گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ مرضیه آزادی، شور و شوق دختران و پسران جوان زمانی که وارد دانشگاه می شوند، نشاط بخش است. شادی و شعفی که دانشجویان برای آموختن دارند تمام افرادی که در اطرافشان هستند را به تحرک وا می دارد، به همین دلیل است که می خواهی بار دیگر به دوران خوش دانشجویی بازگردی و در محیط دانش، به درس خواندن و کتاب ورق زدن و بازیگوشی های جوانی بپردازی، اما درس خواندن در این دوران به این آسانی و راحتی نیست.
در آن زمان، یعنی 7 یا 8 سال پیش، قبولی در دانشگاه های مختلف کشور تنها به تلاش های شبانه روزانه مرتبط بود، یعنی همان درس خواندن هایی که در طول سال داشتیم و همه کم و بیش می دانستیم در کدام دانشگاه قبول می شویم و از هزینه های دانشگاه ها نیز به خوبی آگاه بودیم، اما وضعیت در حال حاضر چگونه است؟
دانشجویان تلاش می کنند و سال ها پشت کنکور می مانند و در نهایت زمانی که در دانشگاه قبول می شوند، نوبت به ترس و اضطراب خانواده ها می رسد که می توانند هزینه های گزاف دانشگاه را پرداخت کنند!
عده ای از دانشجویان دانشگاه پردیس بین الملل دانشگاه ایران در این باره صحبت هایی دارند که بهتر است به جای جشن و پای کوبی به مناسبت قبولی در دانشگاه، به سخنان آنها گوش بدهیم.
شبنم بیات یکی از دانشجویانی است که از اینکه در دانشگاه پردیس بین الملل در رشته پزشکی قبول شده است خوشحال است اما درباره هزینه های دانشگاه و شهریه ثابت دانشگاه می گوید: بیشترین میزان هزینه شهریه را همین دانشگاه بین الملل از دانشجویان می گیرد و تنها دانشجویانی می توانند در این دانشگاه درس بخوانند که توان پرداخت هزینه سنگین آن را داشته باشد به این علت که در هر سال تنها 37 دانشجو می توانند وارد دانشگاه شود، یعنی تنها این تعداد اند که قدرت مالی خوبی دارند و می توانند از پس مخارج سنگین دانشگاه بر بیاییند.
وی درمورد شهریه این دانشگاه می گوید: هر دانشجو باید 15 میلیون در سال پرداخت کند و این هزینه تنها بابت شهریه دانشگاه است و هزینه های جانبی نیز وجود دارد که آنها نیز بسیار بالا و سنگین است.
حال اگر دانشجویی هوش بالایی داشته باشد اما توان مالی مناسبی نداشته باشد، نباید وارد این دانشگاه شود و باید کلا از رشته پزشکی و درس خواندن در این رشته خداحافظی کند. خوب که فکر می کنیم، متوجه می شویم که خانواده هایی با درآمد متوسط، قدرت مالی لازم را برای پرداخت هزینه ها و شهریه های دانشگاهی ندارند پس می توان نتیجه گرفت که خانواده هایی با وضعیت مالی بسیار خوب می توانند در این دانشگاه به ادامه تحصیل مشغول شوند.
در این باره مونا پور کاظمی که 20 سال سن دارد و برای دومین سال است که در کنکور شرکت کرده است و توانسته به دانشگاه راه یابد، از هزینه های دانشگاه می گوید که پرداخت این هزینه ها برای من و خانواده ام سنگین نیست ولی مشخص است تمام بچه هایی که در این دانشگاه ثبت نام کرده اند، موقعیت مالی خوبی دارند و تقریبا بچه ها در یک سطح مالی اند.
انتخاب میان بد و بدتر و سیاه مطلق و خاکسری واژه های معمولی هستند که در عرصه سیاست بسیار از آنها استفاده می شود و در حوزه دانشگاهی کمتر مورد استفاده قرار می گرفت، اما انگار امروزه استفاده از این واژه ها در این حوزه نیز باب شده است.
پروانه وثوق دانشجوی دیگری است که معتقد است که از میزان شهریه ناراضی نیست و حتی زمانی که از شهریه بالای دانشگاه سوال می شود، با غرور می گوید خانواده ام تمام هزینه را پرداخت می کند و این هزینه ها برای خانواده ام، ناچیز است و توان مالی آن را دارند.
