گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی از علمای بنام تهران بود که سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانیها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و میتوانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده پای درس این استاد اخلاق تلمذ کنیم.
آیتالله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیهشان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه میداد که بر دل مینشست؛ به طوری که حتی هم اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.
علایم ظهور امام زمان (عج) عبارتند از:
اول: شکم، خدا میشود
روزگاری میآید که مردم: «بطونهم آلهتهم» شکمهایشان، خدایشان است و حواس آنها به شکمهایشان است. همین الان که شما در حال نماز خواندن بودید، عدهای دم در نانوایی بربری و سنگکی ایستادهاند، اینها شکمهایشان، خدایشان است. به جای اینکه بیایند و نماز بخوانند، شکمشان خدایشان شده، قدیم این طور نبود.
الان سنیها خیلی مقید هستند. از آنها واقعا تعجب میکنم که چه قدر به نماز اول وقت مقید هستند. یکی از تجار اصفهانی آقای مظاهری که صاحب گز بود و الان فوت کرده میگفت: «در مکه بودم و نصف سرم را سلمانی تراشیده بود که «قد قامت الصلوه» گفتند. سلمانی بلافاصله لنگ را باز کرد و گفت: «حاجی، برو برای نماز!» و پول هم نگرفت. من دیدم نصف سرم را تراشیده، نصف دیگر مو دارد، خجالت میکشیدم، ولی دیگر چاره نداشتم.»
من به او گفتم: «نصف دیگر سرت را هم فردا نزدیک ظهر میرفتی که پول ندهی!» کسانی که مقید هستند مفتی سر بتراشند، روز اول نزدیک ظهر و روز دوم هم نزدیک ظهر به سلمانی بروند!
اهمیت نماز اول وقت
پس روزگاری میآید که مردم، شکمهایشان، خدایشان است: «بطونهم آلهتهم» موقع ظهر و وقت نماز به دنبال شکم هستند، الان نانواییها و رستورانها چه خبر است؟ در خانهها بعضی در حال ناهار خوردنند و فکر نماز نیستند.
کسانی که نماز را در اول وقت نمیخوانند، نماز آنها را نفرین میکند و میگوید: «ضیعک الله کما ضیعتنی!»؛ «خدا تو را ضایع و خراب کند، همان طور که تو مرا ضایع و خراب کردی!»
به همین خاطر هم هست که این گونه افراد همیشه گرفتارند. میگویند: «آقا، من هر کار میکنم نمیشود، این کار، آن کار» این برای این است که نماز اول وقت نمیخوانی و پدر و مادر از دست تو ناراضی هستند.
از ملا میپرسند: «چرا هر کاری میکنیم کارمان به سامان نمیشود؟» برای اینکه نماز اول وقت نمیخوانید و نماز هم نفرینتان میکند.
استاد ما مرحوم آقای برهان 65 سال پیش بر روی منبر میگفت و من هنوز یادم هست که میفرمودند: «آن کسی که نماز مغرب را آن قدر دیر میخواند که آسمان پر از ستاره میشود، چنین کسی ملعون است.»
به همین خاطر هم بود که هنوز توی مأذنه گلدسته قم اذان میگفتند و وسطهای اذان بود که «آیتالله مرعشی نجفی» به رکوع میرفتند. یعنی آن قدر نماز را زود شروع میکرد، مبادا که ستاره به آسمان بیاید. صبح ها هم همین طور، اگر کسی آن قدر نماز صبحش را دیر بخواند که آسمان دیگر ستارهای نداشته باشد، چنین کسی هم ملعون است.
بنابراین، دو نفر ملعون هستند: اول آن کسی که آن قدر نماز مغرب را دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود و دوم آن کسی که آن قدر نماز صبح را دیر بخواند که ستارهای در آسمان باقی نمانده باشد و نزدیک طلوع آفتاب باشد. این دو نفر ملعونند؛ یعنی از رحمت خدا به دور میباشند.
شکم خود را قبرستان حیوانات نسازید!
پس در آخر الزمان «بطونهم آلهتهم» شکمهایشان خدایشان است. قدیم این طور نبود. هنوز در حال خوردن ناهار هستند، میگویند: «فردا چه بخوریم؟»
یک وقتی یک کسی که الان فوت کرده، مقید بود که حتما موقع خوردن ناهار امروز بپرسد که: «فردا چه بخوریم؟» من هم سر به سرش میگذاشتم و میگفتم: «پس فردا چه بخوریم؟»
همهاش چه بخوریم، چه بخوریم، چه بخوریم؟ «بطونهم آلهتهم» اینها علایم آخرالزمان است. سابق این طور نبود، 2.5 سیر گوشت یعنی 150 گرم گوشت میخریدیم، برای شب بار میگذاشتیم و میخوردیم. کجا پنج کیلو گوشت بود؟ کجا مرغ بود؟ اصلا مرغ نبود. مرغها رسمی بودند و اگر بچه کسی حصبه میگرفت، برایش جوجه خروس میخریدند تا بخورد.
روایت شده است که: «این شکمهای خود را قبرستان حیوانات نکنید!» این قدر گوشت نخورید! مگر شکم، قبرستان است که این قدر گوشت میخورید؟ آقا سی سالش است، چربی خون گرفته، برای چه؟ برای خوردن گوشت.
گوشت کم بخورید. سبزی به برنج بزنید، عدس پلو قدیم رسم بود، ماش پلو بخورید. این قدر گوشت نخورید که تاریک میشوید، این تاریکیها برای خوردن گوشت است. فکر شکم نباشید.
دوم: زنان قبله میشوند
روزگاری میآید که زن قبله میشود: «و نساءهم قبلتهم». هر چه حاج خانم بگوید.این نفس بداندیش مسلمان شدنی نیست/ این کافر بدکیش بفرما شدنی نیست
فقط حرف حاج خانم، ولو امر به خلاف شرع هم بکند یا کار خلاف شرع بگوید، چون محو اوست، نمی فهمد، می گوید: دختر باید چنین باشد، کت و دامن تنگ بپوشد، با این وضع به کوچه و خیابان برود.
پدر مخالفت می کند، مادر با پدر درگیر می شود و می گوید: تو قدیمی هستی! تو قدیمی فکر می کنی! چیه مقدس شده ای؟
بگذار دخترم آزاد باشد. می خواهد با رفقایش برود کوهنوردی.
یکی می گفت: دختر من خیلی عالی است. فقط با یک پسر به کوه می رود. بعضی دخترها هستند که امروز با این می روند فردا با آن! اما دختر من نجیب است، فقط با یک پسر بیرون می رود!
زنی که به فرمان شوهر باشد و از چیزهایی که شوهر متندینش می گوید اطاعت کند، او خیلی عالی است.
داستان قرآن کوچک نیمه سوخته
بنده خدایی در زمان طاغوت حریف زنش نشده بود، زن اصرار داشت که دخترانم باید به دانشگاه بروند، البته آن زمان بی حجاب بودند و چادر نبود، حتی روسری هم نبود، سه تا از دخترها به اصرار مادر به دانشگاه می روند، پدر که شخصی متدین و نمازشب خوان بود نتوانست حریف زنش بشود تا اینکه نوبت دختر چهارمی شد و پدر دیگر اجازه نداد از کلاس ششم بیشتر درس بخواند، عرقچینش را به زمین زده و بر سر خود زد تا این یک دختر را در خانه نگهداشت. شب در خواب دید که سه تا قرآن بزرگ در خانه اش آتش گرفته اند و یک قرآن کوچک هم هست که کناره اش سیاه شده و درحال سوختن است و او با عرقچینش زد و آن را خاموش کرد. فردا خدمت آقای بروجردی رفت و گفت: من چنین خوابی دیده ام، تعبیرش چیست؟
آقای بروجردی می فرمایند: به تهران برو پیش حاج آقا احمد روحانی قمی، که الان نوه ایشان از شاگردان من است و از او بپرس. حاج آقا احمد روحانی قمی را شاید بعضی از پیرمردها دیده باشند، پنجاه سال پیش ایشان استاد تعبیرخواب بودند. آن شخص پیش حاج آقا احمد روحانی می آید و خواب را تعریف می کند، ایشان هم هیچ اطلاعی نداشتند که این شخص سه دختر بی حجاب دارد که به دانشگاه می روند، در پاسخ می گوید: آن سه قرآنی که آتش گرفته، سه تا دختر بی حجاب تو هستند که حریفشان نشده ای و آن یکی که کناره اش سوخته و قهوه ای رنگ شده، آن دخترت است که در خانه نگهش داشته ای.
سوم: دینارها دینشان می شود
«و دنانیرهم دینهم» پول دینشان است، این حرف گریه دارد، کار به اینجا می رسد که دین آدم، پولش می شود و دیگر به فکر حلال و حرام و خمس نیست، ربا می خورد و رشوه می گیرد و دزدی می کند.
