استادمطهری، اشراف زادگی و رفاه و تنعم بیش از حد و عدم درک درست از هستی و زندگی را از مهمترین عوامل مؤثر پوچ گرايي در زندگي صادق هدايت عنوان كرده است.
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛
«بيو گرافي»
صادق هدایت کوچکترین فرزند هدایت قلی هدایت «اعتضادالملک» بود، او در بهمن ماه 1281در یک خانواده اشرافی و مرتبط با دربار قاجار به دنیا آمد. نسبت او به رضاقلی خان هدایت نویسنده روزگار ناصرالدین شاه و مؤلف «مجمع الفصحا» می رسید.
«صادق پس از دو برادر و خواهر به دنیا آمده بود و به همین سبب «عزیزکرده» خانواده بود، وی مانند سایر برادران و خواهرانش در آغوش عمه ها و دایه ها بزرگ شد.
«صادق» کودکی بسیار تنبل و نسبت به امور درسی خود بی توجه بود
«صادق» کودکی بسیار تنبل و نسبت به امور درسی خود بی توجه بود؛ هر روز بر دامنه این بی توجهی می افزود، تا جایی که در کلاس سوم دبیرستان سه سال پشت سر هم مردود شد.
تمهیدات و اعمال نفوذ خانواده و همچنین تغییر محل تحصیل او از دبیرستان علمیه به دارالفنون و سن لویی تأثیری در این امر نکرد و او همچنان بی توجه به درس و مشق و امور تحصیلی خود، روزها و شبها را سپری می کرد؛ صادق هدایت در سال 1304 شمسی تحصیلات متوسطه را به پایان برد.
تأخیر پنج ساله او و عقب افتادگی اش از همسالان، دلیل محکمی بر این نکته است که او (برخلاف ادعای مدعیان) دانش آموز فوق العاده ای نبود و در کار درس و مشق، پشتکار نداشت.
وقتی او به سنی رسید که می بایست سر کار رود؛ پدر و اعضای پرنفوذ خاندان هدایت به تکاپو افتادند و پس از اعمال نفوذ فراوان و به اصطلاح رایج امروز، «پارتی بازی»، صادق هدایت را در کنکور اعزام دانشجو به خارج از کشور شرکت دادند و سرانجام همان عواملی که نام او را در این امتحان ثبت کردند، موجبات موفقیت او را فراهم آوردندو نام او را در شمار قبول شدگان این آزمون قرار دادند.
به این ترتیب صادق هدایت به عنوان دانشجوی بورسیه، در میان نخستین گروه دانشجویان اعزامی به خارج از کشور، راهی اروپا شد و در مدرسه عالی مهندسی راه و ساختمان در کشور بلژیک ثبت نام کرد.
او که از نظر تحصیلی پایه ای قوی نداشت، از دروس دانشگاهی سر در نمی آورد و کاری جز تلف کردن سهمیه ارزی و پولی که از محل مالیات مردم زحمتکش ایران برای او ارسال می شد، نداشت.
وضعیت تحصیلی او در بلژیک آن چنان اسفبار بودکه مسؤلان امور آموزش عالی بلژیک تاب نیاوردند و سرانجام او را از این مدرسه عالی اخراج کردند.
با اخراج صادق از دانشکده، بار دیگر ماشین قدرت و اعمال نفوذ خاندان هدایت به کار افتاد. تمام نیروهای خانواده بسیج گردید و آمد و رفت های هدفدار شروع شد.
تا سرانجام و پس از زد و بندهای فراوان، وضعیت نابسامان تحصیلی فرزند دردانه خاندان هدایت را اصلاح کردند و با مدد دوستان و آشنایانی که در سطوح بالای حکومت بودند، بار دیگر نام او را در فهرست دیگری از دانشجویان اعزامی به خارج از کشور قرار دادند و وی را به همراه گروه دیگری از دانشجویان ایرانی که برای آموختن معماری عازم فرانسه بودند از بلژیک به پاریس فزستادند.
پاریس برای او جذابیت خاصی داشت.
او در این شهر دل به دخترکی پاریسی بسته بود و به جای تلاش در راه تحصیل، تمام اوقات خود را با این دخترک سپری می کرد.
