به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، نشست آسیب شناسی رسانه جبهه انقلاب اسلامی با حضور روح اله عقیقی، دبیر واحد رسانه دفتر تحکیم وحدت، زهرا جعفری، مسئول واحد رسانه انجمن اسلامی دانشگاه الزهراء، مائده علیمحمدی، مسئول واحد رسانه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر و هانیه سبزی، مسئول واحد رسانه انجمن اسلامی دانشگاه شهید بهشتی در خبرگزاری دانشجو برگزار شد که در ادامه مشروح این نشست را میخوانید.
عقیقی: به فرموده رهبر معظم انقلاب آرایش رسانهای ما ضعیف است. این آرایش باید کارآمد، دارای قدرت و انعطاف برای انطباق با شرایط گوناگون و پیش بینی نشده باشد. در برخورد با مسائل گوناگون توانایی، سرعت و چالاکی داشته باشد. بتواند موضع خودش را اتخاذ کند و کارساز باشد. همچنین ایشان گفته اند: امروز آرایشی که مقابل جمهوری اسلامی قرار دارد پیچیده، متنوع، متکثر، کارآمد و پیشرفته است؛ اما اینکه رهبر معظم انقلاب کلیدواژه تکثر و گستردگی در جبهه معاندین و دشمنان و جبهه انقلاب اسلامی را به کار برده اند به چه معناست؟
تعریفی که ما از آرایش رسانهای جبهه انقلاب اسلامی داریم کاربرد درست و صحیح انرژی، منابع انسانی، فن و تکنولوژی رسانهای برای سیاست گذاری و ریل گذاری درست و طبعا اجرای این سیاست گذاری و ریل گذاری با استفاده از نیروی انسانی موجود است. رسانه حامل پیام است و ما باید این پیام را با یک ارزش گذاری به مخاطب منتقل کنیم. اما سوالی که پیش میآید این است که ما چه پیامی را باید به مخاطب برسانیم و بزک کردن پیام باید چگونه باشد؟ به زعم بنده پیام ثابت است، اما فرم انتقال پیام طبعا خیلی مهمتر است؟ مثلا پیام قرآن ثابت است، اما مهم این است که ما از این پیام برساخت تولید کنیم و از مدلهای مختلف فرمی رسانهای برای تبیین و شناساندن قرآن به مردم بهره ببریم.
برای انتقال پیام رسانه باید مخاطبان را دسته بندی کنیم؛ اما اگر بخواهیم بگوییم مخاطب کیست یک بحث اساسی مطرح میشود. وقتی که ما در مورد آرایش و چیدمان رسانهای در یک جبهه بحث میکنیم، چون آرایش یک مفهوم نظامی است پس ما در آرایش رسانهای به یک سلاح نیاز داریم، اما دعوا سر این است که سلاح ما باید کلاشنیکف باشد یا قناسه، چون این سلاحها در عرصه نظامی و رسانه هر کدام یک کاربرد دارند. مثلا اگر بخواهم تشبیه کنم میگویم رسانههای غربی و رسانههایی که میتوانند روی افکار عمومی سوار شوند شاید نزدیکتر به سلاح کلاشنیکف و ما شاید نزدیکتر به قناسه باشیم.
در جنگهای چریکی و تن به تند که قرار است آدمها تک به تک با هم بجنگند کلاشنیکف معنی پیدا میکند، چون در این جنگها ما با گسترهای از دشمن مواجه هستیم پس هر تیر مختص به یک نفر است، اما قناسه نقطه زن است و قرار است که ما با آن فرمانده لشکر و گردان را مورد اصابت قرار دهیم و این تفاوت بین سلاحها در رسانه زمانی معنا پیدا میکند که ببینیم جنگ ما چه جنگی است و آرایش رسانهای ما باید چه آرایشی باشد. اگر در این جنگ رسانهای قرار باشد که ما اهداف بزرگ یا کوچک، اما دقیق را بزنیم استفاده از قناسه خیلی کاربرد دارد؛ اما جنگ رسانهای ما جنگی است که با مردم در ارتباط است و هر کدام از مردم نیز حاصل سلایق، علایق، ایدئولوژی و مدل تفکری خودشان هستند پس باید برای هر نفر یک تیر رسانهای داشته باشیم؛ لذا لازم است سلاح خود را به گونهای انتخاب کنیم که گسترده بوده و کثرت داشته باشد.
گستره مخاطبان رسانهای ما شامل طیف خودی و طیف معاندین و دشمنان است؛ اما ما در رسانه با یک کلیشه سازی و تکرار بی معنی برخی فرمها مواجه هستیم. مثلا ما در بخشهای مختلف رسانه که با مخاطب در ارتباط است از فرمهایی استفاده میکنیم که از ۳۰ سال پیش تاکنون یکسان بوده است؟ مثلا عکسهای خبرگزاریها و فیلمهای صدا و سیما وقتی به درد میخورند که فقط نشان دهنده جمعیت باشند و این مدل کلیشهای ذهن مخاطب را از وجود مفهومی به نام سوژه دور میکند.
معمولا فکر و ذهن تولیدکنندگان محتوا در رسانه روی طیف خودی و طیف معاندین متمرکز بوده به همین دلیل رسانههای ما از هشت دهک دیگر یا ۸۰ درصد جامعه غافل بوده اند. به این معنا که پیام رسانههای ما تاکنون یا به درد طیف حزب اللهی که ۲۲ بهمن را قبول داشته میخورده و یا به درد کسی میخورده که میخواستیم آنها را به میدان مناظره بکشانیم و این در حالی است که رسانههایی مانند شبکه ماهوارهای «من و تو» و یا «ایران اینترنشنال» گستره مخاطبان خود را آنقدر باز گرفته اند که از مشاغل و فرهنگهای مختلف به عنوان سوژه استفاده میکنند تا بتوانند پیام خود را انتقال دهند. با ین اوصاف هر مخاطبی با هر شغل و فرهنگی به این رسانهها رجوع کند یک محتوا برای او وجود دارد. پس این مهم است که ببینیم یک رسانه برای اقشار مختلف جامعه به تولید محتوا میپردازد و یا محتوای آن فقط مختص به خودیها و معاندین است. به هر روی توجه به گستره مخاطبین در رسانه باید متاثر از نقشه فرهنگی ایران و جامعه اسلامی باشد.
تکرار از فنون اقناع است و زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که بخواهیم یک موضوع را به گفتمان و هژمون تبدیل کنیم؛ مثلا در بحث عمامه پرانیها و یا رقص دختران اکباتان مسئلهای که باعث میشود ما تصور کنیم در کل ایران این اتفاقات دارد میافتد فقط بحث تکرار به همراه کثرت بسیار بالا است و این در حالی است که ما در رسانههای خود از محتوا میگذریم و فقط به گفتن آنها بسنده میکنیم. تکرار در فنون اقناع و در مدل پذیرش مخاطب آن قدر تاثیر دارد که به زعم بنده حلقه و انگاره گم شده در رسانه انقلاب است.
با توجه به کثرت و بزرگ شدن رسانهها فرمهای رسانهای افزایش یافته اند؛ مثلا اگر در گذشته مخاطب با خواندن یک خبر ۵۰۰ کلمهای اقناع میشد، اما امروز هر مخاطبی فرم خاص خود را میپسندد؛ مثلا ممکن است یک مخاطب موشن گرافی، پست و فیلم کوتاه و بلند را بپسندد و یا یک مخاطب پیام را از طنز دریافت کند و اینجا تنوع فرمیک اهمیت پیدا میکند که به زعم بنده تنوع فریک نیز از حلقههای مفقود در رسانه جبهه انقلاب است به گونهای که اگر میخواهیم مثلا بگوییم در راهپیمایی ۲۲ بهمن جمعیت زیادی حضور یافته فقط آن را با عکس و یا با فیلم هوایی نشان میدهیم و از دیگر فرمها غافل میشویم.
پیش از آنکه پیامی تولید شود باید به فکر تولید آن باشیم یعنی باید در زمینههای فرمیک و محتوایی وقت بگذاریم تا بتوانیم یک اثر و کلیدواژه را تولید کنیم.
جعفری: برای بقای هر اجتماعی که شکل میگیرد افراد باید یک روایت صادق از خود ارائه دهند تا حس اعتماد در این اجتماع به وجود بیاید. با این اوصاف اعتمادی هم که مردم باید نسبت به مسئولین داشته باشند باید بر اساس روایتهایی که مسئولان ارائه میدهند شکل بگیرد که یکی از وظایف رسانه ملی روایت اخبار و وظایف مسئولان است.
مرجعیت خبری، ارائه برنامههای سرگرم کننده به مردم و تولید برنامههای محتوایی و آموزشی در جهت افزایش سطح سواد عامّه سه وظیفه مهم رسانه ملی به شمار میروند و این فاکتورها با هم ارتباط مستقیم دارند. صحت و درستی اخبار، زمانی که مخاطب برای شنیدن اخبار صرف میکند، رفع همه جانبه نیازهای مخاطب و اعتماد مخاطب به رسانه در بزنگاههای حیاتی نیز از جمله شاخصهایی محسوب میشوند که از طریق آنها میتوان فهمید که مخاطب چه میزان به رسانه اعتماد دارد.
شکل گیری و افزایش اعتماد نسبت به رسانه ملی متاثر از این است که ما نگرش خاص خود را به صورت مشخص و روشن به مخاطب القاء نکنیم. مضاف بر این رسانه ملی باید در سیاست گذاریهای حاکمیتی نسبت به جناحها بی طرف باشد. همچنین رسانه ملی برای افزایش اعتماد مخاطبین خود باید از منایع موثق استفاده کند؛ چون انتشار اخبار غیر موثق و فاقد منبع نمیتوانند برای رسانه مرجعیت فکری ایجاد کنند.
چون صدا و سیما با نظام ساختاری ارتباط مستقیم دارد زودتر از دیگر رسانهها در جریان اخبار قرار میگیرد؛ اما، چون سیاست گذاریهای سازمان ایجاب نمیکند برخی اخبار زودتر منتشر شوند در نتیجه این اخبار نه تنها طی فرآیند کسب مجوز انتشار میسوزند؛ بلکه از طرف رسانههای دیگر با چاشنیهای اضافهتر منتشر میشوند و اینگونه هم مرجعیت خبری از دست صدا و سیما خارج میشود و هم شبههای عظیمی در قبال عملکرد این سازمان به وجود میآید.
یکی از عوامل بیرونی که میتواند موجب افزایش اعتماد مردم به رسانه ملی شود این است که مردم به نظام سیاسی حاکم بر کشور اعتماد داشته باشند و از آنجا که جمهوری اسلامی با رای مردم روی کار آمده این اعتماد وجود دارد؛ اما برای این که این اعتماد افزایش یابد و سطح آن کم نشود ما باید تلاش کنیم. ما باید به عملکرد مسئولان اعتماد داشته باشیم، چون اگر مسئولان را قبول نداشته باشیم و یا آنها را به دلیل فقدان گزینه مناسب انتخاب کرده باشیم اعتماد به آنها آنقدر قوی نخواهد بود و هر روایتی هم که این مسئولان ارائه دهند آنقدر آن را نمیپذیریم.
عامل دیگری که موجب افزایش اعتماد مردم به رسانه ملی میشود اعتماد به نظام اقتصادی است. چون در کشوری که مردم آن بخواهند با نیازهای اولیه اقتصادی خود دست و پنجه نرم کنند در مواجهه با دیگر خبرها میگویند این نظام نتوانسته مشکلات اقتصادی را حل کند ما چطور میتوانیم در مسائل دیگر به آن اعتماد کنیم. به هر روی اگر مردم نظام سیاسی را قبول داشته باشند حتی اگر حس کنند بین این نظام و مرجعیت خبری و فکری ارتباط وجود دارد، اما چون اخبار به درستی به دست مخاطب میرسد این دو را میپذیرند و حداقل به این آمار ابتذال که امروز خیلی از خانوادهها پای رسانه نمینشینند و برنامههای تلویزیون را نمیبینند، نمیرسیم.
سبزی: در دنیای امروز حوزهی رسانه بسیار تاثیرپذیر از تحولات پرشتابی است که رقم میخورد. با پیشرفت تکنولوژی، گسترده شدن طیف مخاطبان و ذائقه آنان، افزایش رقبا و متنوع شدن مسائل مرتبط با رسانه، رسانهها برای اینکه این عرصه را به رقبا نبازند، باید در شیوه عملکرد خود تغییرات اساسی ایجاد کنند. صداوسیما هم به عنوان سازمان رسمی رسانهای جمهوری اسلامی ایران از این قاعده مستثنی نیست.
علاوه بر اینها دو مورد دیگر حوزهی رسانه در جمهوری اسلامی را تحت تاثیر قرار میدهد:
۱. امروز استکبار جهانی به استعمار جدیدی به نام استعمار فرانو رسیده است و با جنگ نرم و جنگ شناختی ملتها را مورد هدف قرار میدهد که مهمترین ابزار آنها رسانه است.
۲. انقلاب اسلامی ایران در دنیایی که ادعاهای مختلفی برای اداره جهان وجود داشت، حرفی نو زد و برای رساندن این حرف نو به جامعهی جهانی، رسانه عامل بسیار مهمی است؛ پس صداوسیما در چنین شرایطی باید آرایش رسانهای خود را بچیند و به عنوان سازمان رسمی جمهوری اسلامی ایران بتواند پاسخگوی این مسائل باشد.
یکی از عرصههای مهم فعالیت صداوسیما، تولید سریال است. دهه ۶۰ و ۷۰ سریالهای ماندگاری ساخته شد. اما از اواسط دهه ۸۰ به بعد و به ویژه در دهه ۹۰، صداوسیما در زمینه سریالسازی دچار "جا ماندن از رقبا" شد. هرچند که در این دهه هم آثار موفقی ساخته شد، اما این موفقیت به یک روند نسبتا ثابت تبدیل نمیشد. یعنی گاهی یک اثر موفقی روی کار میآمد و مخاطب را جذب میکرد، اما این روند در آثار بعد معلوم نبود ادامه پیدا کند یا خیر.
در چنین شرایطی در اواخر دهه ۸۰ برای اولین بار سریالی در بستر نمایش خانگی ساخته شد. نمایش خانگی در دهه ۹۰ روز به روز رونق گرفت و مخاطبان بیشتری را به سمت خود جذب کرد. به طوری که امروز فقط یکی ازپلتفرمهای آن به طور ماهانه حداقل نزدیک به ۲/۷ میلیون بیننده دارد.
این مسئله از ابعاد مختلفی قابل بررسی است و میتوان عوامل متنوعی را برای این ضعف و جاماندن صداوسیما در این عرصهی رقابت را برشمرد. اما در این بحث فقط به یکی از عوامل مهم آن اشاره میکنم.
یکی از گامهای مهم در شکل دادن به آرایش رسانهای، تامین نیروی انسانی است؛ چرا که بدون داشتن نیروی انسانی متخصص، متعهد، کارآمد، خلاق و حرفهای امکان اجرای صحیح آرایش رسانهای به وجود نمیآید. پس تربیت نیروی انسانی متخصص با توجه به استانداردهای لازم از اهمیت بسیاری برخوردار است.
از اواسط دههی ۹۰ به بعد فیلمسازان و بازیگران اقبال بیشتری به حضور در نمایش خانگی نشان دادند. حال اینکه چرا این اتفاق افتاد دلایل مختلفی دارد. کم رنگ شدن چارچوبهای صداوسیما در نمایش خانگی، گردشهای مالی بسیار زیاد و ... میتوانند از عوامل قابل بررسی باشند.
از طرفی صداوسیما در تربیت نیروی انسانی که هم درک درستی از هنر و رسانه داشته باشد و هم در راستای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی قدم بردارد، ضعف دارد. این مسئله باعث میشود که برای مثال اگر کارگردانی دیگر نخواهد در چارچوبهای صداوسیما سریال بسازد، مسئولان فوق به راحتی نمیتوانند فردی را پیدا کنند که از لحاظ هنر در سطح او باشد و رویکردش در راستای اهداف انقلاب اسلامی باشد.
علیمحمدی: تفاوت محتوای رسانههای رسمی و رسانههای غیر رسمی از جمله دلایلی است که موجب ایجاد دو قطبی در جامعه میشود. البته دو قطبی شدن جامعه صرفا مختص به ایران نیست و دیگر کشورهای در حال توسعه هم که از سواد رسانهای کمتری برخوردار هستند و نمیتوانند فضای رسانهای خود را مدیریت کنند دچار این دو قطبی میشوند و از طرفی وضعیت خاص سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیز به این دو قطبی شدن دامن میزند.
بررسیهای دقیقتر هم نشان میدهد که حتی شکل گیری دو قطبی و شکاف سیاسی در بسیاری از کشورهای توسعه یافته از جمله آمریکا نیز اتفاق افتاده است؛ مثلا در آخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری این کشور دو قطبی ایجاد شده یک دو قطبی خاص بود و آمریکاییها هیچ وقت آن را تجربه نکرده بودند.
اگر بخواهیم تاثیر رسانه در اغتشاشات چند ماه گذشته را بررسی کنیم باید گفت که در اغتشاشات همواره شاهد نابسامانیهای خیابانی توام با تهدیدآفرینیهای فیزیکی و همچنین اقدامات غیرفیزیکی نظیر انتشار فراخوانهای تجمع بودیم و رسانه بستر ساز هر دو اینها بوده، چون که رسانه ابزار نوین اطلاع رسانی و به نوعی ابزار پروپاگاندا محسوب میشود و به بزرگنمایی مسائل کوچک و یا مسائلی که وجود ندارند، میپردازد و معمولا این اتفاق در جوامعی میافتد که درگیر محرومیتهای مطلق نبوده و دچار محرومیتهای نسبی از بعد سواد رسانهای و یا اقتصادی هستند.
وقتی محرومیتهای نسبی مثل رفاه طبقاتی فقط برای یک قشر خاص از جامعه وجود داشته باشد رسانههای معاند به بزرگنمایی این مسائل میپردازند و امکانات بزک شده جوامع خود و یا یک زندگی متعادل و یا متعادل رو به پایین را در کشورهایی که از محرومیتهای نسبی برخوردارند تبلیغ میکنند و اینگونه زمینه ایجاد خشم از حکومتها را در بین جوانان سرخورده و ناراضی از وضع زندگی خود به وجود میآورند. در چنین وضعیتی رسانههای داخلی نیز از ترس واکنش قشر جوان به برجسته سازی شکاف بین انتظار و واقعیتها میپردازند و حتی باعث میشوند مخاطبانشان خشمگینتر شوند.
انتظاراتی که جوانان مخاطب رسانههای معاند دارند مطلوباتی هستند که میخواهند به آنها دست یابند؛ ولی متاسفانه خیلی وقتها شرایط رسیدن به این مطلوبات یا وجود ندارد و یا اینکه فرهنگ و شرایط جامعه این مطلوبات را نمیپذیرد و ما در اغتشاشات اخیر در کشورمان نیز شاهد این اتفاق بودیم.
سرخوردگی اجتماعی بر اثر بیسوادی رسانهای در جامعه وقتی افزایش مییابد که فاصله بین گسترههای آرزوهای ترسیم شده از سوی غرب برای جوانان و واقعیتهای در کشور هدف زیاد شود. از این رو انتظارت و آرزوها از طریق تبلیغات مکرر و هجوم بی رحمانه رسانهها شکل میگیرند و نهایتا ایدئولوژی دینی حاکمیت توسط رسانهها زیر سوال میرود.
هر حکومتی برای حفظ ثبات و قدرت خود به تبلیغ و گسترش فرهنگ و ایدئولوژی اش میپردازد؛ اما وقتی یک نظام نتواند تمام آرزوهای غیرواقعی ایجاد شده توسط رسانههای معاند را در سطح جامعه برطرف کند اینجاست که رسانههای معاند فرصت جولان بیشتری پیدا میکنند و زمینه ایجاد گسست اجتماعی را به وجود میآورند و این مسئلهای است که در اغتشاشات اخیر در کشورمان هم مشهود بود.
گسست اجتماعی جامعه را به دو بخش سنتی و مدرن تقسیم میکند. در بخش سنتی جامعه اگر رفتار یک نفر را مورد بررسی قرار دهیم میتوانیم این رفتار را به کل جامعه تعمیم بدهیم، چون در جوامع سنتی تقریبا تمام مردم شبیه به هم زندگی میکنند و وحدتی هم که در این جوامع وجود دارد به دلیل همیت شباهتهای رفتاری است؛ اما در مقابل در جوامع مدرن وضعیت قضیه کلا فرق میکند. در این جوامع آدمها هیچ شباهتی به همدیگر ندارند و اینطور نیست که همه یک جور فکر کنند و حتی در این جوامع تفاوت را برای خود یک امتیاز تلقی میکنند. مضاف بر این در نظام مدرن این رسانه است که حکمرانی میکند.