به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- محمدحسین سلطانی؛ "آیا این یک ایده آل نیست؟! اینکه قربانی خوشحال است از اینکه با پای خودش به قربانگاه میرود؟ " این نقلقول را مرحوم داستایوفسکیِ روس، در قماربازش، دربارهی قربانیان پای میزِ بردوباخت بیان میکند. ۱۵۷ سال بعد در نمایش خانگی ایران، صاحبان برخی آثار سعی در استفادهی برق در چشمان قماربازان برای سحر مخاطب دارند.
ماجرا ازاینقرار است که فیلیمو، بنا بر گفتهی صاحبان اثر بعد از نه ماه تلاش، قهوهخانهای را دایر کرده تا «گلیاپوچ» را عرضهی مخاطبان کند؛ اما بیرون از این بهاصطلاح قهوهخانه و خارج از این استودیوی «گلیاپوچ»، نامها هستند که با حواشی کار جدید فیلیمو را غرق در جنجال میکنند. شاهد مثال این موضوع نامش روی پوستر و جلوی نام کارگردان نقش بسته است، نام این شخص نیک یوسفیست. یوسفی که پیش از کارگردانی کار پرهزینهای چون «گلیاپوچ» چند کلیپ تبلیغاتی برای سافتلن و پرسیل ساخته بود، البته یوسفی در فعالیتهایش نشان داده که علاقهاش به سیاست اگر کمتر از کارگردانی «گلیاپوچ» نباشد بیشتر از آن نیست، مثال واضح آن هم دغدغهی این کارگردان جوان به اجماع سازی میان اپوزسیون جمهوری اسلامی است.
انتخاب یوسفی به عنوان کارگردان چنین اثری تنها به دلیل علاقهها و تمایلات سیاسی او محل بحث نیست بلکه با انتشار قسمت اول «گلیاپوچ» واکنش مخاطبان گواه خوبی برای ثمرهی تلاش صاحبان اثر است:
"مخاطب باید یک ساعت وقت گرانبها را صرف این مسابقه بیکیفیت کند تا ببیند گل دست کیست و کدام گروه برنده میشود. شاید این بازی برای برخی پیگیران جذاب باشد و شاید بتوان به سختی یک قسمت از آن را تحمل کرد. بعدش چه؟"
"ممنون که فکر ساخت برنامه غیر کپی هستید و دغدغه فرهنگ ایرانزمین دارید؛ اما محض خدا کاری نکنید که دلزدگی ایجاد شود و نتیجه عکس به دست بیاید. دوستان دغدغهمند! لطفاً کمی از تبلیغات گلدرشت برای حامی مالی «گلیاپوچ» بکاهید. کاسبی خوب است، اما تا جایی که حرمت برنامه و مخاطب حفظ شود."
«گلیاپوچ» از تمام مؤلفههایی که در هنگام فکر کردن دربارهی قهوهخانه به ذهن مخاطب متبادر میشود استفاده میکند؛ دود و نورپردازیای که فضای پیرامون میز مسابقه را تاریک کرده است. البته «گلیاپوچ» در فهم همین فضا نیز ایرادات جدی دارد، استفاده از نماهای بسته مانند فیلمهای وسترن، گرفتن صحنههای آهسته بهصورت متعدد به شیوهای که چندین دقیقهی بیمورد به اثر اضافه کرده است؛ اما ایراد اصلی اثر در گفتههای ابتدایی مهران مدیری نهفته است. مدیری در توضیح اینکه چرا «گلیاپوچ» را برای همکاری انتخاب کرده میگوید: "چون کپی نیست."
داستان اینجاست که «گلیاپوچ» بهاصطلاح ایرانی جذابیت مسابقهاش در دقیقهی ۱۵ به ته میکشد و برای حفظ مخاطب به "هر چه" در قهوهخانه میگذرد متوسل میشد. این به هر چه متوسل شدن از بازی با ورق آغاز و به ادبیات استفادهشده در قمارخانهها منتج میشود و فضای برنامه و میز برنامه به میز قمار شبیهتر است تا فضای لازم برای این مسابقهای صمیمی و باریشهی ایرانی.
«گلیاپوچ» آغاز این داستان نبوده و پایانش نیست
آنچه میتوان از فضای «گلیاپوچ» با عنوان جایی شبیه به قمارخانه تعبیر کرد، در طی چند وقت اخیر درونمایهی اصلی بسیار از مسابقهها بوده است، از مسابقهی پدرخوانده و مافیا گرفته تا آثار سینمایی «تمساح خونی» و ... همگی از قمار بهعنوان وسیلهای برای جذب مخاطب و یا شروع روایت استفاده کردهاند، اما در اینبین مسابقههایی چون «گلیاپوچ» را میتوان نمونههای گلدرشتی دانست که نهفقط در ایجاد فضا و دکور از قمار و قمارخانهها استفاده کردهاند بلکه ادبیات آن را با عنوان ادبیات کوچه و بازاری به مخاطب نشان میدهند اما موضوع اصلی اینجاست، کارگردانان به دنبال ادبیات کدام کوچه و کدام بازار هستند.