برچسب ها - روایت دانشجویی

برچسب ها - روایت دانشجویی

برچسب ها
روایت دانشجویی/ پرونده شانزدهم/ اردوی مشهد
از ابتدا یک هدف داشتم، شنیدن صدای نقاره ها. اینکه برای رسیدن به این هدف مجبور باشم مسئول اردو را دور بزنم و یا از قوانین یک اردوی تشکیلاتی-زیارتی سرپیچی کنم، چه اهمیتی می‌توانست داشته باشد؟
کد خبر: ۶۹۷۰۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۹

روایت دانشجویی/ پرونده پانزدهم/ کنکور
چاره‌ای نبود. من برگزیده شده بودم. کتاب را به قوت گرفتم و ایستادم پشت میکروفون. خانم محمدی قندی را در چای روی میزش انداخت و هم زد و داد به من که بخورم.
کد خبر: ۶۹۴۱۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۹

روایت دانشجویی/ پرونده پانزدهم/ کنکور
من از کودکی با کنکور بزرگ شدم. از روزی که ازم پرسیدند دوست داری در آینده چه کاری شوی؟ و به من فهماندند که چه بخواهم مثل همه دکتر و مهندس شوم (که هیچ‌وقت دوست نداشتم بشوم) و چه هر نوبر دیگری باید شاخ کنکور را بشکنم.
کد خبر: ۶۹۴۱۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۸

روایت دانشجویی/ پرونده پانزدهم/ کنکور سراسری
دانشگاه را برای مدرک می‌خواستم و مدرک را برای چیز نامعلومی که نمی‌دانستم چه بود اما همه به دنبالش می‌دویدند. من هم افتاده بودم در جاده و می‌دویدم. مثل «علی» که تمام جانش را گذاشته بود در پاهایش و دور دریاچه را بی‌وقفه و دیوانه‌وار می‌دوید.
کد خبر: ۶۹۳۹۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۷

روایت دانشجویی/ پرونده سیزدهم/ کنکور ارشد
امروز، موعد اعلام نتایج کنکور کارشناسی ارشد است. روزی برای تعیین مسیر و سرنوشت بسیاری از ما. مایی که روزهای فراوانی را پشت سد کنکور زندگی کرده‌ایم و حالا چشم انتظار دیدن نتیجه این دوران سخت هستیم.
کد خبر: ۶۸۸۳۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۹

روایت دانشجویی/ پرونده چهاردهم/ زندگی خوابگاهی
هر اتاق قوانین ایالتی کاملاً امضایی هم داشت. در رابطه با تقسیم جای خواب، جارو کردن اتاق ، محدوده تصرف در محتویات یخچال، ترتیب لباس‌ها، تقسیم بندی پریزها، اصل بقای دمپایی، لیست اموال عمومی...
کد خبر: ۶۸۵۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۶

روایت دانشجویی/ پرونده چهاردهم/ زندگی خوابگاهی
شب که می‌شد، حدود ساعت ۹، که همه‌ی بچه‌ها در اتاق حضور داشتند، می‌نشستیم وسطِ اتاق ما قصه‌ها را می‌ریختیم وسط و همراه با چای می‌خوردیم.
کد خبر: ۶۸۴۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۳

روایت دانشجویی از نمایشگاه کتاب
مانده‌ام که از کدام غرفه شروع کنم، چند بار طول سالن را طی می‌کنم و کتاب‌های چیده شده را نگاه می‌کنم بلکه چشمم به یکی از کتاب‌های مد نظرم بخورد...
کد خبر: ۶۸۳۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۲

روایت دانشجویی/پرونده سیزدهم/کنکور ارشد
وقتی کنکور ارشد مرتبط با رشته‌ی کارشناسی‌ام را دادم و قبول نشدم، نشستم و سنگ‌هام را با خودم واکندم که کنکور ارشد رشته‌ای را بدهم که دوست دارم. سال اول و حمله‌ی اول بی‌نتیجه بود.
کد خبر: ۶۸۱۱۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۷

روایت دانشجویی/پرونده سیزدهم/کنکور ارشد
یک ماه مانده به کنکور ارشد، مجتبی از کارش در یک شرکت خصوصی انصراف داد و چون هر دو از کنکور کارشناسی زخم خورده بودیم، قسم یاد کردیم ننگ آن را بشوریم و آنقدر جوگیر شدیم که با سوزن یک قطره خونمان را پای این عهد فشاندیم.
کد خبر: ۶۸۱۰۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۶

