به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، یکی از بانوان شاعره که «شاعر غواصها» لقب گرفته است، از چگونگی ورود خود به دنیای شعر و نقشهای همسرانه و مادرانهاش گفت.
«نصفِ تاریخ عاشقی «آب» است/ قصههایی عمیق و پُر احساس/ قصههایی پُر از فداکاری/ قصههایی عجیب، امّا خاص»؛ این مطلعی متفاوت در وصف شهدای غواص است که شاید شاعر آن هیچ گاه فکر نمیکرد که این شروع زیبا ورود او به دنیای شعر باشد و به عنوان «شاعر غواص ها» شناخته شود.
نفیسه سادات موسوی؛ مادر سه فرزند است و دیپلم ریاضی فیزیک دارد و در مقطع کارشناسی، رشته اش زبان چینی بوده و سپس در رشته زبان و ادبیات فارسی ادامه تحصیل داده است.
او با وجود مشغلههای فراوانی که داشت، توانست رتبه یک کارشناسی ارشد رشته زبانشناسی را به دست آورد و در حال حاضر نیز، دانشجوی ارشد مطالعات واژه گزینی و اصطلاح شناسی در فرهنگستان زبان است که در ادامه گفت و گوی او با باشگاه خبرنگاران جوان را میخوانید:
از سال ۹۲ به واسطه شبکههای اجتماعی، با مقوله شعر آشنا شدم و تا قبل از آن، نه این که اصلاً تجربه فضای فرهنگی نداشته باشم، امّا هیچ جدیتی در کارم نبود و پس از آن، به دلیل دغدغههایی که داشتم، تصمیم گرفتم در این فضا بمانم و در حوزههای شعر به ویژه شعر عاشقانه خوب، فعالیت کنم و با وجود این که خدا را شکر، افراد خوشنام و پُرآوازهای در میان شاعران معاصر داریم، ولی بر اساس تفکرات، ارزش و اعتقادات خودم، جای خالی اشعاری در زمینه مقاومت، عاشقانههای عفیف (همسرانه، خانوادگی و...)، مذهب (نه صرفاً شعر آیینی) و... را میدیدم چراکه من مادر هستم و دوست دارم فرزندانم با یک سری از مفاهیم آشنا شوند.
من در فضای شعر، رسانه و سبک زندگی فعالیت میکنم و پژوهشگر حوزه خانواده هستم و در راستای فعالیتهای شعری ام، در سال گذشته توانستم سیمرغ بهترین ترانه جشنواره فجر را بدست آورم و پنج کتاب منتشر کرده دارم که دو مورد از آنها مجموعه غزل عاشقانه با نامهای «بی نا» و «نارنج» از انتشارات «سوره مهر» هستند و مجموعه ترانه کودکانهای تحت عنوان «سنگ، کاغذ، موشک» را برای کودکان محور مقاومت روانه بازار نشر کرده ام و یکی دیگر از کتاب هایم نیز «چهل سال ایستادیم» نام دارد که درواقع، گردآوری شعر زنان بعد از انقلاب با موضوعهای انقلاب، دفاع مقدس و مقاومت اسلامی است و در سال ۹۸، به مناسبت چهل سالگی انقلاب منتشر شد و اواخر سال گذشته هم، «ما سلیمانی ها»، یک کتاب رنگ آمیزی کودکانه با محوریت سردار سلیمانی منتشر شد که در هر صفحه از آن، دوبیتیهایی از من وجود دارد و علاوه بر این، از اردیبهشت ماه، در خانه شعر و ادبیات، محفل شاعرانهای تحت عنوان «محفل تغزل» با دبیری من در حال برگزاری است.
از میان کتاب هایم به «بی نا» علاقه خاصی دارم چراکه اولین فرزند شعری من است و حس متفاوتی به آن دارم و تا حدّی، با این کتاب، جنبه شاعر بودنم رسمیت پیدا کرد.