به نظر وی: قبول شدن در دانشگاه پردیس بین الملل با وجود هزینه های بسیار سنگینی که دارد باز هم برای من و انواده ام مورد قبول است چون زمانی که پشت کنکور ماندن و هزینه های آن را با هزینه این دانشگاه مقایسه می کنم، متوجه می شوم که این دانشگاه فرصتی را در اختیار دانشجویان قرار نداده است و انتخاب این دانشگاه برای ورود تنها انتخابی میان بین بد و بدتر است و دانشجویان برای فرار از پشت کنکور ماندن به این دانشگاه پناه آورده اند.
آموزش رایگان و دانشگاه های بی هزینه شاید دیگر برای من و شما و یا نسل جدید بی معنا باشد، به این دلیل که روسای دانشگاه ها معتقد اند که دولت بودجه ای را در اختیار آنها قرار نمی دهد و برای فراهم کردن تجهیزات و امکانات دانشگاهی، دانشجویان باید هزینه کنند.
خوشبختانه دانشجویان جدیدالورود این دانشگاه از پرداخت هزینه ها باکی ندارند و به راحتی آن را پرداخت می کنند و شاید تعداد کمی از آنها در طول ترم درخواست وام داشته باشند.
روزگاری بود که برای تحصیل، باید دشواری های زیادی را تحمل می کردیم؛ مدرسه های چند شیفته، کلاس های پرجمعیت و شلوغ، نیمکت های شکسته و کمبود امکانات آموزشی به نسبت هر فرد و ... بعضی جاها مثل روستاها و مناطق محروم حتی مدرسه هم نداشتند و اگر کسی می خواست به تحصیلاتش ادامه بدهد، باید کیلومترها از خانه اش دور می شد تا به اولین مدرسه برسد؛ در چنین شرایطی، داشتن یک معلم خوب، نعمت بزرگی بود. بچه ها با تمام وجود در کلاس ها حاضر می شدند و سر تا پا گوش سعی می کردند چیزی یاد بگیرند.
دیگر امیدی نبود که آن ها وقتی به خانه می روند کسی باشد که بتواند اشکالاتشان را برطرف کند و پرسش هایشان را پاسخ بدهد، و تازه اگر کسی هم بود، فرصت و زمان اضافی برای این کار نداشت. همه چیز به همان کلاس و همان معلم ختم می شد و اگر خیلی آدم خوش شانسی بودی، می توانستی کتاب های حل المسائل و کمک آموزشی پیدا کنی تا بعضی مشکلاتت را حل کند؛ تا این که موضوع کنکور و قبولی در رشته های خوب و دانشگاه های عالی، کم کم پای افراد و موسسات مختلفی را به عرصه علم و دانش کشاند که تنها چیزی که برایشان مهم بود پول و کسب درآمد بود.
صنعت کنکور و مافیای کلاس های تضمینی/ جنگیدن برای قبول شدن در دانشگاه
امروزه تب کنکور و سیل داوطلبانی که در تلاش و تکاپو برای قبولی در رشته و دانشگاه مورد نظرشان هستند، کمی کاهش یافته است اما با این حال خانواده ها برای اینکه فرزند دلبندشان در یک رشته مناسب قبول شوند، حاضرند هزینه های بسیاری را پرداخت کنند.
نگرانی های خانواده ها و داوطلبان موجب شده است که پول های کلانی به جیب موسسان آموزشی برود و آنها نیز از این آب گل آلود ماهی می گیرند.
فرهاد رشیدپور دانشجویی است که بعد از اینکه دو سال پشت کنکور ماند، توانست در دانشگاه قبول شود، او می گوید: پرداخت هزینه های دانشگاه برای من که دو سال هزینه کلاس های آموزشی گوناگون را پرداخت کرده ام، هزینه بالا و زیادی نیست.
وی معتقد است که اگر سال دیگر نیز پشت کنکور می ماند باید هزینه های بیشتری را بابت کلاس های کنکور پرداخت می کرد و دلیل انتخاب من برای ورود به دانشگاه پردیس بین الملل، انتخابی میان کلاس های دانشگاه و کلاس های آموزشگاه ها بود، که هیچ کدام تفاوتی با هم ندارند.
هزینه های کلاس های و موسسات آموزشگاهی به اندازه ای بالاست که دانشجویان ترجیح می دهند که شهریه دانشگاه را پرداخت کنند اما پشت کنکور نمانند و به نوعی وقت خود را هدر ندهند.
پروانه وثوق در این باره می گوید: من کلاس های آموزشی خوبی ثبت نام کرده بودم و توقع داشتم که رتبه بهتری را در دانشگاه کسب کنم اما در آموزشگاه ها نکات کلیدی و مهم که مربوط به کنترل استرس و اضطراب باشد را به دانش آموزان، آموزش نمی دهند و تنها نکات درسی را بارها تکرار می کنند.
او در ادامه می گوید: در کنکور به علت هول شدن نتوانسته خوب تست بزند و غلط های زیادی داشتم و به همین علت بود که در این دانشگاه قبول شدم و مجبورم به این دانشگاه بیایم چون نمی خواهم سال دیگر پشت کنکور بمانم.
فرش قرمزی که برای دانشجویان جدید الورود پهن می شود
دانشجویان تک به تک و همراه با پدر و یا مادرشان وارد دانشگاه می شوند، دانشگاهی که شکل خاصی به خود گرفته است، داشنجویان جوانی که در دانشگاه قبول شده اند و تمام خانواده از این قبولی خوشحال اند، این خوشحالی را می توان حتی در طرز لباس پوشیدن دانشجویان مشاهده کرد.
دانشجویانی که هر کدام با مد یک کشور خاص در دانشگاه حاضر می شوند، مدل هایی که مشاهده آن برای قشر متوسط جامعه تازگی دارد اما مشخص است که دانشجویان جدیدالورود، هر کدام برای این مدهای تازه اروپایی، هفته هاست که وقت و انرژی و پول گذاشته اند، دانشجویی با موهای فر، دانشجوی دیگر با مدل هنرمندی رنگی، دانشجویی با لباس های خواننده ها، دانشجویی .... حتما فرش قرمزی در دانشگاه برای این دانشجویان پهن می شود که این افراد با این تیپ های مارک دار و خاص به دانشگاه می آیند!
در این میان صحبت های رییس دانشگاه ایران از همه جالب تر است که می گوید دانشجویان به این دانشگاه می آیند که طرز زیستن را بیاموزند.
زیستن را اساتید چگونه می خواهند به این دانشجویانی که در پی مد و زیبایی و تظاهر هستند، آموزش بدهند؟
این دیدگاه کمی دور از واقعیت است، طرز زسیتن با ساده زیستی مسلما ارتباط دارد، به دانشجویانی که به دنبال تیپ و زیبایی و ظاهرند، چگونه می توان بهترین طرز زیستن را آموزش داد؟
اصلا این دانشجویان تمایلی به تغییر دیدگاه و طرز تفکر خود دارند؟
در هاله ای از بی خبری/ از وقایع جامع چیزی می دانید؟
یادمان هست زمانی که درباره انتخاب رشته تحقیق می کردیم و دوست داشتیم که در یک رشته ویژه درس بخوانیم تمام اخبار مرتبط به آن رشته را تعقیب می کردیم و زمانی هم که در آن رشته قبول می شدیم، با احساس رضایت و خوشحالی بیان می کردیم که درنهایت به آرزوها و رویاهای دوران بچگی تحقق بخشیدیم.
اما رویاهای دوران کودکی این دانشجویان چیست که ما از آن بی خبریم!
همه ما تا حدودی از مشکلات سازمان نظام پزشکی و تعرفه ها و زیر میزی باخبریم اما جالب است که اکثریت دانشجویان از وجود این مشکلاتی بی اطلاع هستند و حتی تابه حال به آن فکر نکردند و زمانی موضوع جالب تر می شود که این دانشجویان برای خود و آینده خود، الگو و آرزویی ندارند، یعنی در این زمان که پزشکان پرآوازه و خوش نام در کشور بسیار اند، پزشکی را به عنوان الگو انتخاب کردن، کار سختی نیست.
دانشجویان نمی دانند در اطرافشان، در همان حوزه ای که می خواهند درس بخوانند و در آینده به مردم کشورشان کمک کنند، چه می گذرد، دانشجویان نمی خواهند سر از لایه های برفی که در آن محفوظ مانده اند بیرون بیاورند و کمی نیز به جریانات و اتفاقات اطرافشان بیاندیشند.
این دانشجویان امروز، آیا پزشکان فردای ما می شوند؟ پزشکانی که آرزویی برای ترقی و پیشرفت و بهبود ندارند، به نظر نمی رسد با این وضع، سیستم بهداشت درمان در آینده بهتر از این شود. بعید است!