روایت دانشجویی/پرونده سیزدهم/کنکور ارشد
بالاخره روز کنکور فرا رسید و من احتمالاً بی خیال ترین شرکت کننده ای بودم که وارد محوطه محل برگزاری آزمون می شد. ایده ای نداشتم که تمامی شرکت کنندگان هر رشته کنار هم خواهند بود. این طوری تمام هم کلاسی های دانشگاه که برای بار دوم آزمون می دادند به همراه تمامی ورودی های سال بعد از ما را آنجا پیدا کردم.
کد خبر: ۶۸۰۷۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۵

روایت دانشجویی/پرونده سیزدهم/کنکور ارشد
نه سُمبه‌ی کنکور ارشد آن‌قدر پرزور بود که مرا در عید هم خانه‌نشین کند و نه هیچ‌کدام از اعضای خانواده دوست داشتند خاطره‌ی عیدِ بی سفر و بی تفریحِ سالی که کنکور کارشناسی داشتم را تکرار کنند. این شد که ...
کد خبر: ۶۸۰۳۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۴

روایت دانشجویی/پرونده سیزدهم/کنکور ارشد
همان اولین‌بار که کنکور دادم، قبول شدم. آن وقت‌ها چهارهزار عدد خوبی محسوب می‌شد. می‌شد یک شهر نه چندان دور و یک رشته نه چندان بد انتخاب کرد.
کد خبر: ۶۷۹۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۳

روایت دانشجویی/ پرونده دوازدهم/ اعتکاف
تا حالا با پدر چند دختر حرف زده‌اید؟ حرف بزنید که مجاب شود دخترش را محرم‌تان کند. حرف زدن با دختر جماعت ساده است. اما با پدرش، پدر آدم درمی‌آید.
کد خبر: ۶۷۵۹۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۵

روایت دانشجویی/ پرونده دوازدهم/ اعتکاف
خوبی اعتکاف در دانشگاه این است که استاد و دانشجو را خوب به هم نزدیک می‌کند. مسجد مثل سلف و دانشکده نیست که استاد و دانشجو را از هم جدا کند. اینجا دیگر ...
کد خبر: ۶۷۵۶۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۴

روایت دانشجویی/ پرونده دوازدهم/ اعتکاف دانشجویی
حال و هوای این روزهایم به‌شدت گرفته و ابری‌ست. دلم لک زده برای آن خلوت و تنهایی نصفه‌نیمه با خدایَم و برایِ آن عبادت‌ها و نماز‌های دست ‌و ‌پا شکسته‌.
کد خبر: ۶۷۵۴۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۳

روایت دانشجویی/پرونده دوازدهم/اعتکاف دانشجویی
اولین بار ۱۲ یا ۱۳ ساله بودم. درکی که از اعتکاف داشتم چیزی شبیه به اردو‌های دو، سه روزه‌ی مدرسه بود. نه از اعمالش چیزی می‌دانستم نه از معنا و هدفش.
کد خبر: ۶۷۵۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۲

روایت دانشجویی/ پرونده یازدهم/ راهیان نور
اردوی راهیان نور، توقعات برآمده از اسم اردو را خیلی برآورده نمی‌کند؛اما «به دیدن آستانه می‌ارزد»، آستانه که می‌گویم منظورم یک جور مرز است؛ یک نوع از بزنگاه. یک جور پایانه عبور.
کد خبر: ۶۷۵۱۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۹

روایت دانشجویی/ پرونده دهم/ عید
در یک سال اقامتم در کُردوبا‌ی اسپانیا با یک ایرانی هم برخورد نداشتم. عجب عیدی بود. نه سفره ی هفت سینی، نه سبزی پلو و ماهی، فقط چند تا دوست که ...
کد خبر: ۶۷۵۰۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۸

روایت دانشجویی/ پرونده دهم/ عید
نزدیک سلف بچه‌های بسیج بساط کرده‌ بودند و اسم می‌نوشتند. از کنارشان رد شدم و دو سه قدم دور نشده‌ بودم که یکی‌شان صدایم زد.
کد خبر: ۶۷۴۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۷