به گزارش خبرنگار دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، با گذشت 36 سال از پیروزی انقلاب اسلامی روزهایی را پشت سر میگذاریم که بسیاری از کسانی که برای جمهوری اسلامی و حفظ این انقلاب زحمتها کشیدند در بین ما نیستند، نه اینکه نباشند هستند و از نزدیک شاهد اعمال ما میباشند اما ما حضورشان را لمس نمیکنیم.
با مرور کوتاهی بر تاریخ نظام جمهوری اسلامی خواهیم دید که این نظام با شکل گیری انقلاب و حضور همیشه در صحنه مردم حقانیت خود را به اثبات رسانده است. از آنجا که مردم شاه را بیرون کردند تا تسخیر لانه جاسوسی، جنگ تحمیلی، حماسه 9 دی و امروز نیز مبارزه در جبهه جنگ نرم؛ در همه این عرصهها قطعا قشری نخبه به عنوان آتش زیر خاکستر و روشن کننده همه این جریانهای ارزشمند وجود داشته که نمیتوان منکر آن شد. جنبشی که همواره میتوان نفسانیت پاک آن را در همه اعصار حس کرد جنبشی به نام جنبش دانشجویی...
در زمان حکومت پهلوی دانشجویان بودند که پیام امام را میگرفتند و تحلیل می کردند و بر اساس آن موجب شکل گیری انقلاب شدند. در خصوص تسخیر لانه جاسوسی دانشجویان بودند که با بصیرت و آگاهی و روحیه آزادی خواهی شان سرزمین دشمن را فتح کردند. جنگ تحمیلی که خود نیز شاهد حضور پررنگ دانشجویانی بود که سنگر درس را برای حفظ جبهه اسلام رها کردند و جنگیدند و به شهادت رسیدند و شهید سید محمدحسین علم الهدی نیز یکی از همین دانشجویان بود که هم در تسخیر لانه جاسوسی و هم در جنگ تحمیلی حضور خود را لازم دانست و از خون خود گذشت هر چند میدانیم که هیچگاه پهلوانان نمیمیرند...
امروز که سالروز شهادت شهید سیدمحمدحسین علم الهدی است لازم دانستیم تا با مروری بر زندگی این شهید یادآور نقش مهم دانشجویان در عرصههای مختلف شویم.
سید محمد حسین علم الهدی در هشتم مهر ۱۳۳۷، در یک خانواده روحانی در اهواز به دنیا آمد. پدرش مجاهد مرحوم آیتالله سید مرتضی علمالهدی بود. شور انقلابی و مذهبی وی سبب شد تا از ۱۴ سالگی پا به عرصه ی فعالیت های سیاسی بگذارد.
وی در همان اوان مبارزه با استبداد محمدرضاشاهی را آغاز کرد. وی در سن نوجوانی در روز عاشورا یکی از مؤثرترین عناصر تشکیل دهنده راهپیمایی این روز بود که پس از راهپیمایی حسین دستگیر و روانه زندان میشود. وی که کوچکترین زندانی سیاسی است ماهها شکنجه میشود، اما هیچ سخنی نمیگوید، پس از آزادی از زندان با تشکیل انجمن اسلامی و جلسه سخنرانی جوانان سردرگم را به اسلام و مکتب دعوت میکند.
حسین در رشته تاریخ دانشگاه مشهد ثبت نام میکند و از همان اول با حوزه علمیه مشهد تماس نزدیک برقرار میکند و با روحانیون مبارزی چون حجت الاسلام خامنهای، حجت الاسلام طبسی، حجت الاسلام هاشمی نژاد آشنا میشود.
نفوذ کلامی حسین به گونهای بود که استادان چپی و شاهنشاهی در هر کلاسی که حسین شرکت میکرد، نمیرفتند.
وی با نصب اعلامیهها و رهبری تظاهرات در دانشگاه مشهد نقش عظیمی را ایفا کرد و در کنار دانشجویان برنامهها را به روحانیون، بازاریان و دانشآموزان نیز اطلاع میداد. از جمله کارهای دیگر وی آتش زدن گارد دانشگاه مشهد و آتش زدن چندین سینما و مشروبفروشی بود.
حسین علمالهدی اکثر روزها را روزه میگرفت و در بسیاری از شبها برای مناجات به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) میرفت.
در زمانی که رژیم طاغوت مردم مسلمان ایران را به گلوله میبست، حسین شهید همراه با چند تن از همفکرانش در اهواز هسته مرکزی سازمان موحدین را تشکیل داد و در این هنگام بود که حسین از قبل به سلاح ایمان مجهز بود به اسلحه گرم نیز مجهز شد.
اولین عملیات وی شرکت در ترور و اعدام پل گریم مزدور و مستشار آمریکایی بود که با اعدام وی اعتصاب شرکت نفت که به فرمان امام انجام شده بود سر زبانها افتاد و پس از این عمل بود که همه عناصر خائن به ملت و انقلاب از ترس جان خود فرار را بر قرار ترجیح دادند.
برای حسین مبارزه در شهر بخصوص معنی نداشت و وی با مشاهده جنایات رژیم سابق به فکر ترور شمس تبریزی فرماندار نظامی معدوم در اهواز میافتد و شبی به خانه وی حمله میکند که مزدوران محافظ خانه وی متوجه میشوند و پس از ساعتها تلاش وی را دستگیر میکنند و به شدت شکنجه میکند. در دادگاه نظامی وی را محکوم به اعدام میکنند و تنها از حسین میخواهند که رفیق خود را معرفی کند ولی وی ضمن انکار حمل بمب هیچ سخنی نمیگوید. در زندان نیز به زندانیان روحیه میدهد. وی همیشه به مکتب میاندیشید و موضعش در برخورد با گروه های چپ و منحرف تنها برخورد هدایتگرانه بود نه صمیمیت.
حسین طرح مبتکرانه جالبی برای فرار زندانیان سیاسی از اهواز کشید که بر اثر اوجگیری مبارزات، رژیم مجبور به آزادی آنان شد.
شهید علم الهدی که از نظر مأموران جلاد اهواز فردی شناخته شده بود، برای ادامه مبارزه و به منظور استقبال امام به تهران آمد و در کنار برادران دیگر سازمان موحدین فعالیت کرد و یکی از محافظان مسلح مخصوص امام شد.
سپس وارد کمیته مرکز شد و چندماهی بعنوان عضو شورای فرماندهی کمیته مرکزی فعالیت کرد و نیز مدتی بعنوان سرپرست کمیته انقلاب اهواز خدمت کرد. در این روزها نیز حسین با تلاشی بسیار گسترده فعالیت میکرد بطوریکه بسیاری از شبها فقط 2 ساعت استراحت میکرد.
حسین در کنار کارهای نظامی فعالیت های فرهنگی نیز داشت و به تشکیل کلاسهایی در زمینه تدریس تاریخ اسلام و سخنرانیهای مختلف اهتمام ورزید.
شهید علم الهدی پس از پیروزی انقلاب با تلاش های شبانه روزی بسیار و با مراجعه به روستاهای مرزی ایران و عراق از اسلحهها و فشنگها و دینارهای عراقی و پودر و روغن و... و نیز اسناد و مدارکی دال بر دخالت عراق در ایران با توضیحاتی که به خبرنگاران داد گفت : اینها آغازی است برای دخالت وسیع عراق در ایران ولی آن موقع هیچ توجهی به این مسأله نشد.
تسخیر لانه نیرنگ و خیانت هر چند برای دانشجویان فدایی رهبری بدون دردسر خاصی رقم خورد اما این دانشجویان وفادار انقلاب با آغاز جنگ تحمیلی جان خود را در دست گرفتند و بار دیگر گام در جبهههای نبرد حق علیه باطل گذاشتند که یکی از این دانشجویان شهید علم الهدی بود که لانه جاسوسی را به همراه دیگر دوستانش فتح کرد.
حسین که خود را در برابر خون شهدا و خدای شهدا مسئول میدید، در همین زمان کنسولگری عراق در خونین شهر را به آتش کشید.
شهید علم الهدی همچنین پس از چند برخورد نزدیک و ملاقات و مشورت در حل مشکلات خوزستان و طرح راه حلها دریافت که مدتی تنها یک انسان زیرک و فرصتطلب است و قصد هیچگونه خدمت به مردم و انقلاب را ندارد.
شهید حسین علمالهدی در موقع مطرح ساختن پیش نویس قانون اساسی در مجلس خبرگان، با کمک یکی از برادران طرح ولایت فقیه را تنظیم کرد و به نماینده اهواز در مجلس خبرگان داد. ضمناً با فرمان امام برای نهضت سوادآموزی مدیریت آن را بعهده گرفت.
سخنرانیهای وی از رادیو اهواز پخش میشد و شنوندگان زیادی داشت و بسیاری از شبها تا صبح در اتاق کوچک و محقرش تحقیق و مطالعه میکرد و حسین تنها در تابستان به چندین شاگرد پسر و دختر نهجالبلاغه و درس تاریخ میداد.
در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بعنوان مسئول روزانه صدها نفر را با نظم دقیق و کامل تقسیم و اعزام میکرد و با این مشغله زیاد روزی یک ساعت به رادیو اهواز رفته و برنامهای پیرامون غزوات پیغمبر اجرا میکرد و با کلام آتشین و زیبای خود عامل تشویق سربازان و پاسداران و مردم برای مقاومت علیه کفر بود و در شبیخونهای شبانه با کمک برادران دیگر نقش فعال داشت. و در مقابل اصرار برادران که حسین تو باید در اهواز بمانی گفت : تنها حرف نمیشود باید در عمل بود و میگفت باید به هویزه بروم و بعد از گذشت کمتر از یک ماه که بعنوان فرمانده سپاه هویزه بود زبانزد عشایر شده بود و در دیداری با امام با وجودی که حسین زحمت زیادی برای آوردن عشایر به حضور امام کشیده بود و نیز قطعنامه را خود تهیه کرده بود ولی در صفحه تلویزیون ظاهر شد و گفته بود ترسیدم که شیطان بر من چیره شود و نیت من خالصانه برای خدا نباشد سرانجام در برنامه حمله روز اربعین حسین که فرماندهی چندین تن از برادران پاسدار را بعهده داشت بعنوان گروه پیشتاز و پیاده ارتش به جنگ با کفار میپردازد که در محاصره چندین تانک دشمن قرار میگیرد و پس از ساعاتی مبارزه با دشمن بر اثر اتمام مهمات و تشنگی و گرسنگی یکی یکی برادران به شهادت میرسند که آخرین آنها شهید حسین علمالهدی بود که چندین تانک را به تنهایی منهدم کرد و سپس با فریاد الله اکبر در حالیکه قرآن در دست داشت شهید میشود.عراقیها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازهها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای. اجساد پاک این عزیزان همچنان برجای ماند. اما بطور یقین امام زمان (عج) بر اجساد پاکشان نماز خواهد خواند.