به گزارش گروه استانهای خبرگزاری دانشجو، «محبوبه حقیقت» به مناسبت فرارسیدن محرمالحرام و ماه عزای سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام، یادداشتی را به رشته تحریر درآورده است.
متن این یادداشت بدین شرح است:
لحظه لحظه، اندک اندک.
میرسد، طلیعه سال قمری دیگر.
نوای محرم میآید و بانگ جرسِ کاروانی روان شده از سرزمین حجاز و از غروب هشتم ذیحجه. بوته بوته وادی نینواست که بال بگشودهاند بر قدوم دردانه هستی و مشتاقند در پذیرایی الهی و میزبانی از آسمانیترین هدیه خدا بر روی زمین؛ و اوست که آرام میخرامد در جای جای هجده منزلگاه، تا راهی کند کاروان عشق ازلی را در بستر زمین و زمان؛ و دستچین کند گلپارههای معطر بنی هاشم را.
سفری که مقصدش کهکشان شهدنوشان شهادت است و جز شیدایان بیتکلف عاشق، کسی را به این قافله راه نیست.
سکون و ماندن، یا رفتن و دلسپردن به معشوق؟!
چه سخت است در میانهی دوراهی تصمیم؛ برگزیدن سوختن در شراره وصال دوست و مانایی در قبیلهی فضیلتها..؟!
و چه فرجامی ننگینتر از نرفتن و غرق شدن در دنیای متعفن رذیلتها و دریافت داغ ننگ ابدی بر پیشانی و جان دادن هزارباره از حسرت همراهی نکردن کاروان عشق.
این ندای کدام صیحه حزین و شکوهمند است که فریاد میکند «حسین آمده است، فرزند رسول مهربانی؛ تا احیا کند دین جدش را
حسین آمده؛ فرزند فاطمه، تا محو کند هر آنچه از زشتی سیطره بیداد و ستم برجای مانده
حسین آمده تا برافرازد بیرق عزت و آزادگی و حریت را برای همه بشریت؛ تا قرنهای قرن».
کیست تا یاریاش کند در این رسالت پرشکوه، امام مظلومان تاریخ را؟
کیست تا همراهی کند بقیةالسَلَف انبیای بت شکن را در جهاد عظیم، برای زدودن سلطه نفسانیت فراعنهی کاخ سبز یزیدی؟
چه زود امت اسلام را پس از رحلت پیامبر ختمی مرتبت، لگام جهل و ظلم و رنج و حقارت زدند! چه اندک افراد و قلیل خواص باقی ماندند؛ فریادگر رسای حقیقت در عشیره حق طلبان عدل و داد؛ و حسین با چنین قبیلهای محدود، تاریخ بشریت را بر مدار حقیقت جان تازه بخشید و جنود شیطان و لشکریان ابلیس زمان را، تا همیشه روزگاران به انزوا کشید.
اعتصام به حسین معنایی ندارد، جز وصال یار و وصال یار را پایانی نیست، جز به زیبایی و عزت و سربلندی، و این است ارمغان با او شدن: «العاقبه للمتقین».
تابلوی باعظمت ثاراللهی و خونفشان عاشورا خلق نشد جز برای نجات بشریت از ضلالت و گمراهی و حیرت و جهالت.
حسین میآید، عزیز فاطمه، دردانه پیامبر، جان علی.
او میآید، در طلیعه سال قمری دیگر.
کاروان حسینی نزدیک میشود و نزدیکتر.
چونان نوای تپشهای قلبهای محزون؛ و این حسینیه دلهای عاشقان اوست که در سایه بیرقهای سیاه و کتیبههای عزایش، امن و آرام میگیرد؛ و قطره قطره اشک و قافیه قافیه مویهاند، که با تو میگویند:
حسین جان! کاش در منزلگاه هفدهم بیتوته میکردی و راه برگشت به مدینه را طی میکردی! کاش خود را فدای هدایت بشریت ظلوم به نفس نمیکردی! کاش هفتاد و دو تن صحابی وفادار، پروانه وجودت میشدند، اما در شهر مدینه.
کاش ابوالفضل، کاش علیاکبرت، کاش علی اصغر، کاش قاسم و عبدالله، کاش عون و جعفر، کاش حبیب، کاش مسلم بن عوسجه، کاش حر، تو رو باز میگرداندند از این راه سخت و سرشار از مصیبت؛ و تو میماندی!
و، اما مثنوی سروده از عرش است که میسراید:
حسین را نیافریدیم، جز به حرکت در طوفان و رفتن در قعر امواج خروشان...
دلهای ما بیقراران، میتپد برای تو یا حسین علیهالسلام
بیقرار توییم! تویی که امام همه ستمدیدگانی؛ چرا، چون تویی باید خود را برای ما فدا کند؟
این روزها جنگ سخت حریت و آزادگی و آزاد بودن، جنگ امر به معروف و نهی از منکر برپاست، کاش در این غوغای پرآشوب، بار دیگر نجاتبخش باشی و مرهمی بر زخمهایی که دشمنان دیرینهی تو، بر چهره نورانی پیروانت میزنند.
بابی انت و امی یا اباعبدلله الحسین علیهالسلام
محبوبه حقیقت، فعال دانشجویی