آخرین اخبار:
کد خبر:۳۸۴۴۸۲
با راهیان نور دانشجویی؛

روایت عشق شهید مجید افقهی به همسرش

یک راوی دفاع مقدس گفت: هنگامی که مجید افقهی در وسط آتش بار دشمن که همه از ترس به سویی فرار می‌کردند، گفت چهارراه عشرت آبادم درد می‌کند. چهار راه عشرت آباد منزل پدر خانم، شهید مجید افقهی بود که هربار دلتنگ همسرش می‌شد...

به گزارش خبرنگار اعزامی «خبرگزاری دانشجو» به مناطق عملیاتی جنوب، حسن باخرد امروز در مسیر اعزام دانشجویان دانشگاه فردوسی از پادگان حمیدیه به منطقه مرزی اروندرود با بیان اینکه در کلاس سوم راهنمایی با دستکاری کردن شناسنامه خود به جبهه رفتم، گفت: سال ۶۷ آخرین سالی بود که من به جبهه رفتم و به دلیل مجروحیت برادرم دیگر نتوانستم پا به جبهه‌های دفاع مقدس بگذارم.

 

وی ادامه داد: پس از آنکه در دوران دفاع مقدس به فیض شهادت نائل نشدم، تصمیم گرفتم به وظیفه روایتگری دوران دفاع مقدس پرداختم.

 

دانشجوی بی قلم سرباز خلع سلاح شده است

 

این راوی دفاع مقدس با بیان اینکه دانشجوی بی قلم سربازی بی سلاح است؛ خاطرنشان کرد: سربازی که خلع سلاح شده باشد می‌تواند مورد هر هجومی قرار بگیرد و می‌توان هر بلایی بر سر او آورد، پس سلاح خود را هیچ گاه بر زمین نگذارید.

 

باخرد با بیان اینکه با نوشتن روایت‌های دوران دفاع مقدس این گوهرهای گرانبها را به نسل‌های بعدی منتقل کنید، متذکر شد: در قلم‌هایی که می‌زنید به این نکته اشاره کنید که متاسفانه در کشور به قهرمان‌های ملی هر قشری اختصاص می‌دهند، به غیر از شهدا؛ به نحوی که امروز قهرمان‌های ملی ما افرادی هستند که عکس‌های نامناسب آنها در شبکه‌های اجتماعی پخش شده و اخیرا نیز در مسابقات خود نیز شکست خوردند.

 

وی در ادامه با بیان اینکه در کشورهای غربی قهرمانان ملی کسانی هستند که جان خود را در راه میهن از دست داده اند، گفت: در فرانسه سنگی را در داخل شیشه در موزه قرار داده بودند و هنگامی که می پرسیدی این سنگ نماد چیست؟ می‌گفتند این سنگ سنگی است که سرباز جنگ جهانی دوم از کشور فرانسه هفتاد سال پیش سرش را روی آن گذاشته و جان داده است.

 

خانواده شهید در میان مردم ما جایگاه واقعی خود را ندارد

 

این راوی دفاع مقدس با بیان اینکه متاسفانه برخی اجازه نمی‌دهند جایگاه واقعی شهدا و خانواده های آنها را به مردم نشان دهیم، تصریح کرد: سال گذشته داشتم از شهدا و خصوصیات آنها حرف می‌زدم که خانمی از میان جمع مرا صدا زد و به من گفت می‌شود بیایید تا چیزی به شما بگویم؟ او به من گفت من خواهر شهید هستم و به محض گفتن این جمله اشک‌هایش جاری شد و با صدای بلند شروع به گریه کردن کرد. این خواهر شهید با بیان اینکه من جرات نمی‌کنم به دوستانم بگویم که خواهر شهیدم افزود فضای دانشگاهی به نحوی شده است که ما نمی‌توانیم خود را با افتخار به عنوان خواهر شهید معرفی کنیم زیرا به سرعت برخی رنجش‌های خود را به ما نسبت می‌دهند.

 

وی در ادامه با بیان اینکه قریب به اتفاق شهدای دوران دفاع مقدس جوان بودند و دارای همین تمناهای نفسانی که امروز در جوانان وجود دارد، خاطرنشان کرد: اینکه برخی می‌گویند شهدا افرادی آسمانی و غیر زمینی بودند دروغ است. افرادی مانند صیادشیرازی و برونسی استثناهای جنگ بودند؛ اما قاطبه شهیدان جنگ همین جوان‌هایی هستند که مانند شما دارای نیازهای جنسی و شهوانی و تمایلات نفسانی بودند.

 

باخرد با انتقاد از نیروهای ارزشی که معرفی کردن شهدا به عنوان یک فرد دارای غرائض طبیعی را نادرست می‌دانند، بیان داشت: روزی در جمع برادرهای پاسدار به همین نکات اشاره می کردم یکی از آنها کنار من آمد و گفت می‌خواهم با شما صحبت کنم احساس کردم می خواهد من را بزند زیرا برادر شهید بود و حس توهین به شهدا به او دست داده بود. در حالی که خود را برای کتک خوردن آماده کرده بودم او با گریه به من گفت برادر شهید من کفترباز بود و این کفتربازی اش ما را خجالت کرده بود. به نحوی که همسایه‌ها بارها به خانواده ما تذکر داده بودند که پسرتان از بالای پشت بام به خانه ما دید دارد. همین برادر شهیدم پس از اینکه به جنگ رفت و به خانه برگشت آن قدر تغییر کرده بود که بدون هیچ علاقه ای به کفترهایش آنها را به حرم امام رضا برد و آزاد کرد.

 

این راوی دفاع مقدس ادامه داد: شهیده شهناز معصومی و شهیده شهناز هادیشاه دو دوست بسیار علاقه مند به هم بودند که بنا بود فردای آن شبی که با هم بودند شهیده شهناز هادیشاه مراسم عقدش را برپا کند و شهیده شهناز معصومی لباس عروسی این دوست عزیزش را آماده کرده بود و همه چیز مهیا یک مراسم عقد زیبا در فردای روز حادثه بود. این دو دوست و خواهر شهیده در شب فردای عروسی با انفجار موشک به خرمشهر متوجه جنگ شدند و جهت مقاومت در خرمشهر خود را آماده کردند. بعد از مدتی رزمندگان، پیکرهای شهناز معصومی و شهناز هادیشاه را در حالی که در آغوش هم به شهادت رسیده بودند پیدا کردند.

 

وی ادامه داد: هیچ کس امروز نمی‌تواند بگوید شهیده شهناز هادیشاه به ازدواج کردن علاقه نداشت، دوست نداشت با شوهرش زندگی کند و مادر شدن را تجربه کند؛ اما آنچه که مهمتر از عروسی و ازدواج و تمایلات نفسانی است اسلام و ایران است.

 

شهید سیانوش رحمانی آرزو داشت در بهشت با موتور هوندا گاز بدهد

 

این رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: شهید سیانوش رحمانی پسر چشم آبی بود که موهایش به معنای واقعی بور و چهره ای خارجی داشت. به نحوی که همه به او می‌گفتیم که شبیه به آمریکایی و آلمانی‌ها هست. وی قبل از شهادتش به ما می‌گفت من نمی‌دانم این چه اسمی است که پدرم برای من انتخاب کرده؟ من دوست دارم شما مصطفی صدایم بزنید وقتی از سیانوش می‌پرسیدیم تو چه آرزویی داری؟ به ما می‌گفت من دوست دارم چشم‌هایم را ببندم و یک خمپاره 60 بیاید و در جلویم منفجر شود و پس از شهادت چشم هایم را باز کنم و ببینم داخل بهشتم. سوار بر موتور هوندای هزار که چهار سیلندر دارد و در حال گاز دادن بر ترک موتورم یکی از زیباترین حوریه‌های بهشت را سوار کنم.

 

باخرد ادامه داد: سیانوش رحمانی همان گونه که دوست داشت با خمپاره 60 در مقابل پایش به شهادت رسید. خمپاره 60 هیچ صدایی ندارد و به محض اینکه منفجر بشود متوجه حضورش در کنار خود می شوید. رحمانی همان گونه که دوست داشت با خمپاره 60 به شهادت رسید و من مطمئنم او تا به امروز بارها سوار موتور هوندای هزار خود در بهشت شده است.

 

این راوی دفاع مقدس با بیان اینکه شهدای ما شهوت را می‌فهمیدند و اوج اقتدارشان پا گذاشتن بر همین شهوت بود، خاطرنشان کرد: شهید مرتضی سرایانی داماد یک شبه است، دامادی که ما به او هنزله قصیدالملائک خمینی می‌گفتیم. به نحوی که روز پس از عقدش در مقابل چشم تمام مردم روستا ساک به دست بدون ذره ای دلبستگی به ماندن در خانه و در کنار  نو عروسش به جبهه حق علیه باطل رفت و هنوز جنازه سرایانی از مرزهای دفاع مقدس بازنگشته است.

 

دوران خاتمی دوران دروغگویی در خصوص شهدا بود

 

باخرد با بیان اینکه در دوران اصلاح طلبان و ریاست جمهوری خاتمی من با گوش خود بارها شنیدم که می‌گفتند شهدا کسانی بودند که از زندگی سیر شده بودند و جهت فرار از زندگی به جبهه رفته و کشته شدند، ادامه داد: یک دروغ بزرگ است. شهدا زندگی را دوست داشتند و خیلی قشنگ‌تر، پاک تر و زیباتر از ما زندگی می‌کردند؛ اما متاسفانه برخی دوست دارند وانمود کنند شهدا افرادی گریزان از زندگی و فرار کرده به جبهه بودند.

