گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ سوز سرمای آخرین روزهای پاییزی که به صورتت خورد، کلاه پشمی را که محکمتر روی صورتت کشیدی، با خودت فکر کردی همایش امروز بی سر و صداتر از آن چیزی خواهد بود که دوست داشتی، با خودت فکر کردی پوستهای لطیف و نازک دختران سه ساله که تاب سرمای سوزناک نخستین ساعات صبح را ندارد.
به مصلی که رسیدی تمام معادلات روشنفکریات آن چنان به هم ریخت که بار دیگر به خودت نهیب زدی که محبت ایرانیها به اهل بیت علیهالسلام در هیچ معادله دنیایی جا نمی گیرد.
مادران پوشیده در چادر مشکی دختران خردسال خود را در آغوش گرفته بودند و دسته دسته به طرف شبستان بزرگ مصلای امام خمینی میرفتند، از زیبایی نحیف کودکانهشان تنها دو چشم براق پیدا بود که از میان محاصره تند کلاه و شال گردن پشمی مردم را نگاه میکردند؛ اینها همان دختران سه سالهای هستند که آمدهاند دستان کوچک و نحیف سه ساله کربلا را در دست بگیرند و آن قدر برایش شعرهای کودکانه بخوانند که آرام گیرد.
مصلای بزرگ امام خمینی امروز میزبان مادران و دختران خردسالی بود که آمده بودند با اشکهای گرمشان با بانوی شبهای سرد خرابه همدردی کنند.
فاطمه احمدی، بانون 28 ساله ای است که همراه رومینای کوچکش به همایش سه سالگان حسینی آمده، اگر چه چادر به سر ندارد و شال رنگیاش نتوانسته موهای آشفتهاش را خوب جمع کند، اما دلی دارد به لطافت اشکهای بیصدای روضه، بیصدا گریه میکند و گاهی با لبخند که مبادا دختر دو سالهاش بترسد یا دلش بشکند.
از محبت بانوی سه ساله کربلا که میپرسی، میگوید: وقتی میبینم این همه دختر خردسال صبح به این زودی بلند شدهاند، مقنعه سبز پوشیدهاند و به عزاداری خانم رقیه آمدهاند، واقعاً دلم میشکند دوست دارم رومینای من هم مثل آنها باشد.
مادر شوهر فاطمه، نوه کوچکش را در آغوش گرفته و میگوید: دخترم بچهدار نمیشود، آمدهام اینجا حاجتش را از خانم رقیه بگیرم و اشکهایی که دیگر امان نمیدهد برایمان از دل سوختهاش بگوید و دستان گرهگشای بانوی کوچک کربلا.
کمی آن طرفتر لیلا خانم با شور و اشتیاق خاصی مقنعه سبز رنگی را به دختر کوچکش میپوشاند، مدام قربان صدقهاش میرود که آفرین دختر گلم ببین چقدر زیبا شدهای.
حسنی دختر 3.5 ساله لیلا خانم آرام و بیخیال کیک و شیرش را مینوشد و هیچ نمیداند از آرزوهای مادری که میخواهد دختر کوچکش عاشق اهل بیت باشد و البته مطیع آنها.
مادر حسنی میگوید که خیلی دوست داشتم دخترم را برای مراسم حضرت علی اصغر بیاورم، اما قسمت نشد تا اینکه امروز موفق شدم همراه دخترم در همایش سه سالگان حسینی شرکت کنم.
او میگوید: دوست دارم حسنی را با اهل بیت امام حسین (ع) و حضرت رقیه آشنا کنم، همیشه برایش از کربلا و زندگی حضرت رقیه (س) میگویم.
انگار وقت روضه مادر رسیده، باز دردی که زخمهای دلم را نمک زده حالا رسیده، لحظه در هم شکستن است، بغضی که در گلوی من است و ترکزده.
صدای روضه خوانی مداحان اهل بیت که بلند میشود، دیگر هیچ صدایی جز هق هق زنانه و یا رقیههای آرام کودکانه نمیشنوی، بعضی دختران، مبهوت و آرام مادرهایشان را نگاه میکنند، بعضی انگار با این سوزهای حسینی آشنا هستند، آن قدر که از جا بلند می شوند و همراه مادرهایشان سینهزنی میکنند.
دختران به خواب رفته روی پای مادران یادت میآورند که در خرابه شام هیچ جایی برای خوابیدن آرام و بیدغدغه یک دختر خردسال وجود نداشت.
عزاداران امروز مجلس حسینی دختران سه سالهای هستند که از غم غربت، یتیمی و اسیری عزیزترین بندگان خدا هیچ نمیدانند، دستان کوچک و گرهگشای رقیه امروز میزبانشان بود تا در روزگار خوب جوانی حجاب و عفاف خود را حفظ کنند.
حضور کودکان در مجالس حسینی و قرار گرفتن زیر بارش اشک های عاشورایی فرصتی است تا جوانان آینده کشورمان آن گونه شوند که امام عصرمان می خواهد.