به گزارش گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، سركار خانم نيلچي زاده دانشجوی دکترای فلسفه و حکمت و از مدرسين و متخصصين حوزه خانواده و مباحث ازدواج ست كه در برنامههاي تلويزيوني مثل سمت خدا، ارديبهشت و... چهره آشنايي دارد. در گفت و گوی پیش رو با سرکارخانم نیلچی زاده، به بررسی عوامل فرهنگی کاهش جمعیت و راهکارهای تغییر نگرش در این زمینه پرداخته شده است.
در ابتدا بفرمایید به عقیده شما چه عوامل فرهنگی در کاهش رشد جمعیت و عدم تمایل به فرزندآوری نقش داشته است؟
بهتر است اینگونه شروع کنم که فرزند کم داشتن و یا عدم تمایل به فرزند زیاد داشتن، می تواند دلایل مختلف مثبت و منفی داشته باشد و یا حتی دلایلی مانند: کمال گرایی و یا نشانه هایی از ضعف هم در مورد آن صدق می کند. به هر صورت باید به این نکته توجه کنیم که ما در زمانه ای زندگی می کنیم که فرهنگ غالب؛ فرهنگ خودمحوری ست که در واقع ترجمه درستی از اومانیسم است که البته به غلط به عنوان انسان مداری و انسان محوری معنا می شود. اومانیسم به عنوان زیر ساخت فرهنگ دنیای مدرن امروز که به عنوان فرهنگ غالب نیز محسوب می شود، مطرح می کند که فرد یا همان تو مهم است و تمام عالم باید دور فرد بچرخد و هر کسی هم باید این مطلب را در خود تجلی دهد. با این ویژگی، قطعاً زن و شوهری که هر کدامشان دو سیاره در دو مدار مختلف هستند و تنها برای آن ها منیت هایی مثل: جاه طلبی های علمی، شغلی و اجتماعی مهم است، کاری از پیش نخواهند برد.
با این وضعیت و این نگاه، این سؤال مطرح می شود که بچه یا همان فرزند به چه درد من می خورد؟ چه نقطه ضعفی از من را پوشش می دهد؟ یا احیاناً چه ضعف هایی را برای من ایجاد می کند؟
در واقع در دنیایی که همه چیز با من، منیت و خودخواهی های فردی شکل می گیرد، فرزند یک موجود مزاحم است که مدام امکانات، هزینه و انرژی را می بلعد و در نهایت هم قرار است که تنها برای خودش فایده ای داشته باشد و به درد من هم نخواهد خورد. در دنیای امروز خیلی واضح برای پدر و مادرها روشن است که در سرای سالمندان قرار هست زندگی کنند، نه اینکه فرزندانشان از آن ها تا پایان زندگی خود نگه داری و یا حمایت عاطفی کنند. با این طرز نگاه باید سایر علل را زیر چتر پوششی این مسئله قرار دهیم. خب طبیعتاً اگر در این وضعیت، من شرایط اقتصادی را هم اندکی سخت ببینم یا برایم سخت شود، اولین چیزی که در زندگی من حذف می شود، بچه یا همان فرزندآوری است.
با توجه به این نگاه، فرد با خود می اندیشد که نیازی نیست که فرزندی باشد، من که سرمایه ای ندارم تا برای خودم امکانات ویژه ای را تهیه کنم، چطور می توانم امکاناتی که این فرزند از من طلب می کند را برای او مهیا کنم. در این تفکر ماشین، مسکن، شغل و دیگر امکانات نباید حذف شود، اما بچه می تواند حذف شود، همان طور که گفتم زمانی هم که شرایط اقتصادی کمی سخت شود، سریع تر کمک می کند به کاهش فرزندآوری.
شاید عده ای می ترسند از عهده تربیت فرزندان زیاد برنیایند، به همین خاطر به تعداد کم فرزند اکتفا می کنند؟
البته گاهی هم عده ای ظاهراً با ادله و حتی روشنفکری دینی در این مسیر حرکت می کنند؛ شاید به این شکلی که گفته شد نظراتشان را مطرح نکنند و نگاهشان این باشد که مثلاً من می ترسم از عهده تربیت فرزندم در دوره حاضر برنیایم یا می ترسم نتوانم فرزندم را آنگونه که باید درست تربیت کنم، برای همین مسئله اصلاً نباید بچه داشته باشم یا اگر هم بخواهم تنها یکی یا نهایتاً دو فرزند کافی ست تا بتوانم به مسائل تربیتی آن ها رسیدگی کنم و این دروغ بزرگی ست که در تحصیل کرده های شبه دینی و روشنفکر ما، جزء اندیشه های رایج شده است و زیر ساخت این امر هم همان اومانیسم است.