 

این راوی دفاع مقدس با بیان اینکه اصولگرا و اصلاح طلب ترین فرد کشور؛ امام خامنه ای است، خاطرنشان کرد: من هیچ اعتقادی به اصولگرایی و اصلاح طلبی ندارم، زیرا اصولگراترین و اصلاح طلب ترین فرد کشور امام خامنه ای است و کسانی که امروز ادعای اصولگرایی و اصلاح طلبی دارند در حقیقت طالبان قدرت و کرسی‌های ثروت هستند که به همین بهانه سنگ مردم را به سینه می‌زنند.

 

این رزمنده دوران دفاع مقدس با بیان اینکه شهید دستغیب در سخنان خود جمله ای در خطاب به شهدا دارد، گفت: شهید دستغیب خطاب به رزمندگان دفاع مقدس می‌گوید من حاضرم 70 سال عبادت، نماز و روزه خود را به دو رکعت نماز تو ای رزمنده عوض کنم؛ اما در این معامله این تویی که ضرر می کنی زیرا آن دو رکعت نمازی که تو در حال دویدن با لباس‌های نجس بدون وضو و تیمم در نبرد حق علیه باطل با چشم و ابرو خواندی ارزشش بیش از 70 سال عبادت نماز و روزه های من است.

 

باخرد با بیان اینکه اینها را شهید دستغیبی می‌گوید که خودش امام جمعه شیراز و به شکل بسیار فجیعی به شهادت رسیده است، گفت: شهید دستغیب چند روز قبل از شهادتش کفنش را به فرزندش داد و گفت اگر اتفاقی برای من افتاد از این کفن استفاده کنید. فرزند شهید دستغیب پس از باز کردن کفن متوجه تکه‌های کوچکتر پارچه در داخل کفن می‌شود و با کمال تعجب می‌گوید آیا پدرم نمی‌داند کفن باید یک تکه و یک دست باشد؟ این فرزند شهید دستغیب پاسخ خود را پس از شهادت پدرش دریافت می‌کند. هنگامی که شهید دستغیب به شهادت می‌رسد بدن وی تکه تکه می‌گردد و هنگامی که همان تکه‌های بدن را در داخل کفن می گذارند مردم چندین تکه باقی مانده را در روزهای بعد به فرزندش می‌رساندند و او می‌فهمد آن پارچه ها برای قرار دادن این تکه‌های گوشت در داخل کفن بوده است.

 

وی با بیان اینکه من در دوران خاتمی شنیدم که عده ای می‌گفتند شهدا افرادی بی‌خانواده بودند، گفت: خدا می‌داند شهدا عاشق خانواده هایشان بودند. کی از این شهدا که زنش را بسیار دوست داشت مجید افقهی از مشهد است.

 

وی فرمانده گردان بود و بسیار شوخ طبع و عاشق همسرش بود به نحوی که همه از این علاقه میان مجید و خانمش اطلاع داشتند. عشق مجید به همسرش به دلیل آنکه خدایی بود، مورد تحسین همه دوستان او قرار می‌گرفت در شرایطی که دشمن در یکی از عملیات‌ها مدام آتش گلوله می‌ریخت و همه بسیار ترس و وحشت داشتند مجید به روی قلبش می‌زد و می گفت چهارراه عشرت آبادم درد می‌کند.

 

چهار راه عشرت آباد منزل پدر خانم، شهید مجید افقهی بود که هربار دلتنگ همسرش می‌شد به روی قلبش می‌زد و می‌گفت چهارراه عشرت آبادم درد می‌کند. هنگامی که مجید در وسط آتش بار دشمن که همه از ترس به سویی فرار می‌کردند این جمله را گفت دوستش بر سرش فریاد کشید آخر اینجا چه جای یاد زن کردن است!

 

شهید مجید افقهی با خمپاره 60 سوراخ سوراخ شد. دوستش در هنگام مجروحیت شهید به دلیل آنکه از عشق مجید به همسرش اطلاع داشت به او گفت مجید می خواهند منتقلت کنند عقب کجا می روی مجید در حالی که از سوراخ های بدنش خون فواره می زد به شوخی گفت به قرارگاه تاکتیکی و باز هم چهارراه عشرت آبادم درد می کند.

 

قرارگاه تاکتیکی نامی بود که شهید بر روی خانه پدر و مادر زنش گذاشته بود و در حالی که امید داشت در بیمارستان همسرش را ملاقات کند خداوند به این امر رضایت نداد و شهید مجید افقهی در اوج عشق به همسرش به دیدار خداوند شتافت.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار