گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ حجتالاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجستهای از جمله آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیتالله خوانساری، آیتالله حقشناس و علامه عسکری بهرهمند شده اند.
اطرافمان از افکاری پر است که اگر تصحیح نشود، هیچ وقت به هیچ جا نمی رسیم
ما یک دوستی داشتیم که شهید شد؛ خدا رحمتش کند؛ او می گشت پی اینکه ببیند مشکل کارش چیست تا آن مشکل را برطرف کند تا یک قدم جلو برود؛ من یک اخلاقی دارم که این اخلاق نمی گذارد هیچ وقت به هیچ جا برسم؛ یک کاری می کنم که این کار نمی گذارد هیچ وقت به هیچ جایی برسم؛ من یک فکری می کنم که این فکر نمی گذارد هیچ وقت به هیچ جا برسم.
اطرافمان از افکاری پر است که اگر تصحیح نشود، هیچ وقت به هیچ جا نمی رسیم؛ من یک اعمالی دارم و عادت دارم یک کارهایی می کنم که اینها نمی گذارند من هیچ وقت به هیچ جا برسم؛ جزء اولین و مهم ترین و اساسی ترین طرح های زندگی انسان باید این باشد که بکوشد موانع را از جلوی پایش بردارد.
اگر آن اخلاق را برطرف کنم چه می شود؟ یک مرتبه پرواز می کنم؛ یک فکرهای نادرستی دارم؛ اگر فکرهای نادرستم برطرف شود آن نماز شبی که می خوانم یا هرکار دیگری که می کنم مرا به پرواز درمی آورد؛ اگر آدم فقط یک بار به عمرش پرواز کرده باشد می فهمد که غیر از این است که الان هست.
چرا نمازی که معراج است، معراج نیست؟
چرا نمازی که معراج است، معراج نیست؟ چون من زنجیر بسته ام؛ آن دوستمان که عرض کردم؛ مرد عمل بود؛ مرد عمل بود یعنی به هر قیمتی؛ هرکاری می دانست باید بکند، می کرد؛ مرحوم آیت الله شاه آبادی می فرمودند که شما بذر فهم هستید؛ شما می توانید همه چیز را ببینید؛ می توانید همه چیز را بفهمید؛ پس چرا نمی شود؟ من مشکل دارم؛ مشکلم چیست؟
یک اخلاق بدی است که دارم؛ یک کار ناشایستی است که می کنم؛ ممکن است خودم هم ندانم؛ اگر من یک کار نادرستی می کنم، حتی اگر ندانم هم اثر دارد؛ بعد که مشکلات را برطرف کردیم، دیگر وقت نداریم به عیب های مردم بپردازیم؛ در حدیث هم داریم دیگر؛ اگر به عیب خودش مشغول شود، دیگر وقت نمی کند به عیب مردم بپردازد.
سرزمینی هست که در آنجا آفتاب طالع است؛ آنجا فقط رحمت خدا ریزش دارد؛ فقط رحمت خداست؛ مگر هرکسی را زیر خورشید راه می دهند؛ یک درصد ترس بیهوده داشته باشی راهت نمی دهند؛ به مرحوم آقای شاه آبادی عرض کردند که آقا باران نیامده؛ گفت خب نیامده باشد؛ مگر باران رزق می دهد؟ مگر باران رزق این مردم را می دهد؟
خدا رازق است نه باران؛ آنجایی که آفتاب می تابد، مشرکان را راه نمی دهند؛ شما که رفیق و همکلاسی من هستی، شاگرد اول شدی؛ من به اندازه ای که خودم شاگرد اول می شدم، خوشحال هستم؟ یا حتی بیشتر از اینکه خودم شاگرد اول می شدم، برای شاگرد اول شدن شما خوشحال هستم یا نیستم؟ اگر خوشحال نیستم، معلوم می شود که یک سایه ای از حسد درون من هست.
اگر بکوشیم، راه باز می شود
اگر آدم بخواهد یک همچین عیب هایی درون خودش را معالجه کند، وقت می کند؟ وقت نمی کند؛ حالا اشکالش این است که نه ما استادی داریم که بگوید این کار را بکن و آن کار را بکن و نه ما همتش را داریم؛ اگر من با این مجموعه مشکلات از دنیا بروم، چه می شود؟ یک سنگ را که در یک ظرف آب بیندازی، می رود انتهای ظرف و همانجا می ماند؛ اما اگر آدم موفق شود یک عیبش را برطرف کند، عیب دومش را به او نشان می دهند.
اگر بکوشیم، راه باز می شود؛ آنهایی که توانستند عیب های خودشان را برطرف کنند، صدتا پوست انداختند؛ حاج آقای حق شناس می فرمود، استخوان آدم آب می شود؛ استخوان ها، گوشت نه؛ گوشت همه ما در ماه رمضان سه چهار کیلو آب می شود؛ گوشت که چیزی نیست؛ استخوان آب می شود.
آیه 29 سوره مبارکه مومنون: «رَبِّ أنزلـْنی مُنزَلا مُّبارَکا وَأنتَ خـَیْرُ المُنزلینَ » بچه های حاج آقای بهجت می گفتند هروقت آقا وارد می شود، حالا نمی دانم درون اتاق یا وقتی وارد خانه می شد، این دعا را می خواند؛ یک کاری کنیم حواسش پرت شود؛ همین طور ایشان را به صحبت گرفتیم.
ما می گفتیم و آقا هم جواب می داد؛ وارد اتاق که شد باز دعا را گفت؛ حواسش پرت نشد؛ می شود یک وقتی بشود که آدم هیچ وقت حواسش پرت نشود؛ اگر عیب هایش برطرف شده باشد، هیچ وقت حواسش پرت نمی شود؛ در نماز هیچ وقت حواسش پرت نمی شود؛ در کارهایش هیچ وقت حواسش پرت نمی شود؛ بلا از جان آدم رفع می شود.