این خطای بزرگی است که رخ داده؛ چراکه من نوعی گمان می کنم که همه کاره هستم و حتماً باید تمام مسائل تربیتی را در خصوص فرزندم در نظر بگیرم و نکته جالب این امر هم، همان قسم حضرت عباس و دم خروس است. شما درهمین تیپ فرهنگی یا روشنفکر دینی مشاهده می کنید که به طور مشخص این فرد یک یا نهایتاً دو فرزند دارد؛ اما به جای اینکه خودش به تربیت دینی فرزند و یا فرزندانش در زمان ها و موقعیت های مناسب بپردازد، آن را به نهاد های اجتماعی موکول می کند ؛ از کلاس حفظ قرآن گرفته که البته برای کودک زیر 7 سال با ضریب هوشی زیر 120 ممنوع است تا ثبت نام و پرداخت هزینه بالا برای مهدکودک، پیش دبستانی ومدارس؛ بعد هم گمان می کند که فرزندش را تربیت کرده است. من باید بگویم که نه اینگونه نیست و فرزند غذای نذری نیست که هر کسی بیاید آن را هم بزند. این همان خطایی ست که امروزه رخ می دهد.
نکته دیگر هم که در قرآن به آن اشاره شده این است که آیا شما از ترس روزی فرزند، از فرزندآوری می ترسید و یا بچه خود را می کشید؟ همان چیزی که الآن به شکل مدرن وجود دارد، سقط جنین هایی ست که به این علت صورت می گیرد و بعد خداوند می فرماید: که من به شما و فرزندانتان روزی می دهم، مگر شما رزاق هستید؟ در هر صورت با این نگاه ما دچار آسیب های ویژه ای هستیم.
با توجه به اینکه شما به برخی از منیت ها اشاره کردید، فکر می کنید اشتغال و تحصیل زنان چقدر در تمایلشان به فرزندآوری اثرگذار است؟
ببینید. اگر ما آن بحث اومانیسم، یعنی خودمحوری را که قرآن هم به آن اشاره می کند را به عنوان یک بحث زیرساختی و مهم ترین علت پاتولوژیکمان تلقی کنیم، دیگر حل کردن باقی پازل کار آسانی می شود و با اندک توجه ما خانه های دیگر هم به دست می آید. بهتر است اینگونه بگوییم که تحصیلات دانشگاهی، داشتن یا جاه طلبی علمی خانم ها، داشتن شغل مؤثر خانم ها یا جاه طلبی شغلی خانم ها و یا حضور اجتماعی مفید خانم ها یا خودنمایی و جلوه گری خانم ها، مسائلی است که گاهی افراد ترجیح می دهند نام های حقیقی چیزهای بد را نگویند تا از قشنگی کلمات برای کار زشت و ناپسندی که می خواهند انجام دهند استفاده کنند؛ این همان جابه جایی ارزش هاست. بله، قطعاً تحصیلات عالیه برای زنان مفید و مؤثر است، اما کی، کجا و چگونه؟ زمانی که از پیش دبستانی و اول دبستان، فرزندمان را آماده می کنیم که در کنکور موفق بشود، ما داریم در یک حماقت مرکب زندگی می کنیم. یعنی بچه را یک "مادربورد" کامپیوتر دیده ایم که نهایتاً در مورد خانم ها باید یا خانم دکتر باشد یا خانم مهندس، اما چقدر قرار است نقش دختری، همسری و مادری را که نقش های کلیدی وماندگار زندگی اوست را یادبگیرد و برای آن آماده شود. با چنین نگاهی خب طبیعتاً زمانی که این فرد به مقطع دانشگاه می رسد و وارد دانشگاه می شود، چرا یک بعدی بالا نرود؟ پدر و مادر زندگی یک بعدی را به او یاد داده اند و از او خواسته اند، ابتدا لیسانس، فوق لیسانس و دکتری کسب کند. فرزند یکباره خودش را در یک کویر پیدا می کند که نه همسری از نظر شغلی و تحصیلی در موقعیت شبیه خودش پیدا می کند و نه کسی را که بتواند با او به طور حقیقی انس بگیرد و بتواند به او وفادار باشد، چیزی که در کشور ما اتفاق افتاده است و ما بیش از 7 میلیون دختر مجرد تحصیل کرده در مقاطع عالی داریم. چرا باید سن 30 سالگی برای پسرها سن یأس از ازدواج و سن 27سالگی سن سختی برای ازدواج دخترهای ما باشد.
جواب رایج بسیاری از دخترخانم ها موقع خواستگاری این است که میخواهم ادامه تحصیل بدهم. به نظرم شما آیا ازدواج و ادامه تحصیل منافاتی با هم دارد؟ ریشه این پاسخ در کجاست؟
زمانی که شما به خواستگاری یک دختر 19یا 20 ساله می روید، جواب رایجی می شنوید و آن جواب این است که فرزندمان می خواهد درس بخواند، این یعنی جاه طلبی علمی. ما در هیچ کجای دینمان گفته نشده که به دنبال علم نروید، بلکه بالعکس گفته شده از گهواره تا لحد قبرتان به دنبال دانایی بروید، این فرهنگ نانوشته ماست و ما به این افتخار می کنیم، اما هیچ کجای دین ما گفته نشده که درس خواندن و علم آموزی با ازدواج در تضاد است، هیچ کجا گفته نشده که درس خواندن با مادری در تضاد است، اما جامعه امروز ما افراد را از کودکی به طور کاغذی پرورش می دهد و بزرگ می کند و نکته عجیب آن هم این است که والدینی که قرار است بهترین راهنمایان این فرزندان باشند، بدترین گمراه کنندگان آنها می شوند؛ چراکه گاهی فرزندان می گویند ما می خواهیم ازدواج کنیم، اما والدین می گویند نه. من مکرر در مقاطع مختلف و گروه های دانشجویی این موارد را مشاهده کرده ام که پدرومادرها معتقدند: حالا برای تو خیلی زود است و دیر نمی شود و در یک حماقت مرکب، نه نیاز جنسی او را می بینند و نه نیاز عاطفی و نه ضرورت ها و توانایی های او را برای تشکیل یک خانواده در نظر می گیرند. والدین می گویند: فرزند آن ها باید به دانشگاه برود تا به او افتخار کنند که البته من معتقدم یک بخشی ازاین مسئله ناشی از کمبودهای روانی است. خود کم بینی ها و نداشتن عزت نفسی که اسلام خیلی جدی دنبال آن است.
مردم امروز، به دنبال اعتماد به نفس هستند نه عزت نفس. مادری که می گوید: درس بخوان تا خانم خودت و آقای خودت باش و یا اینکه درس بخوان تا دستت تو جیب خودت باشد، به محض اینکه فرزندش حتی در سن بالا ازدواج کند، اگر کوچک ترین اختلافی را با همسرش به مادر گزارش کند، اولین گزینه پیشنهادی او این است که چرا باید این مرد را تحمل کنی، تو که مشکل مالی و شغلی نداری، پس طلاق بگیر. گرچه این فرآیند در مورد تمام مادرها رخ نمی دهد، اما ما دچار یک حماقت دسته جمعی هستیم، یک حماقت تکفیر شده و ممدوح. جای خوبی و بدی عوض شده است، امروز خانواده نه تنها ازطلاق فرزندش خجالت نمی کشد، بلکه آن را به عنوان یک امر بسیار عادی می بیند.
در خصوص آسیب های تک فرزندی برای فرزندان و خود والدین هم توضیح بفرمایید؟
بچه های پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما، معمولاً بیش از 4 نفر و بین 6،8 و حتی 10فرزند داشته اند و بچه ها بهتر تربیت شده اند تا در خانواده هایی که مثل آدم یک چشم، یک فرزند دارند. همیشه در سیستم تربیتی این خانواده ها، فرزند بزرگ تر، مستقیماً زیر نظر والدین تربیت می شود و فرزندان بعدی از دو سیستم حمایتی کمک می گیرند، یکی خود پدر و مادر و دیگری خواهر و برادرهای بزرگ تر، با همان قانون ویژه که در روانشناسی ست و آن آموزش و تربیت آسانتر از همسالان و یا کسانی که از جهت سنی به آن ها نزدیک ترند. ما اگر از پدرو مادرهای خودمان هم سؤال کنیم، می بینیم که می گویند گاهی اوقات حرف هایی را که نمی توانستند به والدینشان بزنند، به خواهر و برادر بزرگ تر خود می زدند و آن ها نیز با آرامش، مانند یک دوست عادل و آگاه کمکشان می کردند و ضریب خطایشان هم پایین تر بوده است، اما امروزه بچه ها به دلیل نداشتن خواهر و برادر، معمولاً به دوستی های کاذب روی می آورند و این ها مصیبت های عظیمی ست که ما به آن ها دچار شده ایم.
