پرونده ویژه | روایت دانشجویی | اردوی جهادی
بعد از ناهار عروسیِ فیروز، اصرار میکرد که بریم دامهاشو که همه بز بودن را ببینیم و بیماریشونو تشخیص بدیم.
کد خبر: ۷۵۴۰۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۵
روایت دانشجویی| پرونده سیام| نوروز
این، ماجرای یک جدایی است. ماجرای یک کندن، وصله شدن، و دوباره بازگشتن. ماجرای آدمهایی که چند روزی از اوایل هر سال در دنیای دیگریاند
کد خبر: ۷۵۳۹۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۷
روایت دانشجویی| پرونده سیام| نوروز
گفت دبی؟ گفتم کابل. گفت تفلیس؟ گفتم کراچی. گفت آنکارا؟ گفتم دمشق. گفت اصلا سلیمانیه! گفتم پس نجف.
کد خبر: ۷۵۳۹۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
روایت دانشجویی| پرونده سیام| نوروز
شروع سال باید به روستایمان برگردیم. همه برمیگردند. هرکس یک گوشه کشور است اما شروع سال را برمیگردند. از شرق و غرب...
کد خبر: ۷۵۳۹۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۵
روایت دانشجویی| پرونده سیام| نوروز
نمیدانم کدام شیر پاک خوردهای به اینها یاد داده که وقتی کسی دانشجو شد، بگویند بزرگ شده و دیگر عیدی ندهند. شما به من عیدی بده من حاضرم برگردم به دوران کودکی!
کد خبر: ۷۵۳۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۴
روایت دانشجویی| پرونده سیام| نوروز
برای من تعطیلات عید با چرخاندن یک کلید تمام میشود. کلید خانه تهران. زمانی که به تدبیر پدر برای دور زدن ترافیک، در نیمههای آخرین شب تعطیلات به تهران میرسیم. زمانی که انگار تمامی غمهای دنیا بر قلب من چمبره زده.
کد خبر: ۷۵۳۸۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۳
روایت دانشجویی|پرونده بیست و نه|سلف
سلف را دست کم نگیرید. سلف کلیدیترین و حیاتیترین نقطه هر دانشگاهی است. فرقی هم نمیکند. تهران و شهرستان، بهشتی و شریف و علامه هم ندارد.
کد خبر: ۷۵۱۸۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۶
روایت دانشجویی|پرونده بیست و نه|سلف
آدم بدغذایی بودم. حتی شاید هنوز هم باشم. هستم. بله. اما آنوقتها که دانشجو بودم، اوضاعم بدتر بود. نه از اینها که پیاز را با آبکش از خورشت جدا میکنند. نه.
کد خبر: ۷۵۱۸۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
روایت دانشجویی| پرونده بیست و نهم| سلف
سلف نمونه یک عشق انسانی است. مغرور و سنگدل. هیچ وقت منتظرت نمیماند و اگر فقط چند دقیقه دیر به سر قرار برسی، یک هفته تمام از تو دوری میکند.
کد خبر: ۷۵۱۷۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
روایت دانشجویی| پرونده بیست و نهم|سلف
۴ سال چقدر خجسته قاشقها را گذاشته بودم در دهانم و بچههای که قاشقشان را شسته بودند مسخره کرده بودم. دلم خواست توبه کنم و به اندازه ۴ سال دهانم را بشویم.
کد خبر: ۷۵۱۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۱
پرونده ویژه| روایت دانشجویی| اردوی جهادی
از دل پر بغضشان فهمیدیم که تک پسرشان به درجه رفیع شهادت نائل شده و پدر و مادرش را در آرزوی زیارت حرم امام رضا(ع) گذاشته بود؛ همانجا تصمیم گرفتم آرزوی آنها را برآورده کنم.
کد خبر: ۷۵۱۵۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۸
پرونده ویژه| روایت دانشجویی| اردوی جهادی
یکی دلش را میزند به دریا و یکی به آتشِ سوزان کویر پناه میبرد، اما کسانی را میبینیم که گرمای سوزان روستاهای مرزیِ خراسان را به خنکای نسیم جنگلهای شمال و آبیِ نیلگون خلیج ترجیح دادهاند.
کد خبر: ۷۵۰۱۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۷
پرونده ویژه | روایت دانشجویی | اردوی جهادی
وقتی جلوی درب مدرسه روستای گاوشان توقف کردیم و آن را ورانداز میکردیم، یکی از دانشآموزان رو به ما کرد و گفت: مدرسه ما را رنگ میزنید؟ همین سوال، اولین پروژه جهادی امسال ما شد.
کد خبر: ۷۴۸۲۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۱
روایت دانشجویی| پرونده بیست و هشتم| اولین ارائه
استادی داشتیم که معتقد بود: «مقام استادی جز به جدیت و خشونت رفیع نگردد» و «دانشجو جز به چوب استاد و جور معلم به نشود». تخصصش هم نطق کشیدن از ترم اولی ها بود.
کد خبر: ۷۴۲۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۲
روایت دانشجویی| پرونده بیست و هشتم| اولین ارائه
احساس میکردم در بزرگترین مسابقه عمرم شرکت کردهام. بعد استاد من را صدا زد که یعنی دیگر وقتی نیست و باید کارم را شروع کنم. نفس عمیقی کشیدم اما از روی صندلی که بلند شدم حس کردم زمان کند شده و به پاهایم وزنههای چند هزار کیلویی بستهاند.
کد خبر: ۷۴۲۵۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۱
روایت دانشجویی| پرونده بیست و هشتم| اولین ارائه
بابا هیچوقت، هیچچیز از هیچکس قرض نگرفته بود. حتی از قرض گرفتنهای معمول زنهای خانهدار هم خوشش نمیآمد. مامان چندباری گفته بود این مراوده و بدهبستان است. اما بابا دوست داشت فقط دستِ دهنده داشته باشد.
کد خبر: ۷۴۲۵۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۰
روایت دانشجویی| پرونده بیست و هفتم| شب امتحان ۲
آن شب تا صبح، از تعطیلی خبری نشد. به جایش پسفردا روز تشییع اعلام شد که آن هم یک امتحان دیگر را برداشت و انداخت آخر همه امتحانها، که بهخاطرش مجبور شدیم یک آخرِ هفته دیگر هم نرویم خانه.
کد خبر: ۷۳۹۸۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۳۰
روایت دانشجویی| پرونده بیست و هفتم| شب امتحان ۲
ساعت دوی شب بیدار شدم. هنوز توی مجلهها بود. با ارعاب و تهدید راضی شد دست بکشد؛ اما به جای رفتن سراغ کتاب، رفت سراغ تخت!
کد خبر: ۷۳۸۳۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۳
روایت دانشجویی| پرونده بیست و هفتم| شب امتحان ۲
وقتی میلیاردها تومان پول مردم را در روز روشن بردهاند، یکی از ما حتی اعتراض نکرد. دولت هم که تکلیفش روشن است. حالا دو نمره بیشتر گرفتن یک دختری که عاقبت با همین دو نمره خانهدار میشود، ستونهای عدالت و حقوق را به لرزه انداخته؟
کد خبر: ۷۳۸۱۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲
روایت دانشجویی| پرونده بیست و ششم| تربیتبدنی
یک روز دوشنبه، نوبت باشگاه مشتزنی شد، با یوسف. احسان و سعید نبامدند برای خندیدن و فیلمبرداری. مرتضی سپهوند هم نیامد که یوسف حریف تمرینیاش شود. برای همین، بعد از گرم کردن، من شدم حریف تمرینی یوسف.
کد خبر: ۷۳۴۳۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۷