به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «یحیی» روایتی از زندگی سید یحیی رحیم صفوی است که توسط محمدعلی آقا میرزایی به رشته تحریر درآمده است و توسط نشر مرز و بوم به چاپ رسیده است.
این کتاب روایتی از زندگی سید یحیی رحیم صفوی است که در ۲۶ فصل و ۳۴۸ صفحه به روایت زندگی سید یحیی رحیم صفوی پرداخته است و فصل ۲۷ این کتاب تا صفحه ۳۷۴ به ارائه تصاویری از وی پرداخته است.
محمدعلی آقامیرزایی نویسنده این کتاب از سال ۱۳۶۷ با چاپ داستان کوتاه «مثل یک خواب» در روزنامه کیهان آغاز کرد، آقا میرزایی در روزنامهها و نشریات گوناگونی مثل همشهری، ایران و جوان کار کرده است و تا کنون ۲۱ عنوان کتاب در کارنامه خود دارد که میتوان به «شهید مدنی؛ انتشارات مدرسه»، «به همین سادگی؛ نشر شاملو»، «نقاب شیشهای»، «سرای سلیمان خان» و «دو برار؛ نشر فاتحان»، «قله فریاد»، «مجنون هور»، «مهمان دجله؛ انتشارات سوره مهر»، «اردیبهشت»، «دیدگان خط؛ نشر حسن باقری»، «گلف»، «شرهانی» و «ابوقریب» اشاره کرد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«مهم نیست که سید یحیی رحیم صفوی سال ۱۳۳۱ در همام از بخش باغ بهادران اصفهان به دنیا آمده و در پنج سالگی با خانواده به اصفهان کوچیده. مهم نیست که دیپلم گرفته و در دانشگاه تبریز در رشته زمین شناسی کارشناسی گرفته و بعد در ارتش شاهنشاهی خدمت کرده و فنون نظامی را آموخته است. مهم این است که او از نسل جوانانی است که امام خمینی آنها را سربازان خود خواند. جوانانی که با تمام وجود به رهبرشان لبیک گفتند. قبل از انقلاب وارد عرصه مبارزه شدند و پس از پیروزی انقلاب در راه تثبیت این انقلاب مردمی از جان مایه گذاشتند. رحیم صفوی ابتدا وارد کمیته انقلاب شد و بعد از تأسیس سپاه به عنوان فرمانده عملیات به سنندج رفت. با شروع جنگ ایران و عراق، او در کنار محسن رضایی، غلامعلی رشید و علی شمخانی از جمله فرماندهان اصلی سپاه بود. سال ۱۳۶۴ به فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شد و از سال ۶۷ تا ۷۶ قائم مقام فرمانده کل سپاه بود. سال ۱۳۷۶ با درجه سرلشکری جایگزین محسن رضایی در فرماندهی کل سپاه شد او از سال ۱۳۸۶ به عنوان دستیار ویژه و مشاور عالی فرمانده کل قوا در امور نیروهای مسلح فعالیت میکند.
کتاب «یحیی» به زندگی او از ابتدا تا پایان عملیات بیت المقدس در خرداد سال ۱۳۶۱ میپردازد.»
در بخش دیگری از این کتاب میخوانیم:
«جاده خطرناک بود و گاردیل نداشت. چشمانم را گشاد میکردم جاده را بهتر ببینم یکدفعه حس کردم مادرم کنارم نشسته و به من میگوید: «یحیی جان بایدکمی بخوابی…» آقای زمانی هم صندلی پشت نشسته بود و داشت قصه شیر و خرگوش را برایم تعریف میکرد. برگشتم و گفتم «آقای زمانی دلم برای تان تنگ شده بود. کجا بودید؟ خندید و گفت: بابا جان مواظب باش گوشوارههای مادرت را گم نکنی؟ به مادرم نگاه کردم. گوشوارههای طلای مادرم بزرگ شد، شبیه گنبد طلای امام رضا. بعد آرام آب شد و چکید روی گوش مهرشاد. صدای تیر آمد. طلبهها فریاد کشیدند در خون افتادند. دانشجوی تبریزی گلوله خورد. ران پایم سوخت، تب کردم. همسر رضا آیت اللهی پانسمانم کرد. دکتر کرواتی گلوله را درآورد و گفت: «این هم هدیه شاهنشاه آریامهر…»
یکدفعه محمد بروجردی فریاد زد: «رحیم چه کار میکنی؟ الان میرویم ته دره…» مادرم و مهرشاد و آقای زمانی هم فریاد کشیدند. با همه قدرتم ترمز را فشار دادم. ماشین لب دره ایستاد. خوابم برده بود. همه ریختیم پایین. خدا رحم کرده بود، نصف چرخ جلوی طرف خودم لب دره بود. به مهرشاد نگاه کردم، رنگ به رو نداشت…»
کتاب «یحیی» با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۴۴ هزار و ۵۰۰ تومان در دسترس مخاطبان قرار دارد.