از سوی دیگر، مهم ترین آسیب تک فرزندی، همان خودخواهی های متراکم شده است. یعنی تمام انرژی که پدرو مادر می توانستند برای چند فرزند بگذارند را برای یک بچه گذاشته اند و دیگر این فرزند برای والدینش هم تصمیم می گیرد. برای مثال: اگر هم والدین قرار است فرزند دیگری داشته باشند، فرزند می گوید: من دلم نمی خواهد فرزند دیگری داشته باشید، من خواهر و برادر نمی خواهم. یعنی حتی در خصوصی ترین روابط زن و شوهر هم دخالت می کند، چه برسد به مهمانی رفتن ها و روابط اجتماعی و امور دیگر. با توجه به این مسئله، بچه هایی که تک فرزند هستند فوق العاده آسیب پذیر و زودرنج می شوند؛ چراکه مثل مُهر برداشتنشان مثل تسبیح گذاشتنشان! همه چیز برای آن ها تهیه شده و خانواده ها نیز فکر می کنند نباید روی حرف آن ها حرف بزنند و خلاء های عاطفی عمیق یک دختر خانم و آقا پسری که تنها فرزند یک خانواده هستند را هم به این بحث اضافه کنید. قطعاً والدین 24 ساعته نمی توانند همه نیازهای ریز و درشت یک بچه را پاسخ دهند؛ درواقع یک خواهر و برادر بزرگ تر هستند که سیستم های حمایت عاطفی را برقرار می کنند، اما اکثر بچه های امروز از این سیستم هم محرومند. وابستگی های عاطفی در این بچه ها زیاد است و برعکس آن، بی تفاوتی های خیلی شدید در آن ها دیده می شود. یعنی این بچه ها با یک حالت خونسردی شدید زندگی می کنند که حتی مهم ترین مشکلات اعضای نزدیک خانواده شان هم برایشان مهم نیست، چراکه دنیای خودخواهی آن ها خیلی بزرگ است. حالا این مسائل را ضمیمه کنید به پدر و مادری که قدری عاطفی باشند، چنین والدینی تمام نیازهای عاطفی خود را از یک فرزند می خواهند تأمین کنند. فکر می کنید چه توقعی از این فرزند خواهند داشت؟ در دنیای امروز که توقع داشتن، تنها برای بچه هاست و فرزندسالاری وجود دارد، حتی اگر پدر و مادر از فرزند بخواهند رفتارنادرستی را اصلاح کند، می گوید: من از این خانه می روم و در واقع آن ها را تهدید می کند، این فرزند نه تنها نمی تواند نیازهای عاطفی والدین را به عنوان یک فرزند تأمین کند، بلکه به عنوان یک فرزند یتیم بزرگ می شود، چراکه این پدرومادرها نفوذ وتسلطشان خیلی کمتر از والدین دیگر است و شکننده ترند و قدرت دست و پنجه نرم کردن با مشکلات را ندارد. در خانه ای که سه چهار فرزند هست، از دمپایی در حیاط تا داشتن وسائل و اتاق باید با هم سازگاری کنند و با هم بسازند، پس فرمول ها و مهارتهای سازگاری را در خانواده یاد می گیرند، اما فرزندی که تک است اصلاً نیازی به سازگاری ندارد، چراکه همه را با خود سازگار می کند و پدرو مادر به عنوان غلام در خدمت این فرزند خواهند بود.
