پس گفت: چه کار داری؟ عرض کردم: پدرو مادرم به فدایت برای ثبت نام یارانه آمده ام...
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ از آنجا که رقم سمت راست کد ملی این بنده دو می باشد؛ صباح جمعه به مرکز پلیس بعلاوه ده مشرف شدم جهت ورود به درگاه رفاهی نقطه الف راء. که با این در اگر در بند در مانند درمانند.
چون از در وارد گشتم مردی تنومند به هیبت شیری شرزه پشت پیشخوان خدمات دولت نشسته یود تا چشمش به من افتاد فریاد برآورد که: عمو آیا در ولایت شما جمعه ها تعطیل نیست؟
پاسخ دادم: جناب ضرغام السلطنه در رسانه شان اعلام نمودند که یوم جمعه بازید.
پس گفت: چه کار داری؟ عرض کردم: پدرو مادرم به فدایت برای ثبت نام یارانه آمده ام.
گفت: برای تمدید گواهینامه شنبه تشریف بیاورید. دیدم متوجه نشده. پس دگر بار صدا زدم برای یارانه آمده ام. این بار گفت: برای گذرنامه هم باید در لیست انتظار بمانید. متعجبانه گفتم: برادر! یارانه ای هستم!!!! خشمگینانه برخاست و بانگ برداشت: برای خلافی اتومبیل، نمره ی آن لازم است! از شدت غضب رنگ به رنگ شده و فریاد زدم: بابا اسممو بنویس برا یارانه دیگه. اه ه ه ه ه !!!
نگاهی از روی ترحم به من نمود و گفت: بمیرم! پس تو هم از گدایانم سر چهارراه ها هستی ... فریاد زدم که: آری. من گدایم. زودتر بنویس اسم مرا که باید سر چهارراه هم بروم.پس شروع به ثبت نام و شماره حساب شبایم نمود. در حالی که رنگ به رخسار نداشت و مدام در حال بارش عرق بود. پس از اتمام، منتظر پیامک تایید بودم.
فالفور پیامکی روی صفحه موبایلم ظاهر شد: «شهروند گرامی ثبت نام شما با موفقیت انجام شد ولی از آنجا که در روز طبیعت شما در پارک جیب گر طهران در حال کباب کردن جوجه مشاهده شده اید یارانه که نمی دهیمتان هیچ، هر چه تا الان هم از جیب همایونی کف رفته اید از حلقومتان بیرون می گشیم. با تشکر گشت نامحسوس یارانه!»