گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛فاطمه قربانی رضوان؛ روایت داستانی عاشقانه در بستر جغرافیایی متفاوت و استفاده از لهجهها از جمله راهکارهای دراماتیک در پیشبرد سریالها است. سریال «نجلا» در موقعیت جغرافیایی جنوب کشور با لهجه عربی روایتگر داستان عاشقانهای است که حالا در فصل دو تلاش دارد این روایت را در بحبوحه زمانی حمله عراق به ایران پیش ببرد. ادامه داستان عاشقانه نجلا با دستگیر شدن عبد و جدایی آن دو از یکدیگر داستان تکراری اغلب فیلم و سریال های عاشقانهای است که در بستر زمانی جنگ تحمیلی رخ میدهد. سناریویی که در فصل دو «نجلا» تکرار میشود تا در چند قسمت ابتدایی این سریال تنها شاهد درگیری کلیشهای شخصیتهایی باشیم که در کش و قوس زنده بودن یا نبودن عبد هستند. همین داستان کم جان زمانی بی رمقتر میشود که مخاطب میداند کاراکتر «عبد» زنده است و «نجلا» هم در نهایت سرسخت تر از آن است که او را فراموش کند. در واقع این آگاهی مخاطب از روند اصلی داستان و عدم فراز و فرود و کشش وقایع این فصل از سریال «نجلا» را روایتی کم جان و قابل حدس کرده است.
در این فصل کماکان تکیه بر لهجه و استفاده از بازیگران غیر بومی دیده میشود. شاید یکی از جدیترین دلایل عدم استقبال مخاطبان از سریال «نجلا» را لهجههای غلو شده و به غلط ادا شده آبادانی دانست. مشکلی که به وضوح در این فصل از سریال هم دیده میشود و هر لحظه مخاطب را گیج و از حال و هوای سریال خارج میکند.
فصل دوم سریال «نجلا» بیش از فصل گذشته به بحبوحه وقایع مربوط به حمله عراق به ایران و مشکلات داخلی عراق میپردازد. همین تعدد وقایع و پرداخت زودگذر و کم عمق به مسائل کمی منطق و روند پیشرفت داستان را با خلل رو به رو کرده است. زندانی که «عبد» در آن محصور است و اتفاقات پیرامون این اسارت، نتوانسته به خوبی نمایشگر درد و رنج های یک اسیر در زندانهای عراق آن هم در شرایط حمله این کشور به ایران باشد. شیوه روایت زیست اسیران و زندانیان ایرانی در عراق، شیوه فرار و نجات از زندان، همگی با خرده وقایع تکراری همچون وجود یک جاسوس میان زندان ایرانی، فرار با کندن زمین و اتفاقاتی از این دست به شکلی پیش رفت تا مخاطب در قسمتهای میانی بالاخره شاهد دیدار دوباره «نجلا» و «عبد» باشد. این استفاده تکراری از رخدادها برای پیشبرد قصه در جایی که عدنان در تلاش برای بدست آوردن نجلا است مخاطب را بیشتر از همراهی داستان مایوس میکند.
فصل دوم سریال «نجلا» با تغییراتی در ترکیب بازیگران همراه بود. پیشتر سارا رسول زاده در نقش «نجلا» به ایفای نقش پرداخت و حالا در فصل دوم ایفای این نقش را محیا دهقانی برعهده داشت. دهقانی توانسته به میزان قابل قبولی ادامهدهنده شخصیت «نجلا» باشد و از عهدهی ایفای این کاراکتر که دارای جزئیات رفتاری و اخلاقی خاصی است به خوبی بربیاید. شاید او را بتوان بهترین جایگزین سارا رسولزاده دانست که توانسته با حفظ حس و شخصیت این کاراکتر از قطع همراهی حسی مخاطب با بازی این بازیگر تا حدودی جلوگیری کند. هدایت هاشمی هم در این فصل توانسته شخصیتی قابل باور از یک نظامی عاشق پیشه ارائه کند؛ با این تفاوت که در این فصل، از این کاراکتر ابعاد اخلاقی و شخصیتی متفاوتی را که در راستای مسائل پیرامونی جنگ ایران و عراق است شاهد هستیم. در این فصل از نجلا شاهد تکامل شخصیتهای فرعی نیز هستیم. هرکدام از شخصیتها توانسته اند این بار نقش منطقی تری را در پیشبرد داستان داشته باشند. حضور پر رنگ تر عمه نجلا با بازی آزیتا حاجیان در این فصل قابل توجه است. کمکهای او به نجلا و نقش اش در همراهی با سایر شخصیتها در ابعاد متفاوتی به نمایش درآمده است.
سریال «نجلا» با توجه به وجود داستانکها و شخصیتهای فرعی بسیار، استفاده بیش از حد از موقعیتهای قابل حدس و کم کشش در فصل دوم خود، به سختی میتواند این ادعا را داشته باشد که مخاطب را از خود راضی نگه داشته و یا شور و کششی برای ساخت فصل بعدی خود از سوی مخاطب دریافت کرده است. این شاید میتواند نشان از آن باشد که برای ساخت فصل دوم هر سریالی پیش از هرچیزی وجودیک فیلمنامه منسجم و قوی ضرورت دارد. فیلمنامهای که بتواند رشتهای از داستانهای جدید، بدون تکرار و کلیشه را ایجاد و مخاطب را با خود همراه کند.