از لحاظ تفکر، اشعار من تا حدّ زیادی به خودم نزدیک هستند چراکه معمولا ً موضوعاتی دارند که در زندگی با آنها روبرو هستم و برای من، از اهمیت خاصی برخوردارند، ولی این طور نیست که این اشعار از روی زندگی واقعی ام باشد. چون نه تنها در خصوص همسران شهدای مدافع حرم و منا و خود شهدای غواص، بلکه درمورد مسائل اجتماعی و حوادثی مثل سانچی و پلاسکو نیز شعر سروده و همیشه سعی کرده ام به مسائلی که برایم اهمیت دارند، ورود کنم و البته در کنار آن ها، اشعاری با مضامین عاشقانههای همسرانه و حتی حوزه کودک نیز برایم بسیار مهم بوده است؛ به طوری که از مفاهیم دینی مثل زیارت، جشن تکلیف، زندگی و اخلاق پیامبر (ص)، نیکوکاری و... هم در اشعارم استفاده کرده ام تا نظام باورهایم در آنها وجود داشته باشد که البته گاهی هم، این اشعار باعث به وجود آمدن سوءتفاهمهایی برای مخاطبان شده است.
خاطرم است روزی که شعری را از زبان همسران شهدای منا منتشر کردم، برخی از خبرگزاریها به صورت اشتباه تیتر زدند؛ «شعر نفیسه موسوی در رثای همسرش که او را در حادثه منا از دست داد» و با وجود این که به آنها اطلاع دادم و این خبر حذف شد، ولی همچنان سوال بسیاری از افراد است و علاوه بر این، گاهی در اشعار ارزشی به من گفته میشد که همسرت مدافع حرم بوده است و حتی این برداشتهای نادرست را به عاشقانهها نیز پیوند میزدند و میگفتند که الان دلتنگ همسرتان هستید و یا به دلیل ناراحتی یا خوشحالی، فلان شعر را سروده اید؟. امّا واقعیت این است که مبنای شعر، تخیل است و از اینرو، مثالی در میان شاعران وجود دارد که میگویند بهترین شعر، آن است که تخیل بیشتری در آن وجود داشته باشد.
سال ۹۴، نزدیک یک سال و نیم بود که داشتم در فضای شعر تنفس میکردم و خیلی شناخته شده نبودم که وقتی شهدای غواص تفحص شدند و بازگشت آنها اعلام شد، حال عجیبی به من دست داد و به واسطه قلمی که آن روزها در دستم بود، احساس میکردم وظیفه دارم کاری که از عهده من بر میآید را انجام دهم و به دلیل این که زبان شعر بیشتر میچرخد و حس میکردم این کار فقط ادای دِین و ابراز احساسات نیست و درحقیقت، یک رسالت و وظیفه است. از این رو، توکل به خدا کردم و برای شهدای غواص شعر سرودم و در همان ساعتهای اولیه در صفحه مجازی ام منتشر کردم و پس از آن، شاعران بسیار زیادی نیز، اشعار بهتری در این خصوص نوشتند. امّا به دلیل زودتر منتشر شدن، شعر من بیشتر دیده شد و مورد توجه قرار گرفت و به همین واسطه، در برخی از جلسهها برای شعرخواندن شرکت کردم؛ به طوری که همان سال، به خاطر این شعر، به جلسه دیدار رهبری با شاعران دعوت شدم و همین موضوع باعث شد که از آن به بعد به عنوان «شاعر غواصها» شناخته شوم.
نوع مظلومیت شهدای غواص و پارادوکسی که در نحوه شهادت آنها با فضای کارشان وجود داشت، عمده دلیل دست به قلم شدن برای سرودن شعر در وصف این شهدای عزیز بود. به این دلیل که فکر کنید کار غواص، شنا کردن با دست است. امّا آنها دست بسته بودند و با وجود این که فعالیتشان در دلِ آب بود، آنها را زنده زنده در خاک، به شهادت رساندند و همه اینها فارغ از اتفاقی که رخ داده، فضای نمادینی را هم به وجود آورده و پارادوکسهای نمادین در آن مشهود بود که توجه شاعر را بیشتر به سمت خود جلب میکرد و به همین دلیل، وقتی خواستم برای شهدای غواص، شعر بنویسم به این فکر کردم با توجه به این که این شهدا با دیگر شهدای تفحص شده تفاوتهایی دارند حتماً باید حق واقعی شان و مطلب اصلی ادا شود. به همین منظور، سعی کردم به دنبال زاویه دید جدید، متفاوت و انحصاری برای شهدای غواص باشم و دوست داشتم این کار منحصربفرد باشد و مصرع «نصف دوران عاشقی آب است» را در همان زمانی که داشتم به این موضوع فکر میکردم، نوشتم. چون از ماجرای افرادی که باید در دل آب باشند، امّا بی رحمانه در دل خاک سپرده شده بودند، غصه میخوردم و رنج میکِشیدم و کلمه آب مدام در ذهنم بازتاب پیدا میکرد. از اینرو، حس کردم که باید کلمه آب در ذهنم پررنگتر باشد و پس از آن، ماجراهایی چون؛ حضرت یونس (ع)، حضرت نوح (ع)، حضرت موسی (ع) تا ظهر عاشورا در ذهنم ردیف شدند.
