گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛
جشنواره فیلم عمار جشنواره بارقه هاست. جشنواره نشاط و رهایی و جوانی و شور و عشق.
برای تک تک این واژه ها دلیل داریم و نشانه و نماینده ای در این جشنواره متواضع و نجیب و بی ادعا و البته مردمی.
حرفها درباره جشنواره فیلم عمار بسیار است.
از اینکه دل از شهرهای بزرگ و سطح سیمانی شان کنده و به دامن دشت و صحرا روستا پناه برده، از اینکه خجالت نمی کشد از اینکه راست بایستد و از انقلاب و ایران اسلامی و نظام مقدس و مردم «شهید پرورش» بگوید، از اینکه جرئت کرده در مقابل مافیای شبه روشنفکری بایستد و ثابت کند که آنها نمی توانند و مباید در عین پز اپوزوسیون، همه گلوگاههای فرهنگی و بودجه های نهادهای هنری کشور را بچاپند.
از اینکه محفلی شده برای بچه های انقلاب و هنرمندان ساده اما مردمی و خاکی و دوست داشتنی اش، از اینکه محیط جشنواره اش نه در دود و غبار سیگار و بحث های صدتا یه غاز و بی هویت شبه روشنفکری دست و پا می زند و نه کمتر نشانه ای از دین و آیین و مردم و ایران انقلابی را از خود می زداید مثل بعضی جشنواره های «اصلی» کشور!
حرفها درباره جشنواره عمار بسیار است.
از اینکه می شود با دست خالی هم فیلم ساخت و مخاطب داشت و جشنواره راه انداخت و دل خوش نکرد به جماعت شبه هنرمندی که هیچ نسبتی با مردم و انقلاب ندارند و از هیمنه پوشالی مافیای زر و زور و تزویرشان نترسید و از همراهی نکردن این و آن نهراسید و دل به یاد خدا داد و رشته امور را به ید قادر و قدرت لایزال او سپرد که «یدالله فوق ایدیهم».
حرفها درباره جشنواره عمار بسیار است.
از اینکه باید مواظب انقلاب بود. از اینکه نباید نسبت به رویدادهای کشور و جهان بی تفاوت ماند و از اینکه نباید به روزمرگی و پوچ گرایی و «بی خود و بی جهت» بودن و ماندن، عادت کرد و در غبار روزهای سرد و شبهای تاریک جماعت بی آرمان، گم شد.
حرفها درباره جشنواره عمار بسیار است.
عده ای بخشی را گفته اند و بسیاری هم بسیاری را نه.
حرفهای نگفتنی و نهفتنی.
حرفهایی از جنس مظلومیت و معصومیت بچه های پاک و بی آلایش انقلاب از هر نسل و در هر سن و از هر طیف و قشر و قبیله ای.
بچه هایی که خدا را باور دارند، ایران را دست دارند و دلشان برای انقلاب می سوزد و برای نظام دلتنگ می شود و می گیرد.
ستاره های بی ستاره ای که شاید در غرقاب بوروکراسی دولتی و دست و پاگیری نهادهای فرهنگی و مدیریت عجیب و غریبش، طرفی نبسته و خیری ندیده اند اما دلشان با خداست و قلبشان برای مردم می تپد و هنوز...انقلابی اند.
آری؛ گفتیم که جشنواره فیلم عمار جشنواره بارقه هاست. جشنواره نشاط و رهایی و جوانی و شور و عشق.
و گفتیم که برای تک تک این واژه ها دلیل داریم و نشانه و نماینده ای در این جشنواره متواضع و نجیب و بی ادعا و البته مردمی.
و این روزها که در بطن و متن این سینمای نحیف و رنجور و رخوت زدة بی آرمان، دم مسیحایی جشنواره ای کوچک اما بزرگ به نام عمار پیچیده و عطر شور و جوانی و ایران و اسلام و غیرت انقلابی را پراکنده، یاد برادرم سید مرتضی آوینی بخیر!
یادمان بخیر!
چقدر غم انگيز و معصومانه...
دست نويسنده شو مي بوسم!
يادش بخير!
عده اي بخشي را گفته اند و بسياري هم بسياري را نه.
حرفهاي نگفتني و نهفتني.
حرفهايي از جنس مظلوميت و معصوميت بچه هاي پاک و بي آلايش انقلاب از هر نسل و در هر سن و از هر طيف و قشر و قبيله اي.
بچه هايي که خدا را باور دارند، ايران را دست دارند و دلشان براي انقلاب مي سوزد و براي نظام دلتنگ مي شود و مي گيرد.
چقدر زيبا بود!
مثل جشنواره فيلم فجر!