کد خبر:۱۴۶۵۴۲
بررسی و تحلیل تاریخ انقلابهای جهان - 2
علل انحراف انقلاب كبير فرانسه - بخش دوم و پاياني
فاصله گرفتن از شعارهاي انقلابي، سپردن زمام امور به دست دولتمردان خاكستري، روا داشتن ظلم و ستم به مردم براي گذران امور دولتي و عدم توجه به خواست مردم انقلابي از مهمترين دلايل انحراف انقلاب مردمي فرانسه بود.
گروه سياسي «خبرگزاري دانشجو»؛ همانطور كه در قسمت اول بيان شد مردم خسته از ظلم هاي بسيار حاكمان و فشارهاي اقتصادي چندباره بر زندگي خود دست به شورش زدند و در نهايت با غلبه بر دولت مردان جبار، عنان حكومت را به دست ميانه روهايي دادند كه آنها هم بعد از چند سال، همان شيوه ظالمانه حاكمان قبلي را ادامه دادند كه در نهايت به انقلاب هاي بعدي انجاميد.
در اين قسمت سعي مي كنم به علل انحراف دولت مردمي فرانسه بعد از انقلاب بپردازيم.
در زمان وقوع انقلاب فرانسه رقابت شديد سياسي، اقتصادي و نظامي بين قطب هاي قدرت اروپايي در جريان بود؛ از اين روي انگليس از بحران داخلي فرانسه كه منجر به تضعيف قدرت سياسي آن مي شد، خشنود بود.
روسيه نيز در كنار اتريش سرگرم تجزيه لهستان بود و تضعيف لويي شانزدهم را در راستاي منافع خود مي ديد؛ بنابراين نه تنها كسي از پادشاه فرانسه در برابر انقلاب پشتيباني نكرد، بلكه همسايگان تا حدودي زمينه فعاليت انقلابيون را فراهم آوردند.
علل انحراف انقلاب فرانسه
محور اصلي انقلاب فرانسه را مي توان اعتراض به حاكميت مطلق پادشاهان ظالم مورد حمايت كليسا دانست. گسترش انديشه هاي ليبراليستي دكارت مبني بر آزاديخواهي و مبارزه با هرگونه محدوديت براي مردم باعث شد كه ليبراليسم به ايدئولوژي اصلي انقلاب فرانسه تبديل شود.
البته مردم عادي ارتباط و آشنايي چنداني با اين عقايد نداشتند. پس از انقلاب فرانسه اين انديشه ها بناي مدرنيته را در اروپا بنيان نهاد كه دين را از عرصه اداره امور جامعه كنار زد.
سرانجام با تغییر نیروهاي مردمي در كادر مسئولان فرانسه، انقلاب به انحراف كشيده شد؛ انقلابي كه براي به قدرت رسيدن مردم بود، خود مسئله اي شد كه مردم را مجبور به اصلاحات و انقلاب هاي ديگر كرد.
فاصله گرفتن از شعارهاي انقلابي، سپردن زمام امور به دست دولتمردان خاكستري، روا داشتن ظلم و ستم به مردم براي گذران امور دولتي و عدم توجه به خواست مردم انقلابي از مهمترين دلايل انحراف انقلاب مردمي فرانسه بود.
مسئله میانه روها
بسياري معتقدند كه در انقلاب فرانسه ابتدا میانه روها ماشین قدرت را در دست گرفتند. میانه روها در میان جبهه مخالف دولت پیشین، ثروتمند تر و شناخته شده تر و بلند پایه تر بودند و تنها از ایشان انتظار می رفت که دولت را از دست رژیم پیشین بگیرند.
میانه روها پس از به قدرت رسیدن، هماهنگی و انضباط حزبی کمتری از آنچه در زمان قرار گرفتن در جبهه مخالف از آنان انتظار می رفت، از خود نشان دادند. آنها با وظیفه دشوار اصلاح نهادهای موجود و یا ایجاد یک نهاد نوین روبرو شده بودند و در عین حال بايد از کارهای عادی حکومت نیز غافل نباشند.
اینان همچنین با دشمنان مسلح روبرو شدند و بزودی خود را در یک جنگ خارجی یا داخلی، یا هر دوی آنها، درگیر یافتند. آنها گروه نیرومند و نافرمانی از ریشه گرایان و تندروها را در برابر خویش یافتند که پیوسته می گفتند: میانه روها می کوشند تا انقلاب را متوقف سازند و به سازش کشانند و به همان اندازه فرمانروایان رژیم پیشین بدند.
سرانجام میانه روها شکست خوردند و پس از شکست به تبعید گریختند، به زندان افتاندند و یا با چوبه دار و گیوتین و چوخه آتش روبرو شدند و تندروها به جای آنها قدرت را در دست گرفتند.
میانه روها در فرانسه در ایجاد قانون اساسی و آغاز کردن رژیم نوین موفق شده بودند. اما جنگ میان فرانسه و قدرت های اروپای مرکزی، یعنی روسیه و اطریش آغاز گشت و فرانسه مورد هجوم قرار گرفت و پاریس تهدید شد و در میانه این آشوب سیاسی عمومی، ریشه گرایان فعال و بخوبی سازمان یافته با حمله معروفی که دهم اوت سال 1792 به کاخ تویلری در پاریس کردند، سلطنت را بر انداختند.
به قدرت رسیدن تندروها
نبرد میان میانه روها و تندروها که تقریبا از سرنگونی شگفت انگیز رژیم پیشین آغاز می شود، با یک رشته رویدادهای هیجان انگیز مشخص می گردد؛ جنگه ای خیابانی، تصرف دارایی های دیگران بزور، بحث های داغ تقریبا همه گیر، سرکوب های تدارک دیده شده و رشته پیوسته ای از تبلیغات شورش انگیز.
تندروها انحصار خویش را بر سازمان ها که معمولا از طریق یک رشته درگیری انجام می گیرد، بدست آورند. انضباط، یگانه اندیشی و تمرکز اقتدار که نشانه فرمانروایی تندروهای پیروز است، نخست در گروه های انقلابی حکومت غیر قانونی شکل گرفته اند.کم شمار بودن تندروها خود یکی از سرچشمه های نیروی آنان است.
پیروزی بر میانه روها از راه شرکت توده ها به دست نیاورده اند بلکه همه این پیروزی ها بوسیله یک هیئت کوچک، منضبط، اصولی و متعصب فراهم شدند و سرانجام باید گفت که تندروها با چنان سرسپردگی و یگانگی از رهبرانشان پیروی می کنند که هرگز در میانه روها نمی توان یافت.
در آخر هم باز مي توان گفت آنچه باعث از بين رفتن اهداف انقلاب در طي كمتر از 10 سال شد، چشيدن مزه قدرت توسط تندروها بود.آنها براي حفظ قدرت دست به هر كاري مانند كشتن هزاران هزار مردم انقلاب كرده زدند و مردم را به فكر انقلاب هاي بعدي انداخت.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۱
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.