گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ فیلم جدید پوران درخشنده را از دو منظر میتوان مورد نقد و بررسی قرار داد؛ در یک نگاه، فیلم به لحاظ فیلمنامه و کارگردانی در خور تأمل است، یعنی فیلمنامه در خود تعلیق دارد و مخاطب را با خود همراه میکند، اما یک نقطه در این فیلم به چشم میخورد که باعث ضعف آن شده و آن هم اینکه بر خلاف ادعای کارگردان مبنی بر اینکه این فیلمنامه دو ماه در قوه قضائیه در حال بررسی بوده، اشکالات مختلف حقوقی بر این فیلم وارد است؛ در فیلم ادعا شده که چون مقتول ولی دم ندارد، در صورت تأیید حکم قصاص توسط دادگاه تجدید نظر، هیچ راهی برای بخشش متهم وجود نخواهد داشت که همین مسئله و جزئیات کوچک دیگر، بشدت با واکنش قضات و حقوقدانان مواجه شده است.
از این نکته اگر چشم بپوشیم، سایر عوامل فیلم به درستی کنار هم چیده شده است. بازیها همه خوب و باورپذیر است و بازی خوب طناز طباطبایی بیش از بقیه به چشم میآید. دوربین نیز به خوبی در خدمت کارگردان قرار دارد و به روایت داستان کمک میکند. جدا از اینها موسیقی فیلم نیز بخصوص در صحنههای حساس تجاوز، حس ترس و وحشت را بشدت در مخاطبان ایجاد و از آن بهرهبرداری میکند.
این نکته نیز مغفول نماند که در یکی دو سکانس، تیتر روزنامههایی که به نمایش درمیآید ایراد تایپی دارد و در ضمن قلم (Font) مورد استفاده در آنها هیچ سنخیتی با روزنامههای واقعی امروزی ندارد؛ در ضمن به نظرم پایانبندی فیلم برای اکران احتمالی عمومی باید قدری تغییر کند تا به ذائقه مخاطب خوش بیاید.
اما از منظر دوم اگر بخواهیم به فیلم بنگریم، شاهد بیان دو سؤال در آن هستیم. سؤال اول آن که مثلاً چرا زنی که برای دفاع از یک دختر بیگناه دست به قتل زده است، باید قصاص شود؟ و چرا مردی که به 27 دختر بینوا تجاوز کرده، تنها یک بار باید به دار آویخته شود؟ سؤال دوم آن که حفظ آبرو تا کجا ارزش دارد؟ آیا خانوادهها اجازه دارند به بهانه حفظ آبرو، مانع اجرای حکم برای متجاوزان شوند یا نه؟ جالب آن که در پایان هیچ کس جوابی برای این دو سؤال اساسی ندارد، تا جایی که بازجوی پرونده برای پاسخ به این سؤالات تصمیم میگیرد از دایره جنایی به بخش «تدوین و تنقیح قوانین» برود و جوابها را آنجا بجوید. تنها چیزی که در انتها دستگیر مخاطب میشود، این است که «قصاص» چیز بدی است و در بسیاری موارد باید در مصادیق آن تجدید نظر کرد!
این منظر دوم یک وجه دیگر نیز دارد و آن این است که طبق معمول زنان مورد بیمهری و بیتوجهی اطرافیان خود قرار دارند و هیچ کس حاضر نیست به حرفهای آنها گوش دهد! نه پدر و مادر و خانواده (به نمایندگی از جامعه سنتی ایران) و نه مدیر و معلم مدرسه (به نمایندگی از نخبگان جامعه) که نتیجه این گوش ندادن هم، وجود زنان سرخورده و افسرده در جامعه است که از تمام مردان بیزارند.
از آن مهمتر اینکه، فیلم «هیس دخترها فریاد نمی زنند»در لایه دوم خود اذعان دارد که بسیاری از (و حتی شاید تمام) دختران ایرانی، به نوعی قربانی این نوع ناهنجاریهای اجتماعی قرار دارند، ولی به دلیل ترس از قانون یا برای حفظ آبرو از بیان آن عاجزند؛ این مفهوم را میشود در سکانس پایانی فیلم، آنجا که دختران ظاهراً شاد یک مدرسه را نشان میدهد، بوضوح دریافت.
هیچ کس منکر وجود برخی اتفاقات بد و بزهکاریهای اخلاقی در جامعه ما نیست، اما هنجارهای مذهبی و اعتقادی مردم ما باعث شده که کودکان حتیالامکان از این موارد به دور باشند؛ چیزی که در «هیس! ...» خلاف آن به تصویر کشیده شده است.
حال تصور کنید که خانوادهای در یک سالن سینما به همراه دختر کوچک خود مشغول تماشای این فیلم است، آیا پدر و مادر به درستی خواهند توانست، از پس سؤالات بیشمار دخترشان که برایش ایجاد شده برآیند؟ پاسخ این سؤال را باید از خانم درخشنده به عنوان تهیهکننده و کارگردان جستجو کرد.