گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- زهرا قربانی رضوان؛ سرگئی آیزنشتاین متولد 23 ژانویه 1898 کارگردان، مولف سینما و نخستین فردی که پایهگذار مکتب مونتاژ بود. او در لیوونی به دنیا آمد. در کودکی با سینما آشنا شد در جوانی عضو گروه سیاسی ارتش سرخ شد و مسئولیت واحد تئاتر را برعهده گرفت. او علاقه بسیاری داشت تا تماشاگران خود را مجذوب کند و بر همین اساس در اولین تئاتر خود به نام «در هر مرد خردمند به قدر کفایت سادگی هست؟» مجموعه افراد در بسیار زیادی را به آموزش گرفت تا گروهی آکروباتیک و بندباز و دلقک به بهترین صورت به ارائه آثار بپردازد. پيش از آيزنشتاين صرفا سينما شامل تصاوير تئاتري بود كه ضبط ميشد و حوادث سلسله واري را به نمايش ميگذاشتند. درست بعد از این زمان بود که آیزنشتاین قدم به دنیای سینمایی گذاشت.
شعار و هدف ورود او به عرصه سینما آمیخته با «هنری انقلابی بدون مصالحه» و «وارد کردن ضربات پی در پی بر آگاهی و احساسات تماشاگر» عنوان میکند. آيزنشتاين را ميتوان پايهگذار «سينماي مفهومي» لقب داد. در بررسی آثارش اندیشهها و نگرشهای تئاتری او به عنوان آغازکننده مسیر هنری وی مشهود است. او در هنر زمان به دنبال ابداع مسیر نو بود. آيزنشتاين، پودفكين، كولشوف، ژيگاورتف، داوژنكو از مهم ترين فيلمسازان رئاليسم روسيه بودند.
اولین فیلم بلند آیزنشتاین «اعتصاب» نام داشت که در سال 1924 ساخته شد. این فیلم ابتدایی ترین اثر انقلابی سینمایی بود. قهرمانان منحصر به فرد نمی شدند بیننده با گروهی از قهرمان رو به رو بود و مضمون اصلی زمانه خود را اعلام میکرد و آن رخدادهای تاریخ انقلاب روسیه بود. فيلم اعتصاب نخستين فيلم مهم جنبش مونتاژ روسيه بود. او زمان فیلم اعتصاب کاربرد عنوان «تیپاژ» را به کاربرد و از این طریق بازیگران خود را راهنمایی میکرد. او بازی معمولی جلوی دوربین را ترد کرد و ترجیح در استفاده از خصوصیات چهره و میمیک آنها برای ایفا نقش استفاده کرد. او در این رابطه میکند:« با شروع حرکت به جانب سینما، عامل دیگری چهره نشان داد که تیپاژ نام گرفت. تیپاژ همانند مونتاژ یک کیفیت ترکیبی با نشانههای واقعی است که در سینمای امروز معنا پیدا میکند. نمیخواهم هیچپونه محدودیتی برای مفاهیم اساسی و کلی تیپاژ یا مونتاژ در آثار خود قائل شوم. میخواهم تذکر بدهم که مفهوم تیپاژ باید از راهی به ذهن درآید که همچون چهره بدون آرایش بازیگران و حرکت آنان روی صحنه واقعی جلوه کند».
آیزنشتاین معتقد بود:« برای او مونتاژ صرفا به هم چسباندن صحنههای فیلمبرداری شده متوالی نیست بلکه همجوار کردن دو صحنه مستقل از هم است تا به این ترتیب معنای جدیدی از مجموع دو صحنه در ذهن بیننده حاصل شود. جالب است که بدانید این شیوه زمانی به ذهن این کارگدان رسید که مشغول یادگیری زبان ژاپنی بود و از این روش در تدوین الهام گرفت. در این زبان نشانه های گرافیکی کاربرد فراوانی دارد. یک تصویر در ترکیب با تصویر دیگر معنایی را متولد میکند».
در سال 1925 فیلم «رزمنا و پوتمکین» را ساخت که باعث شهرت روزافزون او شد. فيلم مشهورترين فيلم جنبش مونتاژ و نخستين فيلم شوروي بود كه در خارج از كشور به موفقيت دست يافت. فيلم رزمنا و پوتمكين در كنار «همشهري كين» و «تولد يك ملت» مهمترين و تاثيرگذارترين فيلمهاي تاريخ سينما محسوب ميشوند. اين فيلم با سرعت 16 قاب در ثانيه ضبط شده و مجموعا 1346 نما دارد. رزمنا و پوتمكين همچون اعتصاب درامي است مبتني بر حركت گروهي و قهرمان اصلي آن كه جامعه است. اين فيلم از پنج پرده تشكيل شده است و بهترين و ويژهترين سكانس اين فيلم نماي «پلكان ادوسا» است كه بزرگترين فصل سينمايي و موثرترين كاربرد مونتاژ در تاريخ سينما است.
به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب در سال 1927 شروع به ساخت فیلم «اکتبر» کرد. شاهکار تدوین در این اثر اکنون هم مورد بررسی است. ترکیب تصاویر مبارزات و صحنه های پرتحرک به القا تصاویر نمادین میپیوندد البته این فیلم انقلابی با سانسور های فراوانی همراه بود اما در تاریخ سینما جاودان ماند. به روش بازيگري در سينماي مونتاژ روسيه «تيپاژ» گفته ميشود در اين حالت رفتار و اكت بازيگر ميتواند نماينده يك طبقه اجتماعي باشد. پايهگذاراين شيوه آيزنشتاين بود كه از نظريات مايرهولد در بازيگري بيومكانيكال استفاده ميكرد. در فيلم اكتبر از مونتاژ مفهومي استفاده بسياري شده است به صورتي كه با كنار هم قرار دادن نماها كه ارتباط علي بين آنها وجود ندارد فيلمساز تماشاگر را با مفهومي كلي كه آفريده شده پيوند ميدهد.
آیزنشتاین سفر به آمریکا و دیدار با چاپلین و دیزنی را آغاز کرد و امیدوار بود تا با آزادی عمل بیشتری دست به فیلمسازی بزند و سینمای ناطق را تجربه کند. بخت با او یار نبود و فیلمنامه های آیزنشتاین در آمریکا مورد استقبال قرار نگرفت و شکست را تجربه کرد. و به شوروی بازگشت!
او شروع به ساخت پروژه ای عظیم به نام «ایوان مخوف» کرد که شامل سه قسمت میشد. قسمت اول تولید 1944 بود که مورد توجه استالین قرار گرفت و جایزه ویژه استالین را از آن این کارگردان کرد. اما در قسمت دوم موفق نشد و به ذائقه استالین خوش نیامد و هرگز اجازه پخش نگرفت و همین امر سبب شد اطلاعات ضبط شده قسمت سوم نیز از دسترس خارج شود. فيلم ايوان مخوف نمونه بارز اكسپرسيونيست است. شخصيت اصلي ظاهر اكسپرسو دارد كه در لباسي تيره و بلند و صورتي كشيده و موهايي مشكي ظاهر ميشود. آیزنشتاین را میتوان پدیده ای دانست که ترکیبی از خلاقیت سینمایی روی و سبک ها دیگر سینمای جهان بخصوص اکسپرسیونیسم است. او در صنعت سینما با نظریه های سینمایی در زمینه تدوین بیشتر شناخته شده و بر شکلگیری آثار هنری اثرگذار بوده است اما خود معتقد است بیشترین تاثیر را از سینمای اکسپرسیونیست گذاشته است. در قسمت دوم اين فيلم آيزنشتاين برعكس آثار قبلي خود از مونتاژ جاذبه استفاده نكرده و گرايش عمده خود بر صحنه هاي عظيم، استفاده از دكور هاي بزرگ و راهنمايي بي نظير بازيگران بود. اين فيلم آخرين سروده حماسي آيزنشتاين محسوب ميشود.
ایجاد سبک مونتاژ به منظور دست یابی به گونه متفاوتی از جداسازی نماهای سینمایی و واقعیت بود که آیزنشتاین قدم در این مسیر گذاشت. او معتقد بود بخش های جداگانه هر تصویر که ضبط شده اند به تنهایی خالی از معنا هستندو هیچپونه خصوصیات زیبایی شناسانه ندارند مگر آنکه تدوین به میان بیاید. این بیان نشان دهنده عواملی است نخست؛ تمام عوامل در زمان فیلمبرداری اتفاق نمی افتد و اندیشه و خواست کارگردان و قالب های بصری کافی نیست و زمان مونتاژ فیلم زاییده و خلق می شود. آیزنشتاین تدوین را بر فیلمبرداری صرف از اطراف برتری میدهد.
آيزنشتاين در مقالهاي پنج نوع متفاوت از روش هاي مونتاژ را معرفي مينمايد: مونتاژ طولي(متريك)، مونتاژ وزني(ريتميك)، مونتاژ لحني يا آهنگين( تونال)، مونتازفرا لحني(اورتونال)، مونتاژروشنفكرانه(ايدئولوژيك).
او سختترين مفهوم از تدوين را با تئوريزه كردن پيش برد و معتقد بود نماها هرگز نبايد با هم پيوسته باشند، بلكه بايد به شيوه حاد به هم برخورد كنند. او در شكل گيري اين نگرش از خطوط تصوير هيروگليف مصري و نظريات فلسفي ماركس نيز الهام گرفت. آيزنشتاين پدر سينماي هنري روسيه لقب گرفت و ولف و نویسنده 4 کتاب به نام های «شکل سینما»، «معنای سینما»، «یادداشت های یک کارگردان فیلم»، «خاطرات فناناپذیر» است. سرانجام آیزنشتاین در سال1948 بر اثر سکته قلبی گذشت.