کد خبر:۲۴۸۵۱۲
بازنشر/تقدیم به جانباز شهید رضازاده؛

آرزویم این است تپه‌های مانیتور تبدیل به دشت نشود...

این روزها بدون تو سخت است اما تنها آرزویم این است که تپه‌های مانیتور تبدیل به دشت نشود و من ....

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم.


این روزها حالت خوب نیست، این را دکترها می گویند اما در چهره ات مثل همیشه آرامش هست و نور؛ مثل همان وقت ها که بچه بودم و روی پایت می نشستم تا برایم از روزهای دلاوریت بگویی.


چقدر قصه هایت را دوست داشتم و برایم حکم قهرمانی را داشتی که دیگران در افسانه ها سراغش را می گرفتند؛ به دوستانم که می گفتم بابام قهرمانه شاید از حسودی نمی دانم و شاید در عوالم بچگی می شنیدم که اگر قهرمانه چرا حتی یه خط هم تو جبهه بهش نیافتاده؟! و این سوال شد ملکه ذهنم و تا همین چند سال پیش هم خودم از تو می پرسیدم چطوره که 96 ماه جبهه بودی و یه خط بهت نیفتاده شاید بیماری های 20 ساله ات را هم به پای مریضی معمولی گذاشتم.

 

 

همین چند وقت پیش بود که متوجه شدیم بر اثر گازهای شیمیایی کل بدنت را تومور گرفته و توی 54 سالگی دکترا بهمون گفتند که فقط  و فقط از دست خدا کاری بر میاد؛ فقط از دست خدا.


این روزها بدون تو خانه ام سرد و ساکت است، سخت می گذرد سخت و من الان حرف دوستم، عباس را می فهمم که می گفت وقتی پدر درخانه نیست بدون تکیه گاهی !

 

از 4 روز پیش هم ریه هات تنهایت گذاشتند و به کما رفتی؛ این روزها زیاد می شنوم که کاش راحت بشه از این همه عذاب؛ کاش خدا رحمی به خودش بکنه و ببرتش اما از این همه حرف فقط یه حرف به دلم نشست اونم حرفی بود که مادر گفت بعد از اینکه تو به کما رفتی؛ از پشت شیشه ها تو را می دید و می گفت دیگه زمین برایش تنگ شده است؛ و من چقدر این تشبیه به دلم نشست.


زمین برایت تنگ شده است؛ اما نمی دانم چرا دلم بهانه می گیرد نمی خواهم شانه های مردانه ای را یک عمر تکیه گاهم بود برای همیشه از دست بدهم.


در چشمانت، جا پای اشک‏های زلال نیمه‏شب‏های دعا و نیایش به جا مانده،  وجودت، سرچشمه پاک‏ترین و بی‏کرانه‏ترین کانون‏های عشق و محبت است و قامت چون سروت، نشانی از استقامت و پایمردی. از تکه‏های سربی گلوله‏های دشمن، بر وجودت سدّی ساختی در برابر هوا و هوس. 

 


 

تو، راهت را خود، برگزیدی؛ تو عاشق بودی و نگذاشتی عشقت را از دلت بگیرند؛ نگذاشتی بر بوم سفیدرنگ قلبت، طرحی از سنگ بکشند.


یادگار نخل‏های سوخته و پرچم‏های برافراشته! یادگار لحظه‏های مقاومت و ایثار و شهادت و افتخار! برایمان بمان تا از هُرم نفس‏های خدایی‏ات، فریاد آزادی و آزادگی، در وجودمان جان گیرد.


ایثار کردی، تا دلت اسیر نشود؛ تا اندیشه‏های آسمانی‏ات، ترور نشود، تو، رمز پرنده شدن را می‏دانستی.


این روزها همه آرزویم این بود که تپه های توی مانیتور تبدیل به دشت نشود و  ....

 

گفتنی است،جانباز شیمیایی احمد رضا زاده امروز به جمع یاران شهیدش پیوست.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات بینندگان
سجاد
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۶
من شرمنده ام ببخشيد و اينم ميدونم هواي شهر بزاي شما کشنده تر از عامل اعصاب و گاز خردله عزيزم تو بايد بري اينجا ديگه هواش براي ريه هاي آسموني تو خوب نيست با اينکه جنگو نديدم منم دلتنگ رفيقات ميشم
9
0
مبارز
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۷
من اماده جنگ شدم.منتظر انعكاس اخبار شما هستم.
6
0
مصطفي
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۱
فوق العاده بود
خدايا مارا شرمنده انها نکن
6
0
احمدي
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۵
خيلي خجالت ميکشم وقتي چنين بزرگواراني رو مي بينم و به راحتي از کنارشون ميگذرم
از اين جانباز عزيز قلباً مي خواهم حلالم کندو در آخرت هم از رفقاي شهيدشون طلب حلاليت براي اين بنده ي حقير سراپا تقصير بگيرند
7
0
محمدصادق
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۶
تمام اخلاص در عکس ايشان نمايان
11
0
مولايي
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۸
من کجا و دعا براي کسي که با تمام وجودش به محضر خدا شتافته کجا
7
0
سعيد
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۹
انقدر بغض در گلويم پيچيد
که نتوانستم جلوي اشکهاي چشمانم را بگيرم
به نظرم چشمانم ايشان را بهتر از خودم شناخته است
9
0
محمد امين
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۴
در خانه اين مطلب را داشتم براي خودم با صداي کمي بلند مي خواندم
که صداي گريه مادرم را شنيدم و ادامه را آرام در دل خواندم
8
0
حجت حسني
-
۱۰ تير ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۸
ديگر زمين براي نفس هات تنگ شد
آن چشم هاي خفته ي بابا قشنگ شد
***
مردانه درد شهر خريدي به جان ولي
همراز درد هاي تو قرص و سرنگ شد
***
سربند و چفيه اي که کنارت گذاشتي
همراه زخم هاي تو سوغات جنگ شد
***
بايد که آسمان بنشيند به پاي تو
ديگر زمين براي نفس هات تنگ شد
9
0
محمدعلي
۰۷ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۷:۰۹
غمي در اين نوشته بود که با شعر شما نمناک شد
...
-
۱۱ تير ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۷
كاش يكم پوشش بيشتري ميداديد اين از خدا بي خبرا لااقل فقط ببينن نه تحت تاثير قرار بگيرن
6
0
محمد313
-
۱۱ تير ۱۳۹۲ - ۲۳:۲۶
شــــــــــهدا شـــــــــرمنده اي...
7
0
محمد313
-
۱۱ تير ۱۳۹۲ - ۲۳:۲۸
دعوا سر سربند يا فاطمه بود...
5
0
علي مقدم
-
۱۴ تير ۱۳۹۲ - ۱۸:۰۰
نفساي آخر بود، روي تخت بيمارستان توي يه شهر غريب و آدماي غريب
همه چيز آماده بود ولي نه اين جا و يه جايي غير از اين جا
همه آماده بودن که يه سري نباشن که ديگه اذيت نشن
ولي خودش...
ولي خودش به فکر بود. به فکر پرواز...
تا خدا
6
0
دانشجو
-
۱۶ تير ۱۳۹۲ - ۱۴:۱۱
امشب دل از ياد شهيدان تنگ دارم

حال و هواي لحظه هاي جنگ دارم
7
0
علوي
-
۰۶ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۸
آدماي از جنگ خسته! از هر چي بوي جنگ مي‌ده خسته!
آدماي از جنوب و غرب خسته! از حلبچه و شلمچه خسته!
از خرمشهرو آبادان و دزفول و مهران و دهلران و قصرشيرين و طلاييه و هويزه و ... از ايران و ايراني خسته!
آدماي آشناي بازار بورس و قيمت دلار و سکه، آدمايي که نبضتون بسته است به واکنش بازار به نتايج انتخاباتي که توش هرگز راي نمي‌ديد!
باور کنيد که آدمايي هستند خيلي خيلي خيلي مهم‌تر از شما که از شما و تمام دل‌مشغولي‌هاتون خسته‌اند!
آدمايي که خيلي هم مهم نيست مانيتورها چي در مورد حال و روزشون مي‌گن! اونا سالهاست زنده‌تر و سالم‌تر از ماهان و زنده بودن ما منوط به اينه که مانيتور قلبمون چقدر شکل ضربان‌هامون رو شبيه ضربان قلبشون نشون مي‌ده!
باور کنيد يا نکنيد مهم نيست
ما از شما خسته‌ايم نه سرفه سينه نسل جنگ
7
0
مهرزاد
-
۰۷ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۹:۰۲
خوش بحالتان که هرروز بالا و بلاتر ميرويد و هرروز روحتان بزرگ و بزرگتر ميشود-بد به حال ما که هنوز اندر خم يک کوچه ايم.
2
0
بدون نام
-
۰۷ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۵
بغضي مانده درگلو وفقط يک جمله ميتوانم بگويم شهدا حلالمان کنيد
3
0
پربازدیدترین آخرین اخبار