چهارم: شرافتشان به متاعشان است
«و شرفهم متاعهم» و شرافتشان به متاعشان است، مبل و صندلی و ماشین و خانه گچبری شده و استخر و ..... اگر اینها را نداشته باشد، کسی محلش هم نمی گذارد. اگر کسی وضع مالیش خوب باشد، خانه و زندگی و ... مورد احترام مادرزن است، اما کسی که نداشته باشد، قبولش ندارند.
قدیم اینطور نبود، قدیم هر کسی که متدین بود، مورد احترام بود، اما الان هر کسی که پول دارد و ماشین چه و خانه شمران و امثال آن مورد احترام است، اینها علائم دوره آخر الزمان است.
پس زمانی می شود که متاع و زندگی مردم سبب شرافتشان است، در حالی که پیامبر خدا(ص) فرمودند: «اشراف امتی اصحاب اللیل»، کسانی که نماز شب می خوانند اشرف امت من هستند، نه آنهایی که پولدارند.
اصحاب لیل، یعنی کسانی که سحرها از خواب بیدار می شوند و نماز شب می خوانند به گفته پیغمبر اشراف امت هستند، اما روزگاری می شود در دوره آخر الزمان که عده ای که چیزی ندارند، ولو نماز شب خوان هم باشند به آنها محل گذاشته نمی شود، اما به فلان حاج آقا (که پولدار است) احترام می کنند، حاج آقا سلام علیکم، حاج آقا بفرمایید بالا.
لباس دشمنان مرا مپوشید!
«ولا یبقی من الاسلام الا اسمه» روزگاری می شود که از اسلام چیزی باقی نمی ماند به جز اسم.
وقتی سرشماری می کنند، به این آقا می گویند: مذهب شما چیست؟ می گوید: اسلام. از آن یکی می پرسند: مذهب شما چیست؟
می گوید: یهودی. از آن یکی می پرسند: مذهب شما چیست؟ می گوید: مسیحی.
آن یکی زرتشتی، ولی همه شکل هم هستند، همه شیک و پیک، همه کراوات زده، دخترها ول، پسرها ول (مسلمان) معلوم نیست. الان شما در بازار تهران می فهمید کی مسیحی است؟ نه، ولی ما که بچه بودیم می فهمیدیم، من بچه بودم، پدرم در بازار مولوی مغازه داشت، یادم هست وقتی یک ارمنی وارد می شد، همه می فهمیدند، اما الان شما می فهمید؟ ارمنی را می شناسید؟ همه کت و شلواریند.
قدیمها شماها پالتو داشتید و عبا، آنها کت داشتند و شلوار، زن های ما با چادر و پیچه و پوشیه بودند، زن های آنها بی حجاب، اما الان همه متحد الشکل هستند، خدا رضا شاه را لعنت کند، رضا شاه گفت: همه باید کت و شلواری بشوند.
من یادم هست دم بازار آهنگرها پاسبان پالتوی یک بنده خدا را قیچی کرد و پالتو را کت کرد و عبا را از روی دوش یک نفر دیگر برداشت و توی یک دکانی پرت کرد. عبا را از روی دوش تاجرها برداشتند و به جای آن کلاه شاپو آوردند. الان هم گاهی بعضی ها کلاه شاپو به سر می گذارند.
بعضی ها با اینکه ریش دارند، کلاه شاپو دارند. البته الحمدالله کسی در اینجا کلاه شاپو ندارد، اما در بعضی از شهرستان ها هنوز معمول است. دراردبیل و تبریز کلاه شاپو دارند. حتی در اصفهان، چهل سال پیش در نماز حاج آقا رحیم ارباب، همه کسانی که در صف جلو ایستاده بودند، پالتو و ریش داشتند و تحت الحنک بسته بودند، اما کلاه شاپو بر سر گذاشته بودند، قیافه ها معلوم بود که افراد مقدسند، اما نمی فهمیدند که این کلاه اشکال دارد.
روایت شده است که «لاتلبسوا ملا بس اعدائی»؛ لباس دشمنان مرا مپوشید، من نمی دانم مراجع درباره این کت و شلوارها چه می گویند. بروید بپرسید.
از آقای بروجردی پرسیدند و استفتاء کردند که نظر شما راجع به کراوات چیست؟ ایشان فرمودند: جواب ننویسید! جواب نمی نوشتند و جایش را خالی می گذاشتند. ایشان می ترسیدند که اگر بنویسند اشکال دارد، سر و صدا برپا شود و اگر بگویند اشکال ندارد چه و چه بشود، لذا جای استفتاء خالی بود.
ممنون از مطالب جالبتون
لذت بردم.