به عقیده شما سیاست های تشویقی مثل افزایش مرخصی زایمان برای زنان، تا چه حدی می تواند به افزایش تمایل فرزندآوری آن ها کمک کند؟
البته در اینکه اینگونه تشویق ها می تواند برای افرادی که در جامعه امروزی زندگی می کند درصدی مؤثر باشد شکی نیست؛ اما برای بسیاری دیگر باید روش های دیگری استفاده شود. برای زنی که کارگر یا کارمند است، مسلماً داشتن مرخصی 9 ماه، قطعاً کمک می کند که با آرامش و آسایش بیشتری فرزند خود را مراقبت کند و این لزوماً به معنای آن نیست که فرزندآوری بیش تر می شود، اما می توان گفت معنی آن این است که از خانواده حمایت می شود. من می خواهم این اشتباه بزرگ را دوستان قانونگذار، نمایندگان مجلس و حقوقدانان اصلاح کنند. این حماقت است که ما فکر کنیم که اگر مرخصی زایمان یک خانم را از 6 ماه به 9 ماه برسانیم، این خانم به جای یک فرزند سه فرزند خواهد آورد، این یک دروغ بزرگ است. در واقع باید این سیاست را اینگونه معنا کنیم که مرخصی 9 ماهه زنان، حتی اگر یک فرزند هم داشته باشند حمایت از کانون خانواده است که یکی از مهم ترین اصول قانون اساسی ماست. خواهش می کنم حرف های خوب را جاهای غلط نزنیم، می گویند یک چیز را می خواهید خراب کنید از آن بد دفاع کنید. 9 ماه مرخصی، قطعاً موجب افزایش فرزندآوری نمی شود، اما کانون خانواده را گرم تر می کند، مادر مدام در اضطراب نیست که فرزندش نیاز به شیر و یا نگه داری های خاص دارد و او نمی تواند نزد فرزندش باشد. نگاه ما در این خصوص، تکثیر صرف جمعیت نیست، بلکه ما به دنبال راهکاری هستیم که بتوانیم یک نسل موفق، فرهیخته و توانمند را تحویل جامعه دهیم.
برخی معتقدند برای تشویق اقشار مختلف به فرزندآوری، باید از نخبگان استفاده شود، این مسئله چقدر از نظر شما اثرگذار خواهد بود؟
توجه داشته باشید، اول باید نخبگان را تعریف کنیم. نخبه یعنی چه کسی؟ یعنی خاله شادونه ای که در تلویزیون حاضر می شود و با شکم 9 ماهه می آید برنامه اجرا می کند و بچه ها و والدین می گویند خاله شادونه حامله است، یعنی زن ومرد می گویند، وای خاله شادونه حامله است وبعد هم رئیس صدا و سیما در اختتامیه یک جشنواره تلویزیونی مدام می گوید خاله شادونه سومین فرزندش را هم به دنیا می آورد و ما داریم به فرزندآوری کمک می کنیم و زمانی که می بیند همه آقایان دارند می خندند، عذرخواهی می کند. این حماقت های متراکم آنقدر دردناک است که با این شرایط اگر قرار باشد برای بحث فرزند آوری چاره ویژه ای داشته باشیم، ابتدا باید نخبه را تعریف کنیم. در واقع هر نخبه ای نخبه نیست و گاهی برخی نخبه ها نخودی اند. خوب است که نخبگان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به خوبی تعریف شوند، البته اگر ما به دنبال اثرگذاری آن ها هستیم.
به عنوان سؤال پایانی، بفرمایید راهکارهای شما برای فرزندآوری و افزایش جمعیت چیست؟
به عقیده من راهکار، راهکارهای تربیت اسلامی است؛ یعنی بینش درمانی و رفتاردرمانی. در بینش درمانی، دیدگاه ناب اسلامی و تمدن سازی را در رفتار درمانی مطرح کنیم و از الگوهای دینی خود پیروی کنیم و به روشنی آن ها را تعریف کرده و در دسترس قرار دهیم. همچنین ایجاد رابطه کار و خانه داری، خانه داری و تربیت، از جمله راههای برداشتن موانع تولید نسل است. حرف و آیین نامه به تنهایی کاری از پیش نمیبرد؛ ما باید رابطه بین کار و خانه داری و خانه داری و تربیت فرزند را به صورت قوی برای زنان خود باز کنیم تا درک صحیحی از خانواده در ذهن این عزیزان شکل گیرد و در نهایت نیز به آسیب ها و چالش هایی که بسیاری از کارشناسان این امر به آن می پردازند توجه کنیم.
منبع: دوهفته نامه همدان سلام