او در این ایام به نوعی پوچی رسیده بود و یک بار دست به خود کشی زد و خود را در رودخانه مارن انداخت اما مردم نجاتش دادند.
صادق هدایت در سال 1309 شمسی و در اوج دیکتاتوری رضا شاه به ایران باز گشت و به عنوان کارمند ساده در بانک ملی ایران مشغول به کار شد. او در تاریخ 10 آبان 1309 شمسی با حقوق ماهانه بیست تومان به عنوان کارمند اداره محاسبات و پس از آن بعنوان متصدی ارسال مراسلات به استخدام بانک ملی ایران درمی آید. هدایت در همین ایام با افرادی چون مسعود فرزاد و مجتبی مینوی و بزرگ علوی آشنا می شود.
آنها هر شب در کافه ای واقع در خیابان لاله زارنو به نام «رزنوار» با یکدیگر ملاقات می کنند. این افراد بر روی گروه خود نام «ربعه» را می گذارند. هدایت در همین زمان، یعنی 1309 شمسی و 1930 میلادی نخستین اثر ضداسلامی خود با نام «البعثت الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه» را انتشار داد.
او از اینکه ناچار بود برای ماهی بیست تومان حقوق، روزی چندین ساعت بیگاری کند، به سختی ناراحت و افسرده بود. از سوی دیگر، وضع مالی خانواده اش نیز چندان مرتب و بسامان نبود و درآمد ماهانه خود او هم از بانک ملی، یعنی ماهی بیست تومان به حدی نبود که بتواند از دوستان و آشنایان خود به شیوه سنتی خانواده و به روال اشرافی پذیرایی کند. او به ناچار در خانه پدری و در یک اتاق محقر زندگی می کرد و از دوستان و آشنایان در قهوه خانه پذیرایی می نمود.
صادق به دلیل همین کمبود حقوق سرانجام از بانک ملی استعفا می دهد و به سودای کسب درامد بیشتر به اداره کل تجارت می رود و به استخدام آن تشکیلات در می آید.
اما پس از چند ماه کار در این اداره معلوم می شود که اداره تجارت بودجه و اعتبار لازم برای پرداخت حقوق ماهیانه وی را در اختیارندارد؛ به همین سبب باز بیکاری به سراغ او می آید.
در این زمان یکی از آشنایانش به نام محمد مقدم که بعنوان مترجم زبان انگلیسی در استخدام «آژانس پارس» بود، او را به عنوان مترجم زبان فرانسه به این سازمان می برد و صادق هدایت مدتی را به عنوان مترجم در خبرگزاری پارس می گذراند. «صادق هدایت» پس از مدتی تصمیم می گیرد تا به هندوستان برود، این سفر به همت یکی از دوستان خانوادگی اش، به نام «شین پرتو» انجام گرفت.
در روز سوم دسامبر وارد شهر بمبئی می شود. فرصت سفر به هندوستان را مغتنم شمرده و با بهره گیری از حضور زرتشتیان در این سرزمین، زبانهای باستانی ایران، نظیر زبانهای پهلوی و اوستایی را می آموزد تا در بازگشت به ایران به عنوان کارشناس در این عرصه به خدمت گرفته شود و راه برای پیشرفت های بعدی او هموار گردد. سفر هندوستان برای هدایت، در واقع فرصت استثنایی بود، زیرا «شین پرتو» تمام امکانات انتشاراتی سفارت ایران را در اختیار او گذاشته بود.
با بهره گیری از این فرصت بود که هدایت داستانهای «علویه خانم» و «بوف کور» را که پیشتر نوشته بود، به صورت پلی کپی انتشار داد و زیر آن نوشت: «طبع و فروش در ایران ممنوع».
البته وی این عبارت را به قصد ایجاد کنجکاوی و تحریک و تحریص هموطنانش بر پشت جلد «بوف کور» چاپ کرده بود. زیرا خودش به هیچ وجه به این عبارت و توصیه وفادار نماند و برای هر یک از دوستانش، چندین جلد از این اثر را مجانی ارسال داشت و تعدادی را هم در اختیار رمضانی صاحب انتشارات ابن سینا قرار داد تا بین علاقه مندان توزیع کند.
وی در شهریورماه 1316 شمسی به ایران بازگشت. او حدود یک سال بعد، زمانی که اداره موسیقی کشور در وزارت فرهنگ تأسیس شد، به استخدام اداره موسیقی درآمد. افرادی چون عبدالحسین نوشین و حسین خیرخواه و محمدضیاء هشترودی نیز در این اداره کار می کردند و ریاست آن به عهده سرگرد غلامحسین مین باشیان بود. در ایام همکاری با اداره موسیقی بود که هدایت با روزنامه نگاری آشنا شد.
زیرا این اداره مجله ای ماهانه به نام ماهنامه موسیقی انتشار می داد و هدایت در انتشار آن دخالت داشت «صادق هدایت» به دلیل درک و دریافت های غلط از زندگی می خوارگی و پناه بردن به انواع مخدرات و اعتیادها روی آورد. در این نکته هیچ تردیدی نمانده است که صادق هدایت از نخستین سالهای جوانی با پدیده اعتیاد و مواد مخدر آشنا بوده است و لاابالیگری خاصی که در رفتار و کردار او موج می زند، همگی ناشی از این بلای خانمانسوز بود.
وی به دلیل درک و دریافت های «نیست انگارانه» و «پوچ گرایانه» نه تنها اعتیاد و آلودگی به مواد مخدر را امری مذموم و زشت نمی دانست، بلکه با توسل به تظاهرات نیهلیستی و اداهای روشنفکرانه از آن بعنوان یک «پناهگاه روحی» یاد می کرد و با رفتار و گفتار خود به این پدیده و عادات زشت دامن می زد.
از لحاظ ادبی صادق هدایت را می توان جزء مبتكران نثر معاصر فارسی محسوب کرد او به دلیل روحیات خاصی که داشت نتوانسته بود دروس آکادمیک را در پاریس به اتمام برساند.
اما توانست تحول بزرگی در فضای نثر فارسی ایجاد کند. او کسی است که زبان نثر را از حالت زبان لفظ قلمی و درباری دور کند و به زبان مردم کوچه و بازار نزدیک کند. برخی از نویسندگان معاصر با هدایت، او را جزء جرگه نویسندگان و اهل ادب نمی دانستند چرا که معتقد بودند زبان و نگارش او به زبان اهل علم و ادب مربوط نیست. وی از پیشگامان ادبیات مدرن در ایران است.
مدرنیته کردن ادبیات به این معنی است که در اثر ادبی نویسنده حضور نداشته باشد بلکه مخاطب و خواننده نقش تعیین کننده را دارد. هر چه نقش خواننده در تفهیم و تکوین یک اثر بیشتر باشد؛ آن اثر به تعاریف ادبیات مدرن نزدیک تر است. آثار صادق هم نمونه بارزی از ادبیات مدرن است. هر چند این سبک نوشتار قبلا وارد ادبیات فارسی شده بود، اما صادق توانست آن را پر و بال دهد و تثبیتش کند.
هر چند که هدایت در پیش برد نثر معاصر فارسی بسیار نقش مهمی داشت اما آثار مخربی از لحاظ محتوايي بر روی مخاطبان خود گذاشت.
فضای جامعه پهلوی که هدایت در آن می زیست سرشار از عقاید میهنی بود، رضا شاه برای مقابله با اسلام عقاید گذشته ایرانیان و پیروزی های آنان را یادآوری می کرد و مایه بدبختی و شکست آنها را ورود اعراب می دانست.
او با القای این تفکرات سعی داشت تا مردم را از اسلام دور کند. این فضای ایران گرایی بدون اسلامی موجب شد که عقاید ناسیونالیستی در آثار نویسندگان آن دوره به ویژه هدایت موج زند. از دیگر عقاید او که در آثارش نقش تعیین کننده را دارد اعتقاد به نهیلیسم (پوچ گرایی) است که متاسفانه خوانندگان داستان هایش را به آن سمت وسو می کشاند. زن در داستان های هدایت نقش مهمی دارد او همیشه سعی می کند که بدبختی های زنان عصر قاجاری را نشان دهد. توجه و اهمیت به حیوانات موضوع دیگری است که هدایت برای آن اهمیت خاصی قایل است.
او به قدری دوستار حیوانات بود که به گیاهخواری روی آورده بود و بدترین صحنه ها در آثارش مربوط به کشتن حیوانات می شود و قصاب ها را بدترین و مخوفترین افراد معرفی می کند. وی در آثارش به زندگی مردم عامی و کوچه و بازار توجه بسیار دارد و در موارد ی به تمسخر آنها می پردازد.
حتی گاهی دین وائین مردم و همه چیز را بازیچه قرار می دهد. او در کتاب«علویه خانم» گروهی از زوار امام هشتم شیعیان رانشانه می گیرد و آنها را به عنوان مشت نمونه خروار، مرکز تمام تباهی ها و انحرافات و ابتذالات اخلاقی معرفی می کند.
و یا اگر «بوف کور» را از نظر بگذرانید به نمونه های فراوانی از سمپاشی های او علیه دین و خدا برخورد می کنید: «...ولی هیچوقت نه مسجد و نه صدای اذان و نه وضو «اخ و تف» انداختن و دولاور است شدن در مقابل یک قادر متعال و صاحب اختیار مطلق که باید تنها با زبان عربی با او اختلاط کرد، در من تأثیری نداشته است.»
صادق چوبک درباره او می گوید: «من هدایت را از سال 1315 شمسی شناختم که تازه از هندوستان برگشته بود، او دشمن شماره یک دین اسلام بود و اعتقاد داشت که تمام بدبختی ها از رهگذر حمله اعراب و دین اسلام بر ما وارد شده است.
او در حقیقت یک ملحد تمام عیاربود و علاقه شخصی من به او بیشتر ناشی از همین عداوتی بود که او با دین اسلام داشت...» هر چند که بعضی از افراد با نزدیک کردن خود به صادق هدایت یا آثارش یوغ روشنفکری سر می دهند.
اما اعتقاد بعضی بزرگان درباره او این چنین است:
عالمانه ترین تحلیل از آثار هدایت، متعلق به علی شریعتی است. او درد هدایت را ناشی از رفاه و درد بی دردی می داند و بی اعتقادی و آوارگی او را محصول همین وابستگی طبقاتی به بورژوازی و اشراف معرفی می کند.
علی اسفندیاری (نیمایوشیج) نیز درباره هدایت نظری خاص ارائه می دهد و می گوید: «آثار هدایت خامی های زیادی دارد... خودش به من می گفت که آشنا را با عجله نوشته است.
اما عده ای دور او را گرفتند و هنوز هم بعد از مرگ او هدایت را انحصاری خودشان کرده اند و دوست و رفیق خودشان می نمایانند و با انواع وسایل هر قدرکه آن را بزرگتر کنند، خودشان را بزرگتر کرده اند... این است که بعد از مرگ هدایت عده ای از او نردبام ساخته اند...»
زنده یاد جلال آل احمد با اینکه هدایت را رد نمی کند و او را در شمار نویسندگان مطرح روزگار می شناسد، درباره او چنین می گوید: «هدایت گرچه با بوف کور، هوای حکومت پیش از شهریور 20 را ابدی کرده است، اما انگار از فرهنگ اسلامی بریده است و حتی با ان کین می توزد...
علویه خانم و محلل و انیران به جای خود، در هیچ جا از کار وسیع او اثری از دوره اسلامی نمی بینیم. کوشش او در راهی است که به زرتشتی بازی پیش ازشهریور 20 مدد می دهد...»
استاد شهید مرتضی مطهری دلایل رویکرد هدایت به «پوچ گرایی» و «نیهلیسم»را برشمرده است. استاد مطهری، اشراف زادگی و رفاه و تنعم بیش از حد و عدم درک درست از هستی و زندگی را از مهمترین عوامل مؤثر در این امر معرفی می کند.
سرانجام او در سفر دوباره خود به پاریس دست به خودکشی زد و با گاز مونو کسید کربن خود را خفه کرد.