کد خبر:۱۲۴۴۶۸۷
به بررسی فارن پالسی؛

نبرد مرگ و زندگی بر سر اوراسیا؛ نظم امپراطوی باز می‌گردد؟

بازخوانی تاریخ یک درس نهایی به همراه دارد: چیزی به نام سرنوشت محتوم وجود ندارد.

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، وحشتناک‌ترین لحظات قرن بیستم زمانی رخ داد که متجاوزان خودکامه توازن قدرت در اوراسیا را بر هم زدند. استانداردهای اخلاقی در مناطق اشغال‌شده کنار رفت. حوزه‌های نفوذ استبداد به پایگاهی برای تجاوزات بیشتر تبدیل شدند. ائتلاف‌های متقابل که در شرایط وخیم شکل گرفتند، مجبور شدند با هزینه‌ای وحشتناک راه خود را به آن سرزمین‌ها باز کنند.

تصادفی نبودن صلح بلندمدت قدرت‌های بزرگ

این کار به هیچ وجه ساده نبود. جلوگیری از جنگ جهانی، کاری دشوار و از نظر اخلاقی چالش‌برانگیز بود. این امر مستلزم درک پوچ‌گرایی آخرالزمانی بازدارندگی هسته‌ای بود. شامل جنگ‌های «محدود» خونین، رسیدن به آستانه‌ی درگیری در کوبا و برلین، و آماده‌سازی بی‌وقفه برای نبردی بود که دموکراسی‌ها امیدوار بودند هرگز رخ ندهد. صلح بلندمدت قدرت‌های بزرگ در دوران پس از جنگ، تصادفی نبود؛ بلکه نتیجۀ تلاش چندین دهه‌ای برای ایجاد توازن نظامی به نفع آزادی بود. درس مهم این است که جنگ سرد، پاداش جلوگیری از جنگ داغ است.

همان‌طور که شهروندان اوکراین می‌توانند شهادت دهند، جنگ‌های شدید دیگر چیزی مربوط به گذشته نیستند. همان‌طور که تجربه اخیر خاورمیانه نشان داد که برتری در حوزۀ فناوری تضمینی در برابر کشنده‌ترین انواع غافلگیری نظامی نیست. در منطقۀ غرب اقیانوس آرام که تحت تهدید قدرت چین قرار دارد، صلح شکننده است. نباید فرض کرد که دولت‌های تجدیدنظرطلب از تلاش برای رسیدن به اهداف خود صرف‌نظر می‌کنند ــ‌یا اینکه دموکراسی‌ها همیشه در آزمون‌های قدرت پیروز خواهند شد. بهای صلح در دوران کنونی، رقابت طولانی‌مدت دیگری خواهد بود.

«خارپشت مسلح» تایوان

حفظ صلح در شرق آسیا آن‌قدر هم که نقشه نشان می‌دهد، ناامیدکننده نیست. برتری اصلی چین نزدیکی جغرافیایی است، اما برتری اصلی دشمنانش این است که جلوگیری از تصرف آسان‌تر از کنترل است، به‌ویژه زمانی که کنترل مستلزم به پیش بردن قدرت بر روی آب‌های وسیع باشد. تصرف اجباری تایوان، با موانع اقیانوسی و زمین‌های ناهموارش، نیازمند یکی از پیچیده‌ترین عملیات‌های نظامی تاریخ خواهد بود. خطوط کلی یک استراتژی برای شکست دادن ــ‌یا بهتر بگوییم، بازداشتن‌ــ چنین حمله‌ای مشخص هستند.