به فضل خداوند مهربان، چهار بار در سالهای ۹۴، ۹۵، ۹۶ و ۱۴۰۰ توفیق شرکت در این جلسهها را داشتم که همیشه حس و حال عجیب، بهت آور و باشکوهی بوده است؛ به طوری که نیمی از این چهار جلسه را به گریه گذراندم و این موضوع در عکسهای خبرگزاریهای مختلف ثبت شده است و خاطرات و یادداشت نگاری این جلسهها را هم در آن زمان نوشتم و برای انتشار هم فرستادم. چون دوست دارم افرادی که به فعالیت در فضای شعر علاقهمند هستند و در این زمینه کار میکنند، فرصت دیدار شخص اول شعرشناسِ مملکت را داشته باشند و این فضا را تجربه کنند. البته با وجود این که دوبار از چهار بار شرکت در این جلسه ها، نام من در فهرست شعرخوانیها بود، امّا توفیق شعر خواندن جلوی رهبری را نداشتم که اولین بار برای شعر شهدای غواص بود و به دلیل گریه زیاد و حالی که در آن شرایط داشتم، نتوانستم شعرم را بخوانم و دومین بار هم به دلیل طولانی شدن جلسه، نوبت به چهار نفر از ما نرسید. ولی به عنوان کسی که به رهبری ارادت دارم و همیشه دوست داشته ام ایشان را از نزدیک ببینم، باید بگویم وقتی وارد فضای شعر شده و متوجه شدم که در این شرایط میتوانم فعالیت کنم، تصمیم گرفتم که شاعر بمانم و شعر را ادامه دهم تا بتوانم با رهبری دیدار داشته باشم و در حقیقت، شاعر شدم تا ایشان را ببینم.
سال ۹۴ در جلسه دیدار شاعران با رهبری، قبل از مراسم افطار بود که یکدفعه دیدم درب بخش بانوان باز شد و همه دختران به سمت درب رفتند و وقتی بلند شدم که ببینم چه اتفاقی افتاده است، دیدم که رهبری به استقبال مهمانها آمده اند و با محبت، با همه دوستان سلام و احوالپرسی میکنند و نگاههای پُر مهر و محبت و میزبانی شان، خاطره شیرینی بود که در ذهن من ماندگار شد.
من دستی بر آتش طنز هم دارم و پیشتر نیز، نقیضه مینوشتم و گاهی در موقعیتهای مختلف، به شوخی، دست به قلم طنز میشوم. البته به این موضوع که شعر طنز بنویسم موضوع گیریهایی شد و بخشی از آن هم به این دلیل بود شاعری که شعر جدی مینویسد، نمیتواند نگاههای طنازانه را به خوبی در شعر خود نشان دهد و ناخودآگاهش با طنز درگیر نیست و به دلیل این که در فضای جدی فعالیت میکند، قطعاً در سوژه یابی و پرداخت هایش نمیتواند به اندازه شاعری که کلاً طنزپرداز است، موفق باشد و از زاویه دید طنز، به همه پدیدههای جهان نگاه کند و علاوه بر این، برخی از افراد هم بسیار دوستانه و بر اساس تجربه، توصیه میکردند که پیش گرفتن شعر طنز باعث میشود که قلم جدی ات تحت تاثیر قرار بگیرد و ضربه بخورد و توصیه میکردند بهترین کار، فعالیت کردن در حوزه شعری مورد علاقه ام است و این که در نوسان نباشم و از آن جایی که خودم به شعر جدی علاقه دارم، دغدغه ام هم، در این حوزه است؛ به طوری که توانستم در این مسیر پیش بروم و به لطف خداوند مهربان، لقب «شاعر غواصها» نام بگیرم و در حقیقت، این موضوع، برای من حس برکت دارد و فکر میکنم فضل خداوند است که با وجود داشتن کتابهای شعری با مضمون عاشقانه و همچنین با توجه به این که بخش عمدهای از فضای شعری من، آیینی است، ولی لقبی که به من داده شد با شهدا پیوند خورده است و به همین دلیل، از این موضوع بسیار خوشحال هستم و آن را به فال نیک گرفته ام.
