کد خبر:۳۸۱۸۱۴
یادداشت دانشجویی/

بوی سیگار دانشجو؛ زنگ خطری برای مسئولین

کافیست جایی خلوت در دانشگاه پیدا کنی، جایی که رفت و آمدش کم و نقطه کور دوربین‌های دانشگاه باشد، آن موقع بوی سیگار و دانشجویی آشفته را خواهی دید که چنان بر سیگارش بوسه می‌زند که انگار کشتی تایتانیک را او ساخته و هم اکنون نظاره‌گر غرق شدنش است.

به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از اصفهان، کافی است در محیط دانشگاه قدم بزنی آن وقت میفهمی چه می‌گویم... فکر می‌کنم سال‌هاست جو و فضای علمی از محیط دانشگاه رخت بر بسته است.

 

گروه گروه دانشجویانی که در پی هم صدای قاه قاه خندشان توجه دیگران را جلب می‌کند. بعضی دیگر هم در حال عکس گرفتن هستن تا در شبکه‌های اجتماعی برای چند لایک هم که شده به اشتراک بگذارنند و زیرش بنویسند: «من و دوستم همین الان یهویی وسط دانشگاه».

 

و وای بر من و توی دانشجو که اینگونه در این باتلاق گیر کرده ایم، انگار که نه انگار من و تو جزو قشر فرهیخته‌ این مملکت هستیم.

 

خلاصه نه رقابتی بر سر کار علمی و پژوهشی است نه بر سر کار فرهنگی فکر کنم «می‌گذرد» لفظ مناسبی باشد برای این روزهای دوستان دانشجوی ما!

 

از اول ترم تا 1 هفته مانده به امتحانات، کتابخانه دانشگاه را سربزن! بیشتر شبیه خوابگاه است، چند نفری مشغول درس‌اند، چندین نفر هم آمده اند یک ساعت دو ساعتی از فضای ساکتش برای یک خواب شیرین استفاده کنند تا کلاس ساعت بعدشان شروع شود.

 

و یک هفته مانده به امتحانات آخر ترم، وانگهی سیل دانشجوست که سرازیر می‌شود برای مطالعه!

 

اما در این مطلب میخواهم به بخش لاینفک دیگری از زندگی دانشجویان اشاره کنم و آن «دود» است. #سیگار، #قلیان، #چایخانه کلید واژه‌های پرکاربرد محاورات روزانه‌ دانشجویان این روزهاست. نمی‌دانم علت اصلی چیست؟

 

برخی می‌گویند ناآگاهی! من قبول نمی‌کنم چون فکر نمی‌کنم دانشجویان امروز اینقدر از دستیابی به اطلاعات دور باشند، دانشجویانی که به لطف اینترنت رایگان دانشگاه همیشه برخط هستند و آمار لحظه ای لایک‌های پستشان را دارند.

 

قبول نمی‌کنم چون دیده ام که عاقبت کارشان را دیده اند.

 

قبول نمی‌کنم چون می‌دانم که از مضراتش خبر دارند.

 

ولی هنوز نمی دانم چرا؟ نمی‌دانم چرا وقتی در کتابخانه‌ دانشگاه نشسته‌ام، بوی سیگار یک دانشجو اعصابم را خرد می‌کند.

 

سرت را بلند کنی چهره‌ای می‌بینی که خواب دو ساعته دیشب را با سه چهار نخ سیگار صبحگاهی جبران کرده و لابد الان به فکر یادگیری درس هم هست.

 

کافیست جایی خلوت در دانشگاه پیدا کنی، جایی که رفت و آمدش کم و نقطه کور دوربین‌های دانشگاه باشد، آن موقع بوی سیگار و دانشجویی آشفته را خواهی دید که چنان بر سیگارش بوسه می‌زند که انگار کشتی تایتانیک را او ساخته و هم اکنون نظاره گر غرق شدنش است.

 

آسیب شناسی دقیق باشد بر عهده‌ متولیانش، هر چند فکر نمی‌کنم کسی چندان به فکر باشد. ولی چند نکته ای که به نظرم می‌رسد را می‌گویم.

 

اول با مسئولان دانشگاه‌های کشور:

 

جناب مسئول، سلام علیکم

 

وضع بد است، اگر به تریج قبایتان بر نمی‌خورد خدمتتان عرض کنم خواب تشریف دارید و جوانان این مملکت هزار درد دارند و برخی از شما بزرگواران به فکر میز خوشگلی هستید که پشتش نشسته‌اید! 

 

و نمی‌دانم بودجه‌هایی که برای اقدامات فرهنگی به شما می‌دهند، چه می‌شود؟

 

هر ساله محض خالی نبودن عریضه چند سفر به این طرف و آن طرف در برنامه‌ تان است و چند جشن به مناسبت آغاز سال تحصیلی و روز دانشجو والسلام.

 

ببخشید ... بنر را فراموش کردم، این یک قلم را هم اضافه کنید.

 

بنده از شما تقاضامندم این اقدامات به اصطلاح فرهنگی که در سطح دبستان است را کنار بگذارید و کمی درباره کار فرهنگی فکر کنید و برنامه بریزید.

 

اگر واقعا می‌بینید آدمی که دغدغه‌ فرهنگ داشته باشد، نیستید، اگر می‌بینید واقعا ایده‌ای ندارید سنگر را برای بهتر از خودتان خالی کنید به قول دکتر چمران: «می‌گویند تقوا از تخصص لازم‌تر است. آن را می‌پذیرم؛ اما می‌گویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد بی تقواست.»

 

و اما سخن بعدم با دانشجویان عزیز؛

 

دانشجوی محترم، فرهیخته و جوان کشور ایران با هر عقیده ای که داری

 

سلام علیکم؛

 

احتراما به استحضار می‌رساند فقط ادعا دارید.

 

ادعا دارید که اگر فلان طور بود ما فلان می‌شدیم و اگر فلان جور می‌شد، ما بهمان طور می‌شدیم.

 

چون خیلی دیگر از همین جوانان این سرزمین بوده و هستند که با همین امکانات و همین شرایطی که تو داری و چه بسا کمتر را داشته اند، اما گام‌های بزرگی را برداشته‌اند و به بهانه‌ مشکلات، دست گردن قلیان و سیگار نینداخته اند که مشکلات خودشان را با او تقسیم کنند.

 

اصلا من با همین مورد که مشکل دارم برای همین سیگار می‌کشم هم مشکل دارم چون شب‌ها در خوابگاه وقتی تا پاسی از شب دور هم در حال شادمانی هستید بازهم سیگار می‌کشید.

 

پس بهانه است دوست عزیز ....

 

به قول ادبیات بین خودمان «حسش نیس» و گرنه بهانه است نبودن امکانات و مشکلات و ...

حسش نیست عزم می‌‌کنیم برای تغییر...

حسش نیست باور کنیم می‌توانیم...

حسش نیست مسئولیت قبول کنیم و کلا حسش نیست!

 

مشکلات این‌هاست نه خیلی چیزهای دیگر. نه آن چیزهایی که کوروش را خطاب قرار می دهی که آسوده بخوابد؛ چرا که این جا فلان است و بهمان.

 

پس لطف کن تا وقتی حسش نیامده دیگران را نه سرزنش بکن نه از آن‌ها خرده بگیر نه دهان تعجبت را از پیشرفت دیگر کشورها باز نگه دار و نه با قیافه ای روشنفکر نما سری به نشانه‌ تاسف تکان بده.

 

و السلام

یک دانشجو

 

فرستنده: احسان همدانیان

انتشار یادداشت دانشجویان به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالان دانشجویی است.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار