به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، بعد از ظهر شنبه یازدهم آذر ماه معراج شهدای تهران واقع در خیابان بهشت میزبان هشت شهید مدافع حرم تازه تفحص شده در کشور سوریه بود و حال و هوای متفاوتی را در این منطقه از شهر حاکم کرد.
چهره مردمی که در معراج شهدا حضور یافتند حکایت از انتظار، رنج، نگرانی و البته اشتیاق دارد. انتظار لحظات آخر همیشه سخت است، هفت سال به شوق عزیزانشان چشم در راهی طولانی بودند و حال انتظار لحظات دقایق و ثانیه های آخر برای رسیدن، وصالی برای به شانه کشیدن و روی دست گرفتن «شهید» که گواهی بدهند در این قوم مردانی داشتند که در راه خدا و مقاومت رفتند که زمین را به رخ آسمان بکشند.
در همین لحظات شوق و نگرانی هستی که شهدا را داخل همان مخفظه های همیشگی زیبای ساده منقش به پرچم جمهوری اسلامی ایران می آورند دوش به دوش سربازانی که سربازان حاج قاسم را آرام آرام، گام به گام، استوار از میان جمعیت زنان عبور میدهند، اینجا حتما چشمان مادری، دختری، خواهری و همه زنانی که آنجا هستند در همان نقش در حال بدرقه قامت پدری، پسری، برادری هستند.
از اینجا دیگر چشمها فقط اشک و آسمان رشک میبارد، رشک به زمینی که مردانی داشته که نسبتش با زمین را به چالش کشیده، اینجا آسمان سر زمینش در شک است! و از خود می پرسد: من آسمان کدام زمین هستم؟ و مردانی که به یادش می آورند تو آسمان مقاومت هستی.
چشمانم را می چرخانم یک چیزی کم است، پرچم «یا حسین (ع)» حرمش هست، یاران هم به نظر هستند حتی قاب عکس فرمانده حاج قاسم سلیمانی هم به وفور دیده می شود، چند نفری هم هستند که چفیه بر دوش باشند، صدای حسین (ع) حسین (ع) مداح، سخنران هم که حجت الاسلام سید حسین آقا میری است و همه را شیر فهم می کند که این شهدا از شهیدان غزوههای پیامبر اسلام (ص) و صفین و نهروان علی (ع) درجات بالاتری دارند، حتی از شهدایی که بعد از ظهور امام زمان (عج) به این درجه رفیع میرسند هم نزد خدا عزیزترند، چرا که این شهدا امام زمان (عج) خودشان را ندیدند و در اوج بصیرت و فهم و البته در بالاترین درجه مظلومیت از کنایه و طعنه آن سالها و اختلافات به ظاهر میدان و دیپلماسی به شهادت رسیدند.
شهدا را ردیف کردند و مردمی که به نوبت به زیارت شهدا میروند و درد و دل میکنند، حتما هر کس حرفی دارد اما حرف دل همرزمان شهدا و سربازان حاج قاسم در ادامه راه شهدا از پس این روزهای پر رنج که دشمن قسم خورده شان میسازد شنیدنی ترین است:
ما هنوز میانه راه هستیم، از کربلا عازم شدیم و به کربلا رسیدیم و در سرزمین شامات از حریم ناموس کربلا دفاع کردیم و هر چند سالها تکههایی از ما را می آورند که هم خانوادهای از چشم به راهی در بیاید و هم چشم های ما به ادامه راه متمرکز شود اما هنوز کار ناتمامی مانده.
فرمانده میگفت: «فلسطین خط مقدم همه ما و جهان اسلام است» یا «به همه اطمینان دهید که ایران اسلامی، هر میزان هم که فشارها افزایش یابد و محاصرهاش تنگتر شود، فلسطین این نگین جهان اسلام و قبله اول مسلمانان و محل معراج رسول خدا (ص) را تنها نخواهد گذاشت. هرگز در ازای زرق و برق و لاشه این دنیا، از این واجب دینی یعنی «حمایت از فلسطین» دست نخواهیم کشید. دفاع از فلسطین مصداق واقعی دفاع از اسلام و قرآن است و هر کس ندای شما را بشنود و به یاری شما نشتابد مسلمان نیست».
آنچه در مراسم معراج شهدای جایش خالی بود پرچم فلسطین و یادبودی از شهدای حزب الله لبنان است، البته وقتی قامت محکم ولی رنج دیده پدران و مادران شهدا را می بینی دلت قرص است که ایمان به پیروزی خون بر شمشیر و شعار یا پیروزی یا شهادت هنوز نسل در نسل در این ملت شهیدپرور وجود دارد.
هشت شهیدی که پس از زیارت امام رضا (ع) به معراج آمدند هر کدام مسافر جایی از ایران میشوند که زندگی میکردند زودتر اعلام می کنند شهید حسن اکبری عازم شهر اردبیل روستای قره تپه آبشهر ایران است و دست به دست میشود تا به در آغوش خانواده و هم روستایی هایش قرار بگیرد.
غروب آسمان معراج شهدای خیابان بهشت تهران نزدیک است، پدران و مادران شهید دو سمت جایگاه اجرای برنامه نشسته و بزرگتران جمع هستند، خورشید غروب می کند و آسمان در حافظهاش ثبت که سربازان حاج قاسم هنوز هستند و روی زمین برای آزادی و آزادگی از جمله در جهت مهمترین هدف یعنی آزادی فلسطین شریف و نابودی اسرائیل مبارزه می کنند و یک بار دیگر می سرایند:
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی می کند؟
سرو باشی، باد یا طوفان چه فرقی می کند؟
مرزها سهم زمین اند و تو اهل آسمان
آسمان شام یا ایران چه فرقی می کند؟
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ما است
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می کند؟
قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم
حصر الزهرا و آبادان چه فرقی می کند؟
هر که را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست
بی شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می کند؟
شعله، خاکستر، دم آخر ولی ققنوس را
لحظه آغاز با پایان چه فرقی می کند؟