گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ کتاب «از حماسه برترید» نوشته فریبا ابتهاج شیرازی به معرفی نمونه هایی از زنان سلحشور عرصه های انقلاب اسلامی می پردازد؛ این کتاب به سفارش سازمان بسیج مستضعفین نوشته و توسط موسسه فرهنگی هنری براثا منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
سیده زهرا به نقطه ای خیره می شود گویی روزنه امیدی را برای نجات همرزمش می جوید اما زهره به لبانی خشک و چهره ای رنگ پریده سرنوشت مختوم خود را پذیرفته بود نه اعتراضی می کرد و نه ناله ای.
بیمارستان خلوت شده بود از مجروحین، او بود و ساعتی بعد چند زخمی دیگر آوردند. شهید چمران که رفت و آمدش میان بیمارستان و برج، رزمندگان را نگران می کرد فرمان داد تا ما نیز همراه مجروحین به برج منتقل شویم. داخل برج 7 و 8 نفر مجروح بودند و حال زهره از همه وخیم تر. تمام آن روز مقاومت کردیم نفس های آخر برج همراه آخرین نفس های زهره بود. در آخرین لحظات آرام دعا می خواند. اگر چه صدایی از حلقومش خارج نمی شد 24 ساعت بود با مرگ دست و پنجه نرم می کرد اما....
خواهر زهره به شهادت رسید و شاید خون او بود که باعث نجات برج و ساکنینش شد. همراه شهید چمران سیده زهرا و آن خواهر بومی و فقط 5 و 6 نفر رزمنده مانده بودند. زهره ساعتی بود که دیگر نفس نمی کشید و دیگران نیز خود را برای شهادت آماده می کردند که ناگاه....
امام فرمان آزادی پاوه را دادند. این صدایی بود که از رادیو پخش شده و دقایقی بعد در لحظاتی که دیگر امیدی به نجات نبود، صدای بمباران مواضع گروهک ها توسط هواپیماهای جمهوری اسلامی ندای یاری امام بود که گویی در همه لحظات سخت نبرد تنها او بعد از خدا می دانست که بر ما چه می گذرد.
زخمی ها صلوات فرستادند و اشک در چشم رزمندگان نشست. اما اشکی که بر چهره شهید چمران در فرمانداری دیدم، هرگز از یاد نمی برم. وقتی از آنجا همه با هم به سوی ساختمان فرمانداری رفتیم به محض ورود چشم ایشان به عکس امام افتاد چمران، کوه استواری که یک رگبارش ستون ستون دشمن را فراری می داد یکباره دو زانو نشست چشم از امام بر نمی داشت بغضش ترکید و آنچنان گریست که فضای خالی فرمانداری از صدای گریه اش لرزید.
صحنه غریبانه ای بود که غربت و مظلومیت یاران امام حسین (ع) در کربلا را می مانست....
شهیده «زهره» را پس از آن غریبانه در پاوه به خاک سپردند نه مادرش بود و نه پدرش؛ چند رزمنده، عده ای بومی، شهر مخروبه و فضای غم آلود آنجا. سیده زهرا شفیع پور، دوست تازه او، همه کس زهره بود و به جای همه بر شهادت او گریست.