به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» مراسم تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا با حضور مهدی چمران عضو شورای شهر تهران فرزندان شهدای گرانقدری همچون رودکی، کاوه، همت، جولایی، آبشناسان، ترابیان، کشوری، نامجو، زینالدین، کاوه و... همچنین حاتمیکیا در کافه نخلستان سازمان فرهنگی هنری اوج برگزار شد.
در این مراسم حاتمیکیا پس از صحبتهای برخی از فرزندان شهدا به سخنرانی پرداخت وی درابتدا گفت: من متنی آماده کرده بودم که در این برنامه بخوانم اما باید متناسب با فضای احساسی این جلسه صحبت کنم مطلبی را که چند بار قبلا گفته بودم را دوباره تکرار میکنم بههر حال وقتی فیلمهایم را چند سال دیدهاید میشود این مطلب را نیز برای چندمین بار تکرار کرد.
حاتمیکیا در ذکر خاطرهای از دفاع مقدس گفت: عملیاتی بود که وقتی من از قایق پیاده شدم هوای بسیار خوب و خوشی بود از آنجا به سمت خط بچهها حرکت کردم آنقدر هوا و فضا خوب بود که حتی صدای بلبلهای وحشی را نیز میشنیدم دیدم حیف از چنین فضای که در میان میدانهای جنگ ایجاد شده تصویر نگیرم زیرا تصویر بسیار زیبایی بود.
حاتمیکیا ادامه داد: جلوتر که رفتم یک دشت بسیار زیبا بود دیدم نقطههای جلو میآید دوربینم را درآوردم و فیلم گرفتم آن افراد کمکم جلو آمدند تا آنکه دیدم تمام آن رزمندگان زخمی شدهاند برخی آنقدر حالشان بد بود که دستشان را روی شانه دیگری گذاشته بودند یک نفر که از کنارم رد میشد و دوربین را دستم دید گفت دیر آمدی برادر و یکی دیگر پرسید دیشب جرئت نداشتی بیایی؟ به هر حال نیشها و نوشهای بسیاری آنجا شنیدم کمکم دیدم صدای خمپاره به ما نزدیک میشود اولین تصویری که از سختیهای آن منطقه دیدم یک هلیکوپتر غولپیکر به سمت ما آمد یک لحظه دیدم این هلیکوپتر مماس ما است و همچنین یک آتش پر پشتش دیدم حس کردم دارد ما را میزند بنابراین فرار کردم او یک راکت به سمت ما شلیک کرد آن راکت زمین را خراشید و به سمت ما آمد اما چند متر مانده به ما توقف کرد و عمل نکرد این لحظه موقعیتی بود که فهمیدم با میدان سختی روبهرو شدهام دیدم آن تصویر زیبایی که در لحظات اول تصور میکردم را در پیش رو ندارم با دوستان صحبت کردیم که آیا برگردیم یا اینکه جلو برویم اما دیدیم جلو رفتن ما فایدهای ندارد زیرا همه در حال برگشت هستند.
کارگردان آژانس شیشهای افزود: دیدم نه فقط از روبهرو بلکه از سمت چپ هم گلوله میآمد یک رزمنده نوجوان را دیدم که بلند شد و همان لحظه تیر خورد و افتاد دوباره بلند شد و تیر دیگری خورد و دوباره افتاد این صحنه چند بار تکرار شد باورم نمیشد که این تصویر را جلوی چشمم دیدهباشم من و چند نفر از دستیاران فیلمبرداری در حال برگشت بودیم در جاهای از دشت که نونی شکل بود ما کاملا در تیررس گلولهها قرار داشتیم یک جا اولین بخش نونی شکل دشت دیدم که نفر جلویی با سرعت توانست رد شود اما من گفتم حتما نمیتوانم رد شوم و گلوله خواهم خورد از طرفی هم پشت سر من صفی بود که میخواستند از آن منطقه رد شوند بنابراین مجبور به حرکت شدم اما خوشبختانه سالم به آن طرف رسیدم در هر مرحلهای از نونیها که رد میشدم تشییع خودم و یتیمی تنها فرزندم را میدیدم حتی در لحظاتی ازدواج همسرم با محمود را دیدم حتما مطمئن شدم که من شهید میشوم و محمود با همسر من ازدواج خواهد کرد.
وقتی که خودم رد میشدم و محمود نوبتش میشد که رد شود مادر محمود را میدیدم که یقه من را گرفته و فریاد میزند چرا فرزند من را به جنگ بردهای چندین نونی شکل را رد کردیم و من حس کردم دیگر زنده میمانیم.