 

نبرد مرگ و زندگی بر سر اوراسیا؛ نظم امپراطوی باز می‌گردد؟

برای این استراتژی تایوان به یک «خارپشت مسلح» نیاز دارد؛ باید از جغرافیا علیه پکن استفاده کرد و زنجیره‌ای از پایگاه‌های مجهز به موشک‌های ضدکشتی و زیردریایی‌های تهاجمی را در جزایر زنجیرۀ اول مستقر کرد که توسط زنجیره‌ی دومی شامل پایگاه‌های هوایی و تسلیحات دقیق از آن‌ها پشتیبانی شوند و باید برای قطع واردات انرژی و سایر منابع حیاتی چین از طریق محاصره‌ای متمرکز بر نقاط حساس دوردست و تحت کنترل آماده بود. این استراتژی همچنین شامل تقویت روابط منطقه‌ای برای ایجاد یک ائتلاف دفاعی موثرتر و آشکارا متعهد است؛ همینطور همکاری با دیگر دموکراسی‌های پیشرفته برای آماده کردن اقدامات شدید اقتصادی و فناوری علیه پکن در صورت حمله و یک‌پارچه‌سازی صنایع دفاعی متحدان در یک زرادخانه‌ی دموکراسی قرن بیست‌ویکمی.

نبرد آینده در اوراسیا

این رویکرد می‌تواند مانع پیروزی آسان چین شود. هر چند، همۀ این‌ها وحشتناک به نظر می‌رسد، اما آماده شدن برای امر غیرقابل‌تصور، بهترین راه اطمینان یافتن از عدم وقوع آن است.

همان‌طور که وزیر دفاع چین در سال ۲۰۲۱ بیان کرد، مناطق حیاتی ابرقارۀ اوراسیا و دریاهای مجاور آن شاهد نبردهایی بر سر «مهار و ضد مهار» خواهند بود. اقتصاد جهانی تحت تأثیر تهدید جنگ و فشارهای رقابت دگرگون خواهد شد. درگیری‌های نیابتی و بحران‌ها رایج‌تر خواهند شد؛ ایالات متحده و دیگر مدافعان نظم موجود به دنبال آن خواهند بود که اشتباهات رقبای خود را مجازات کنند. سیاست خارجی به حوزه‌ای شدیدتر و بی‌رحم‌تر تبدیل خواهد شد زیرا جوامع دموکراتیک بار دیگر درخواهند یافت که تنها راه حفظ سیستمی که از بدترین الگوهای ژئوپلیتیک رها شده، تسلط بر قواعد بی‌رحمانۀ ژئوپلیتیک در مقابله با کسانی است که در پی نابودی آن هستند. این شاید جذاب به نظر نرسد، اما به یاد داشته باشید: نبردهای اوراسیایی فرصت‌هایی برای آفرینش نیز به همراه دارند.

خروج تاریخ از مسیر ویرانگر

قرن بیستم یادمانی از بدترین انگیزه‌های بشری بود. اما در عین حال، مهد آزادترین و شکوفاترین عصری بود که بشر به خود دیده است. بدترین دوران‌ها مستقیماً به بهترین دوران‌ها منتهی شدند؛ ایجاد نظم لیبرال همان مسیری بود که سازندگانش تاریخ را از مسیر ویرانگرش خارج کردند. امروز، خطرات کهنه در اشکالی نوین بازمی‌گردند. دیگر به نظر نمی‌رسد که جهان از جنگ قدرت‌های بزرگ، صعود اقتدارگرایی، قربانی‌سازی عمدی و گستردۀ غیرنظامیان و دیگر بلایایی که ویژگی‌های اصلی دوره‌های طولانی درگیری‌اند در امان باشد. دفع این اشباح نیازمند عصری تازه از آفرینش خواهد بود.

 

نبرد مرگ و زندگی بر سر اوراسیا؛ نظم امپراطوی باز می‌گردد؟

بیشتر نظم‌های بین‌المللی «نظم‌های طردکننده» هستند؛ آن‌ها با ایجاد هنجارها، نهادها و ساختارهای همکاری میان اعضای خود، کسانی را که بیرون از آن هستند سرکوب می‌کنند. چه مسئله، بازدارندگی در برابر تجاوز باشد، چه شکست دادن جنگ‌های سیاسی و یا جلوگیری از آینده‌ای که در آن فناوری به تحکیم و تقویت استبداد می‌انجامد، راه‌حل در تطبیق و بهبود همان سیستمی نهفته است که به سود بسیاری از کشورها عمل کرده است.

ائتلافی که در جبهه‌های حیاتی ایستادگی کند، همان ائتلافی خواهد بود که گروهی از کشورها در سراسر جهان با تقویت خود ــ‌از لحاظ نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک‌ــ هنجار مخالفت با فتح سرزمینی را به شکلی بی‌سابقه تقویت کرده‌اند. اتحاد جهانی که از دشمنان خود از لحاظ فناوری پیشی بگیرد، همان اتحادی خواهد بود که از طریق تجمیع منابع و خلاقیت‌های خود، به مرزهای تازه‌ای از نوآوری دست می‌یابد. گروهی از دموکراسی‌ها که از ارزش‌های خود دفاع کنند، همان گروهی خواهد بود که روش‌های بهتری برای مقابله با فساد و سرکوب فراملی ایجاد کرده است. ائتلافی که در رقابت برای نفوذ جهانی موفق عمل کند، همان ائتلافی خواهد بود که شکل‌های نوآورانه‌ای از نهادسازی را در پیش گرفته استـ تا ساختار همکاری بین‌المللی را با بزرگ‌ترین چالش‌های مدرن تطبیق دهد. حضور دشمنان، همان‌طور که جغرافیدان بریتانیایی، هالفورد مکیندر، زمانی نوشت، می‌تواند در نهایت «اثراتی تحریک‌کننده» داشته باشد. پاسخ درست به جهانی که از درگیری‌ها از هم گسسته، نه کنار گذاشتن نظم لیبرال، بلکه تقویت آن در برابر بازیگرانی است که در پی فروپاشی آن هستند.

 سرنوشت محتوم وجود ندارد؛  نظم امپراطوی باز می‌گردد؟

تحقق همۀ این‌ها مستلزم توجه به یک درس نهایی است: چیزی به نام سرنوشت محتوم وجود ندارد. تاریخ دوران مدرن شاید این تصور را ایجاد کند که جاه‌طلبی‌های اوراسیایی محکوم به شکست هستند ــ‌که تلاش برای هژمونی معادل خودکشی استراتژیک است. به هر حال، از زمان مکیندر تاکنون، همۀ چالش‌گران اوراسیایی شکست خورده‌اند چرا که هر چالش‌گری با مجموعه‌ای از دشمنان روبه‌رو شد که در نهایت آن را از میان بردند. قرن بیستم، برخلاف نگرانی‌های مکیندر، به یک «امپراتوری کابوس‌وار جهانی» منتهی نشد، بلکه به زندگی بهتری برای بخش عمده‌ای از بشریت انجامید. گفته می‌شود که قوس اخلاقی جهان طولانی است، اما شاید واقعاً به سمت عدالت گرایش داشته باشد.

این اندیشه خوشایند و در عین حال به‌شدت خطرناک است. همۀ نبردهای بر سر اوراسیا می‌توانستند نتیجه‌ای متفاوت داشته باشند؛ لزوماً قرار نبود که «خوب‌ها» پیروز شوند. در جنگ جهانی اول، امپراتوری آلمان با اراده‌ای قوی می‌توانست متحدان را شکست دهد و نظام جهانی را دگرگون کند. در جنگ جهانی دوم، لحظات بسیاری وجود داشت که یک تصمیم متفاوت یا یک شخصیت دیگر می‌توانست مسیر رویدادها را تغییر دهد. در سال‌های نخست جنگ سرد، این سرنوشت نبود که جهان را نجات داد، بلکه سیاست‌هایی فوری و بداهه بودند. هیچ قانونی در طبیعت وجود ندارد که بر اساس آن گفته شود گسترش‌طلبی باید شکست بخورد و استبداد باید نابود شود. هیچ تضمینی نیست که تاریخ همواره در مسیر پیشرفت حرکت کند.

در واقع، در بخش بزرگی از قرن گذشته، ایدۀ پیشرفت پوچ به نظر می‌رسید، زمانی که به نظر می‌رسید مدرنیته صرفاً اَشکال بدتری از جنگ و انواع سمی‌تری از استبداد را پدید آورده است. اما پیشرفت، محصول قدرتی است که برای اهداف سازنده به کار گرفته شود. قوس اخلاقی جهان چیزی نبود جز آنچه که دموکراسی‌ها از آن ساختند ــ‌همان‌طور که نتیجۀ نبرد کنونی اوراسیا نیز به انتخاب‌ها و تعهدات آن‌ها در سال‌های پیش رو بستگی خواهد داشت.

هیچ دلیل ذاتی وجود ندارد که آن‌ها نتوانند فرمول پیروزی را بیابند. قدرت‌های تجدیدنظرطلب اوراسیا هم‌اکنون با مقاومت روبه‌رو هستند؛ آن‌ها از بیماری‌های درونی حاکمان و رژیم‌های خود رنج می‌برند. چشم‌انداز اینکه این کشورها ممکن است در مسیری گام بردارند که به محاصره و فرسایش ختم شود، از دید ناظران زیرک در پایتخت‌های خودکامه پنهان نمانده است. حتی تحلیلگران نظامی چین اذعان دارند کشورهایی که با آمریکا و متحدان متعددش درگیر می‌شوند، معمولاً بهای وحشتناکی می‌پردازند. دای شو، یکی از مقامات ارشد ارتش آزادی‌بخش خلق، در سال ۲۰۲۰ نوشت «امپراتوری آمریکا را یک “ببر کاغذی” تصور نکنید یک “ببر واقعی” است که آدم‌ها را می‌کشد.»

اگر دموکراسی‌ها بتوانند پیوسته راه این مجموعه از جاه‌طلبی‌های اوراسیایی را سد کنند، اگر بتوانند نظمی را که دشمنانشان در پی تضعیف آن هستند تقویت نمایند، اگر بتوانند نشان دهند که رقابت برای رژیم‌های تجدیدنظرطلب بیش از آنکه منفعت داشته باشد، دردسرساز است، شاید در نهایت سیاست‌ها یا محاسبات در مسکو و پکن تغییر کند. همان‌طور که پایان جنگ سرد به ما یادآوری می‌کند، کشورها ــ‌حتی آن‌هایی که از نظر ایدئولوژیک رادیکال هستند‌ــ گاهی به واقعیت‌هایی که توان تغییر آن را ندارند، تن می‌دهند.

قرن اوراسیایی

اما هیچ چیز را قطعی فرض نکنید. شکست دادن اتحاد جماهیر شوروی نیازمند مبارزه‌ای ۴۰ ساله بود که تهدید نابودی هسته‌ای همواره بر آن سایه افکنده بود. دیگر هژمون‌های جاه‌طلب پیش از سقوط، ویرانی‌های هولناکی به بار آوردند. قدرت‌های امروز اوراسیا خواهند کوشید کشورهایی را که پیرامون خود دارند نابود، منحرف یا تطمیع کنند. آن‌ها امیدوارند که یک ابرقدرت فرامنطقه‌ای که سه رویارویی قبلی را از سر گذرانده، در چهارمین نبرد دچار لغزش شود.

تاریخ نشان می‌دهد که شانس با آن‌ها یار نیست. اما تاریخ همچنین نشان می‌دهد که غافلگیری‌ها رخ می‌دهند و برتری دموکراتیک تضمین‌شده نیست. جغرافیا تأثیرگذار است، اما این استراتژی است که تعیین‌کنندۀ نهایی خواهد بود و این مهم‌ترین درسی است که قرن اوراسیایی به ما ارائه می‌کند.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار