گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ امروز را اهل بیت (ع) گرامی می دارند. روزی که در آن حضرت سقا، حضرت ماه متولد شد. امروز برای اهل بیت، روز سرور و شادمانی است، بخصوص برای حضرت صاحب الزمان. ودیعه الهی در عصر ما، قلبش مسرور است. ما نیز به رسم ادب، به اماممان و مولایمان این روز فرخنده را تبریک عرض می کنیم:
سعید بیابانکی
کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
تاک وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف
کیست این راز پریشانی من، در موهاش
تکیه گاه سر شوریده من، بازوهاش
کیست این عطر غزل می وزد از پیرهنش
ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش
این که می خندد و میخواند و میرقصد و مست
می رود بوی خوش پیرهنش دست به دست
نازپرداز همه ناز فروشان زمین
ساقی اما، ز همه تشنه لبان تشنه ترین
نشأت افزای دل و جان خماران مستیش
دستگیر همه خسته دلان بی دستیش
کیست این سروقدِ تشنه لبِ مشک به دوش؟
اینکه بی اوست چراغ شب مستان خاموش
اینکه آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است
کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟
گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست
حتم دارم که به جز ماه بنی هاشم نیست
«دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام زار و پریشان که مپرس»
حاج غلامرضا سازگار
مادر عباس! حیدر بهر حیدر زادهای
مرتضی شیرخدا، تو شیر حیدر زادهای
بهر ثارالله، ثارالله دیگر زادهای
یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زادهای
آسمانِ عصمتی، قرص قمر آوردهای
بـر علیبنابیطالـب پســر آوردهای
آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین
بازوی خیبرگشا پیدا به بازویش ببین
صد قیامت را عیان در قد دلجویش ببین
روحش از گهواره تا کرب و بلا پر میزند
چشمهـایش حرف با ساقی کوثر میزند
ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست
نرگس چشمش خدایی، عاشق تیربلاست
این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست
عضوعضو جسم از جان بهترش را این صلاست:
من ز آغـوش پـدر پرواز کردم تا حسین
با حسینم با حسینم با حسینم با حسین
کربلا باغ شهادت، شاخۀ یاسش منم
اشجعالناس است حیدر، اشجعالناسش منم
فاطمه امالبنین نازد که عباسش منم
هر که احساس حسینی دارد، احساسش منم
چشم مـن در خردسـالی عاشق تیر است و بس
شیر من در شیرخواری آب شمشیر است و بس
دست من دست علی، دست خدای عالم است
شیرِ شیرِ داورم، نام اسد بر من کم است
زخم در راه خدا بر روی زخمم مرهم است
پشت ثارالله با دست رشیدم محکم است
از ولادت چنگ بر حبلالمتینش میزنم
آسمـان بـی او بگردد، بر زمینش میزنم
مادر از روز ولادت زاده ثاراللهیام
دادهاند از شیرخواری درس خاطرخواهیام
کربلا دریایی از خون، من در آن چون ماهیَم
بوسۀ پی در پی بابا دهد آگاهیام
بـوده در لالایــی امالبنیـن ایـن زمزمه
جان عباسم به قربان حسین فاطمه
عشق را از دامن گهواره تمرین کردهام
شیر مادر را به شوق مرگ شیرین کردهام
دست و فرق و چشم دادم، یاری دین کردهام
تا شهادت از امام خویش تمکین کردهام
مهدی نظری
سر سجاده دل وقت نماز است هنوز
بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز
عاشقیّ من و ارباب چو راز است هنوز
این در خانه عشق است که باز است هنوز
پس بیا عاشق جود و کرم یار شویم
همگی مست می ناب علمدار شویم
به روی دست علی ماه هویدا شده است
این قمر آینه هیبت بابا شده است
به رخش شمس خدا محو تماشا شده است
در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است
گفت ارباب به زینب قمرم می آید
دلت آسوده که سردار حرم می آید
ناز این دلبر خوش چهره خریدن دارد
بوسه از لعل لبش بَه که چه چیدن دارد
حیدر از لعل گلش میل مکیدن دارد
ماه و خورشید در این ثانیه دیدن دارد
شیر با شیرخودش لرزه به دنیا انداخت
گل بوسه به روی بازوی سقا انداخت
جامه ای دوخته مادر، چه به او می آید
واژه یاس معطر چه به او می اید
رفته بر شانه حیدر چه به او می آید
نام فرمانده لشگر چه به او می آید
آمده درس ادب را به جهان باب کند
زَهره دشمن خود را به رجز آب کند
حلقۀ دار جنون بر سر گیسو دارد
بَه چه تیغ کجی این طفل به ابرو دارد
بازوانش چو علی قدرت و نیرو دارد
چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد
روی پیشانی خود نور ولایت دارد
یل مولاست که این گونه شجاعت دارد
ساقی از دست خودت جام می ناب بده
تیغ بردار و کمی پیش پدر تاب بده
خواب راحت به دل و دیده بی خواب بده
قوت قلب تو به زینب و ارباب بده
عجبی نیست تو را قبله حاجات کنند
هاشمیون همه شان برتو مباهات کنند
آمدی تا بشوی در همه جا یار حسین
لحظه لحظه بشوی محرم اسرار حسین
قبل اکبر تو شدی یوسف بازار حسین
تو فقط گشته ای عباس علمدار حسین
پا بکوبی همه عرض و سما می لرزند
تو چه کردی که همه از غضبت می ترسند
در سیاهی زمین روی چو ماهت کافی ست
تا که والیل شود موی سیاهت کافی ست
علی اکبر که بَرت هست سپاهت کافی ست
تیغ بگذار زمین نیمه نگاهت کافی ست
برق چشمت بکند کار دو صد خنجر را
آمدی زنده کنی واژه یا حیدر را
با غلامی شما بوده که عزت داریم
از شما درس وفاداری و غیرت داریم
هر چه داریم ازین گوشه چشمت داریم
دور ایوان شما میل زیارت داریم
ما که عمری ست گرفتار گرفتار توایم
کاش یک روز ببنیم که زوار توایم
جان عالم بشود کاش فدای دستت
پادشاه است به والله گدای دستت
باب حاجات شده نام عطای دستت
روضه ها خوانده ام ای یار برای دستت
روز محشر که شود دست تو نزد زهراست
دست تو روز قیامت که شود شافع ماست
135