ کرده بودم. پژوهشگاه فعالیت خود را با همان سه بخش ادامه داد و رفته رفته عنوان بخش به عنوان پژوهشکده تبدیل شد و آرام آرام پژوهشکده چهارمی در سالهای بعد به اسم پژوهشکده دانشنامه نگاری تأسیس شد و در مجموع پژوهشگاه با چهار پژوهشکده به کار خود ادامه داد و میدهد.*سیر تطور و تکامل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در واقع یک مؤسسه نیست، یک نهاد نیست، یک سنگرگاه است، البته تنها یک سنگرگاه فیزیکی نیست یک جایگاه و مامن و یادگاه عاطفی نیز هست؛ تنها یک مجموعه و یک مؤسسه و نهاد نیست بلکه یک جبهه و یک صفِّ فکری است.
پژوهشگاه در طی سالیان طولانی ادواری را پشت سر گذاشته است. در دهه هفتاد و با در نظر گرفتن شرایط فکری آن ایام، رویکرد مطالعات انتقادی و نقد افکار و آرا وارداتی را رویکرد غالب در پژوهشگاه اتخاذ کرده بودیم که در همان دهه مجله قبسات نیز منتشر شد؛ در حالی که آن زمان مجلاتی مانند کیان نیز نشر پیدا میکردند. مجله قبسات در عین اینکه مقالات فکریِ ایجابی منتشر میکرد، اما مقالات آن ناظر به مطالبی که عدهای تحت عنوان حلقه کیان در آن مجله مینوشتند نیز بود و نسبت به آرا و نظرات آنها و مبادی تفکرات افراد متأثر از آنها در داخل و خارج ایران نیز رویکردی انتقادی داشت. آن زمان طرحی را تهیه کردیم تحت عنوان مواجهه با مبادی تفکرات معارض و سراغ متفکرانی از دنیای غرب و جهان عرب رفتیم و که آبشخور افکار حلقه کیان قلمداد میشدند؛ مستقیماً با آنها تماس گرفتیم و به نقد و تضارب فکری آنها پرداختیم. دهه اول عمدتاً به نقادی آرا و افکار جهتگیری میشد و در عین حال تولید آثاری خوشخوان، جوان فهم و جوان پسند با مضامین مناسب و مورد نیاز طبقات جوان تحصیل کرده نیز مورد توجه بود که این خط فکری منجر به تأسیس کانون اندیشه جوان شد.
در دهه دوم یعنی دهه هشتاد، پژوهشگاه با یک عطف توجه، کار خود را به سمت مباحث ایجابی ادامه داد. یک نوع التفات در پژوهشگاه رخ داد و به موازات، رویکرد نقد و نظریه پردازی را توأمان ادامه داد. در دهه ۸۰ آثار فاخر و برجستهای در گروههای علمی پژوهشگاه تولید شد که غالباً رنگ و بو و پی و پایه نظریه پردازانه و نوآورانه داشتند و در نتیجه پژوهشگاهی که به رویکرد انتقادی شناخته میشد، در عین حال به مثابه یک دستگاه تولید فکر و نظریهپرداز نیز شناخته شد.
بر اثر تجارب، فرایند تحولات فکری کشور و نیز رهنمودهای راهبردی که رهبر معظم انقلاب در مسائل فکری، علمی، معرفتی و تولید علم صادر میفرمودند و تحولاتی که در بستر معرفت و فکر در جهان پدید میآمد و امواج آن به ایران نیز میرسید جهتگیری ما به سمت تولید علم جهت یافت؛ از اوایل دهه ۸۰ با یک چارچوب روشن و فرآیند تعریف شدهای تشکیلات به سوی تولید علوم انسانی اسلامی سمتگیری کرد. در همان اواخر دهه هفتاد من روی نظریه ابتناء و ویراستهای اولیه این نظریه متمرکز شدم. تابستانی در یک مجمع دانشگاهی در مشهد طی ۳ روز این نظریه را مطرح کردم و آن بحث تبدیل به مقاله شد و در مجله قبسات نیز منتشر گردید. این کار آغاز شد و آرام آرام به سمت تعمیق و توسعه پیش رفت و نهایتاً نظریه تکون پیدا کرد. بر اساس آن دانش منطق فهم دین تأسیس شد و سایر دوستان و همکاران و گروههای مختلف پژوهشگاه نیز با این جهتگیری که باید بر تولید مبانی و منطق برای تولید معرفت، خاصه در قلمرو علوم انسانی اهتمام کنیم درگیر کار شدند و نهایتاً به این ترتیب پیش رفتیم که اولاً مبانی را تولید کنیم، ثانیاً منطق و روش شناسی را تولید کنیم، چون هر تحولی در قلمرو معرفتی از تحول در مبانی و منطق آغاز میشود؛ بنابراین بر تولید فلسفههای مضاف و نیز روششناسی علوم مختلف در قلمرو علوم انسانی متمرکز شدیم که غالباً متأثر از نظریه ابتناء بود و سپس به سمت تولید نظریههای علوم انسانی، نظامات اجتماعی اسلام در حوزهها و عرصههای مختلف و ساحات گوناگون و تبدیل شدن یافتهها، نظریات و آرا تولید شده به دانش، روی آور شدیم.
به این ترتیب کار را از مبانی و منطق به تولید تک گزارهها شروع کردیم و آرام آرام نظام دادن و تبدیل کردن آن به دستگاه معرفتی را در نظر داشتیم تا بتوانیم مثلاً علم اقتصاد اسلامی، سیاست اسلامی، مدیریت اسلامی، حقوق اسلامی و اخلاق اسلامی را با رویکردهای نو و ناظر به نیازهای زمان تولید کنیم.
ما در پژوهشگاه مجموعه گفتمانهای فکری را به گفتمان سنتی متجمد، گفتمان مدرن متجدد و گفتمان مجدد تقسیم میکنیم و پژوهشگاه را در زمره جریان گفتمان مجدد قلمداد میکنیم که تفاوت آن با دو گفتمان دیگر در دو جهت است: یک اینکه گفتمان متجمد سنتی خود را فقط وام دار تاریخ میانگارد و مقلد پیشینیان و سلف خویش است و در مقام نوآوری نیست. چراکه معرفت بازمانده از سلف را مقدس میانگارد و درنتیجه نوعی پایبند اجتهاد تقلیدی است. گفتمان متجدد نیز خود را وام دار مکاتب و مکتوبات برون مرزی میداند و از آن سوی مرزها تقلید میکند و جرأت عبور از مرزهای معرفتی که فرنگیان و فرامرزیان تولید کردهاند به خود نمیدهد و هردو جریان مقلد هستند؛ اما گفتمان مجدد در عین قدرشناسی و ارزش گذاری نسبت به میراث معرفتی بازمانده از سلف و در عین اعتناء به معارفی که دیگر ملل تولید میکنند، راساً در مقام تولید معرفت بر آمده و میخواهد که بر انباشته معرفتی بشر مخصوصاً معرفت دینی و بلاخص معرفت دینی برآمده از مطالعات اسلامی سهم گذاری کند و سهمی را در انباشت معرفت به خود اختصاص دهد؛ هم اهتمام بسیار جدی به نقد معارف گذشته و معارف فرامرزی و برون مرزی داشته و هم جدیتی در نظریه پردازی و نوآوری دارد. در نتیجه در عین اینکه یک جریان فکریِ بومی و اسلامی است، ولی یک جریان نواندیش و نوآور نیز هست؛ در عین اینکه نواندیشی را خط مشی خود قرار داده و محل اهتمام خویش میداند، اما دل در گرو نوگرایی ندارد؛ محض نو بودگی را ارزش نمیانگارد، بسا حقایق که کهنه اند و بسا اباطیل که ظاهراً نو هستند. پس این جریان در عین اینکه مقلد نیست و نوآور است، اما تاریخ ستیز نیست و گرفتار گسست تاریخی نمیشود و به این جهت توجه دارد که سرمایههای معرفتی بازمانده از سلف ارزشمند هستند و هیچ تعصبی ندارد از اینکه اگر آرایی در دنیا تولید شد که دارای مبانی و منطق قابل قبولی است و با معارف خودی سازگاری دارد از آنها هم بهره بگیرد!
در مجموع امروزه پژوهشگاه به یک سن بلوغ و یک سطح پختگی و کار دیدگی رسیده است و البته جریان فکر هرگز پیر و سالخورده نمیشود، جریان فکر هرگز از روش باز نمیایستد، جریان فکر هرگز نهایت ندارد؛ ما در پژوهشگاه بر این فرض استواریم که حرف آخر را هیچکس نمیتواند بزند، اما در هر برههای حرف اول را کسانی میتوانند بزنند و ما علاقمند هستیم در فضای فکری و در افق معرفت، در روزگار خودمان حرف اول را بزنیم، هر چند که هرگز و هرگز کسی قادر نیست حرف آخر را بزند!
برای پیشبرد و مدیریت تولید دانش و نظریه پردازی در پژوهشگاه یک نظام واره و یک نظام مدیریتی و معرفتی را به تجربه دریافته و صورتبندی کردیم که از آن میتوان به نظام مدیریت تولید علم با شاخصه فرایندمندی و تخصص گرایی تمحض محور یاد کرد؛ مبتنی بر سه شاخصه عمدهای که در اعضای هیئت علمی باید وجود داشته باشد؛ شاخصه اندیشمندی، شاخصه دانشمندی و شاخصه دغدغه مندی. برآنیم که همکاران ما هم دانشمند، فاضل و استاد بوده و بر آرا مسلط باشند و هم در حوزه دانشی که در آن تخصص و بلکه تمحض دارند تمرکز و تسلط داشته باشند، اما در عین حال علاقمندیم که علاوه بر دانشمندی، اندیشمند نیز باشند؛ یعنی بر نظریهپردازی اهتمام کرده و تولید نظریه کنند؛ همچنین معتقدیم و اصرار داریم علاوه بر دانشمندی و اندیشمندی دغدغه مندی انقلابی نیز داشته باشند. بیاندیشند و برای رفع نیاز جامعه، برای رفع نیاز کشور، برای تأمین نیازمندیهای اسلامی و گفتمان انقلاب اسلامی تولید دانش کنند؛ لذا همکاران ما باید این سه شاخص اساسی و عمده را دارا باشند و اصولاً موقعیت و شرایط ایشان با این سه شاخص دانشمندی، اندیشمندی و دغدغه مندی ارزیابی میشود. امیدواریم خداوند متعال توفیق دهد تا به جهت نفَسِ قدسی بانی واقعی این نهاد که زعیم حکیم امت، حضرت آیت الله خامنهای دام ظله الوارف هستند و به برکت اخلاص فوق العاده و بی نظیری که همکاران ما در قیاس با دیگر دستگاهها داشته و از آن برخوردارند با عنایت حضرت حجت (عج) و به مشیت الهی این جبهه فکری همچنان پویا، زایا، فعال و تأثیرگذار بتواند به کار خود ادامه دهد. معتقد هستم پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در روزگار ما و در کشور، یک پدیده است و آیندگان راجع به آن مطالعه خواهند کرد و منشأ آثاری است و انشاالله باید زمانی با روش علمی مناسبی بتوانیم تأثیرات پژوهشگاه را بر عرصه فکر و فرهنگ ایران و جهان تحلیل و مستند کنیم.