درمورد علاقه ام به شعر آیینی باید بگویم که با توجه به یک سری از اعتقادات مذهبی ام و بچه هیأتی بودن و مأنوس بودنم با شعر اهل بیت، وقتی دیدم که خداوند مهربان به من لطف کرده اند و موهبت شعر را در وجود من قرار داده اند، فرصت را مغتنم شمردم و در کنار شعر و ترانه عاشقانه، تلاش کردم که ظرف شعری ام با جنسی از اعتقاداتم که فضای اهل بیت (ع) بود هم پُر شود و به همین دلیل، تلاش کردم که گاهی حس و حالم را در مناسبتهای مختلف مذهبی با یکدیگر پیوند بزنم و از این ظرف شعری برای بیان اشعار آیینی استفاده کنم. از اینرو، از همان زمان شروع سرودن شعر، بسیار جدی و مداوم به بیان شعر آیینی پرداختم؛ به طوری که همیشه بخشی از سرودههای من، آیینی بوده است.
برای امام رضا (ع) اشعار بیشتری سروده ام و این موضوع برای من به عنوان یک ایرانی که همه زندگیمان امام رضا (ع) است، دور از ذهن نیست و به امام جواد (ع) هم ارادت بسیاری دارم. چون از نسل این امام هستیم و حضرت زهرا (س) همیشه به عنوان مادرمان جایگاه ویژهای دارند.
بنده با افتخار، شاگرد استاد فاضل نظری هستم و قبل از چاپ دو مجموعه غزلهای عاشقانه ام، از درس گفتارهای معناگرای استاد بهره بردم و به فضل خدا تلاش کردم آن چه که به من آموختند را در شعرها پیاده کنم
در زندگی ام، پدرم و سبک زندگی و تعاملشان با افراد و از میان شاعران کلاسیک و معاصر، به ترتیب حافظ و استادم فاضل نظری، الگوی بنده هستند.
خواندن اشعار حافظ حال و هوای خاص خود را دارند و خالی از لطف نیست، امّا با برخی از ابیات او مأنوس هستم و بیت «شُکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا/ بر مُنتهای همت خود کامران شدم» یا «چو گُفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟ / ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد» از ابیات محبوبم هستند که آنها را در گوشه گوشه منزل هم یادداشت میکنم.
واقعیت این است که به ظاهر مانع نشده، ولی کار من را بسیار کُند کرده است و چالشهایی داشته ام؛ به طوری که من به عنوان یک زن خانه دار تمام وقت، باید تمام تمرکزم را روی زندگی و تربیت بچهها بگذارم. بنابراین، یکی از چالشهای مهم من، زمان است چراکه زمان کمی برای کارهای دیگر باقی میماند و متأسفانه، جامعه ما تا حدّی مادر ستیز است؛ به طوری که اگر فرزند را همراه خود داشته باشیم برچسبهای متفاوتی میزنند. مثلاً بیچاره بچه، جای بچه این جا نیست، بچه خسته میشود و... در مقابل، اگر فرزند را با خودمان نبریم هم حرفهای دیگری بیان میکنند که مادر ناکافی هستی، بچه به مادر احتیاج دارد و... که نشان دهنده انواع قضاوتهایی است که ما با آنها روبرو میشویم. امّا اگر مادری از این چالشها و سختیها عبور کند و به موفقیتی برسد بسیاری از افراد جامعه، او را تحسین میکنند و از اینرو، جامعه باید رفتارهای خود را در مقابل مادران بازنگری کند.
نقش همسرم در این مسیر، صد در صدی و یا حتی بیشتر بوده است چراکه صبورانه از من حمایت و در این مسیر به من کمک کرده و همراه و سنگ صبورم بوده اند.
در فضای مجازی، به عنوان یک مادر مسلمان که اعتقادات و ارزشهای مشخصی دارم، در زمینه سبک زندگی فعالیت میکنم و هدفم هم نشان دادن سبک زندگی یک خانواده شاد مسلمان است. چراکه مسلمان بودن لزوماً به معنی افسرده بودن و محجبه بودن به معنی دور بودن از اجتماع و کسب نکردن تجربههای خوب و مفید نیست و این که تجمل گرایی در سبک زندگی اسلامی جایی ندارد و دین اسلام با اندیشه بچهها ارتباط دارد و همچنین در این فضا به نظام تربیتی که در اسلام برای ما تعریف شده است، میپردازم.