گروه بین الملل «خبرگزاری دانشجو» - احمد دهقانی؛ سلسله جریانات اقدامی رژیم صهیونیستی را اگر به اسلایدهایی تبدیل کرده و یکی یکی تماشا کنیم فقط جنگ و کشتار و خونریزی خواهیم دید؛ شاید بتوان گفت صهیونیستها بعد از خرید تعدادی زمین در حدود 60 سال پیش در فلسطین و آغاز مقاومت فلسطینیان برای مقابله با ورود گسترده آنان به سرزمینشان، به چیزی جز جنگ و تسخیر خاک و صهیونیستی سازی آن جا فکر نکرده اند؛ زیرا ذات صهیونیسم در این مقیاس جغرافیایی در بعد استراتژیک فقط «جنگ» تعریف شده و مدلهای دیپلماسی آنان نیز مقدمه تسخیر خاک و جنگیدن با مقاومت مستمر مسلمانان فلسطین است.
چهارشنبه 24 آبان 91 حوالی عصر شاهد انتشار خبر ترور «احمد الجعبری»، معاون فرمانده گردان های قسام به وسیله جنگندههای رژیم صهیونیستی با بمباران خودروی وی در نزدیکی هتل الامل در غزه بودیم که در این حادثه تعدادی دیگر نیز شهید و مجروح شدند، سپس حملهای نظامی به باریکه غزه آغاز شد.
همان گونه که در ابتدا بیان شد، پیکره رژیم صهیونیستی با جنگ و تسخیر زورمدارانه عجین است و امثال این حملات که مسبوق به سابقه است طبیعی جلوه میکند، لکن پرداخت به مسائل اختصاصی هر یک از این تجاوزات در مختصات زمانی و وضعیت معادلات سیاسی-جغرافیایی منطقه خاورمیانه از اهمیت و ضرورت خاصی برخوردار است، لذا بر مبنای همین مختصات به بیان چند نکته میپردازیم:
در باب بیان چرایی این اقدام، دو گونه هدف را میتوان ترسیم کرد: 1- هدف مقدماتی یا زمینه ساز 2- هدف نهایی.
آنچه که از شیوه آغاز این حمله برمیآید چنین است که برای حذف یک شخصیت، نقطه یابی و حمله صورت گرفته است و بر طبق آنچه که در خبرها آمده است، یکی از اهداف این حمله جدید ترور اسماعیل هنیه، رئیس دولت قانونی فلسطین است (در ادامه به بیان نکات مستندی در این رابطه خواهیم پرداخت) اگر همین حذف شخصیت را به عنوان هدف مقدماتی یا زمینه ساز به جهت رفع مانع در نظر بگیریم، زمینه تحقق هدف نهایی یعنی تسخیر خاک با کنار زدن شخصیتهای کلیدی به وسیله یک حمله گسترده نظامی محقق میشود که شاهد آن را میتوان این صحبت اخیر شیمون پرز، رئیس رژیم صهیونیستی قرار داد: این آغاز جنگ است و جنگ اصلی هنوز آغاز نشده است. البته بحث اهداف این حمله را باید در یک معادله گستردهتر با حوادث منطقه دید که بدان خواهیم پرداخت.
اساساً عمده فجایعی که در منطقه خاورمیانه رخ داده است چه از سوی متحدان رژیم صهیونیستی و چه برخاسته از عملکرد این رژیم در قالبهای مختلف جنگ، ترور، براندازی، تهدید و غیره یا به هدف رفع تهدید از بقای آن رژیم بوده است یا به جهت تقویت آن.
اما از همان ابتدا این راهبرد کلان در مقابل خود جریان گسترده مقاومت را می توان دید؛ چرا که در جریان انقلاب اسلامی و شکل گیری گروههای مقاومت و نشر تفکر ضد صهیونیستی در میان ملل مختلف دنیا که همهاش سدی بود در مقابل آنان و معادله مطلوب یک سویه آنان را به یک تقابل دو سویه تبدیل کرد.
اما حال اگر بخواهیم به مقوله حاضر یعنی حمله صهیونیستها به باریکه غزه اشاره کنیم بی شک باید آن را بر مبنای جنگ 33 روزه و 22 روزه و البته جریانات گسترده بیداری اسلامی به تحلیل بنشینیم.
به طور مشخص پیروزی حزب الله لبنان و حماس هویت آشکاری را در مقوله نظامی برابر جریان مقاومت و شکست هیمنه رژیم صهیونیستی ایجاد کرد و در جانب دیگر این جریانات، رخداد انقلابات گسترده بیداری اسلامی در منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه که یکی از بارزترین شاخصههای آن ضد آمریکایی و صهیونیستی بودن است، جدای از همه تاثیرات گسترده آن، منطقه امن رژیم صهیونیستی که حاکمان متحد با صهیونیسم آن را فراهم کرده بودند را برهم زد و به گونهای تهدیدی برای بقای این رژیم فراهم ساخت.
در این جا بود که تیر تیم حفاظت رژیم صهیونیستی متشکل از سران آمریکایی، اروپایی، ترکیهای و اعراب برای گروکشی در این معادله به سمت سوریه رفت تا نقطه ثقل کمربند مقاومت را که به مثابه پلی میماند را بشکنند که البته تا این لحظه توفیقی نداشتهاند، بنابراین طرح خائنانه میان تعدادی حکام عرب و صهیونیستها که طرح یک حمله با دو هدف مقدماتی و نهایی است را کلید زدند.
بیان این نکته مستند خالی از لطف نیست که در جریان سفر امیر قطر (که حمایت کاملی از معارضان سوری به عمل آورده است) به غزه، وی در دیدار با هنیه چنین ابراز داشته بود که در صورت قطع ائتلاف با ایران و به رسمیت شناختن اسرائیل و تعدادی خواسته دیگر، کمک بالغ بر 600 میلیون دلاری ای را به آنان میکند که بعد از عدم پذیرش هنیه این کمک به 350 میلیون دلار تقلیل یافت.
اما نکته قابل توجه در جریان این دیدار این است که این سفر به هدف جاسوسی قطر برای اسرائیل با شناسایی محل استقرار تعدادی از مسئولان جنبش حماس از جمله خود هنیه بوده و هدایای امیر قطر به سران جنبش دارای تجهیزات ارتباطی با ماهوارههای اسرائیلی بوده است.
ارتباط کارکردی همه این اقدامات شکستن جریان مقاومت و تسخیر غزه و پایان دادن به کار این باریکه مقاوم است که مصداقش را در این حمله اخیر میتوان یافت.
مسئله آخر که در اینجا ضرورت پرداخت دارد، مصر است. در حالی که موقعیت مصر به عنوان همسایه سرزمینهای اشغالی و باریکه غزه، با توجه به انقلابی که در آن رخ داده، بشدت حساس و ویژه است، شاهد موضع گیریهای محمد مرسی، رئیس جمهور این کشور هستیم که ظاهراً محتاطانه بر شدت موضع گیریهای خود میافزاید.
اما به طور کلی دو نکته میتواند میان مصر انقلابی و قضیه غزه مطرح شود: اولاً مسئله مردم مصر است که با توجه به سابقه ضد صهیونیستیشان در جریان انقلاب که موجب براندازی حسنی مبارک، حامی جدی رژیم صهیونیستی شد، میتواند اهرم فشار خوبی برای دولت مصر باشد و نکته دوم هم این مسئله است که مرسی برای حفظ مقبولیتش و شاید هم مشروعیتش نیازمند حمایت از غزه و مقابله با صهیونیستهاست و این خود بیش از پیش این مسئله را بر صهیونیستها دشوار کرده که با حفظ ارتباط از سمت گذرگاه رفح برای حماس و فلسطینیان موثرتر قرار میدهد.