وی درادامه خاطراتش افزود: یک جای خمپارهها بسیار عجیب شد بنابراین به یک پناهگاه و سنگر عراقی پناه بردیم وسط آن سنگر عراقیها کار خرابی کرده بودند بنابراین ما مجبور بودیم دور آن بایستیم صدای از بیرون آمد که میگفت آرپیجیزنها بیایند اتفاقا یک آر پیچی زن کنارمان بودم اما از جایش تکان نمیخورد در آن لحظه بسیار خوشحال بودم که آر پی جی دستم نیست و کسی هم به دوربین ما نیازی پیدا نمیکند چند سال دیگر که صدای آر پی جیزنها بیایند بلند شد یک نفر گفت تو که آر پی جی داری برو ببین چه کارت دارد آرپیجی زنی که در سنگر ما بود آرپی جی را به همان فرد داد و گفت اگر جرئت میکنی خودت برو در آنجا فرماندهای به اسم عباس کریمی بود که بسیار شجاع بود او آرپیجیها را که پیدا میکرد برمی داشت و تانکهای عراقی را میزد مدام به او میگفتند برگرد نمیتوانی در مقابل آنها بایستی اما عباس کریمی میگفت بچههایم گیر افتادهاند این جمله بارها در گوش من زنگ میخورد.
حاتمیکیا ادامه داد: نزدیک قایقها رسیدیم و من گفتم دیگر میتوانیم زنده بمانیم همین که نزدیک یکی از قایق ها شدم فردی مجروح پای مرا محکم گرفت او نیم بدنش در آب بود و نیم دیگرش در بیرون آب بود اگر میخواستم یک پری دریایی مرد را توصیف کنم حتما او را توصیف میکردم چهره ای بسیار زیبا داشت که در آن معصومیت موج میزد بر اثر جراحت نیز چهرهای کاملا سفید شده بود شاید اصلا مأموری بود که میخواست من را در آن صحنه امتحان کند دیدم تمام بچهها از آن میگذرند و سوار قایق میشوند اما پای من در دست این رزمنده است نشستم و گفتم چه کار میتوانم برایت انجام دهم گر چه میدانستم کمک میخواهد تا خودش را نجات بدهد اما کاری از دستم برنمیآید تنها میدیدم زبانش آرام آرام تکان میدهد بنابراین انگشتانش را به آرامی باز میکردم این را قبلا گفتهام اما باز هم میگویم که جای دست آن رزمنده هنوز روی پای من است.
حاتمی کیا توضیح داد: عشق به سینما ما را به این عرصه نکشانده است لازم دیدیم در این عرصه وارد شویم و وارد شدیم.
وی با توجه به سخنان فرزندان شهدا گفت: میدانم حرمت نگه میدارید و با اشاره ظریفی از بعضی از فیلمهای من میگذرید اما من هم مثل شما در این جامعه زندگی میکنم واز طغیانهای بشریت خبر دارم «فیلم دعوت» طغیان بشریت بود میدانم دوست دارید من برای جنگ فیلم بسازم اما من هم فرزندان جوانی مثل شما دارم و با دردهای جامعه آشنا هستم و باید برای آنها هم فکری بکنم.
این کارگردان کشورمان تصریح کرد: راست میگوید دیر هنگام این جلسه شکل گرفته است اما من بیتقصیرم آن نهادی که بالای سر شماست یعنی بنیاد شهید چه کاری برای شما انجام میدهد البته من به رئیس آن کاری ندارم و حتی الان نمیدانم رئیس آن کیست صحبتهای من را سیاسی تلقی نکنید خیلی حرفها از درون این خانواده میتوان گفت اما غالبهای کلیشه شده که از دورن همین بنیاد شهید میجوشد امکان گفتن حرفهای سنجیده و درست را نمیدهد. خیلی جرئت کردم درباره چمران فیلم بسازم زیرا در رابطه با اوایل انقلاب حرفهای ناگفته بسیار مانده که گفتن آنها جرئت میخواهد برای همین است که مدام حرفهای تکراری از اوایل انقلاب میشنویم من تیرم را رها کردم این توان من بود.
حاتمی کیا افزود: برای من دعا کنید خود من در دعای سحرم میگویم که خدا نکند در بستر عافیت بمیرم این قرار ما نبود ما بازماندگان قطعا حواسمان به چیزهای دیگر ختم میشود رد نمیکنم مگر شما اینگونه نیستید مگر شما ابناء بشر نیستید شما هم گاهی حواستان پرت میشود دعا کنید وقف این عالم باشم اما این وقف بودن را در صورت ظاهری گنج نبینید «من دعوت را جنگیترین فیلم خودم میدانم»
حاتمیکیا در پایان از فرزندان شهدا درخواست کرد من به بچههای جنگ اعتقاد دارم آنها که با دست خالی جنگ کردند خدا کمک کند برای آنها فیلم بسازم و سر صحنه ساخت فیلم آنها از دنیا بروم برای من دعا کنید.
لازم به ذکر است؛ برنامه تجلیل از حاتمی کیا توسط فرزندان شهدا برگزار شد. این جلسه بسیار جلسه احساسی بود که همه حضار و به خصوص حاتمی کیا را تحت تأثیر قرار داد.
آرزوي شهادت مي کنم براي آقاي حاتمي کيا
انشاالله که مانند دوستانشان آسماني شوند