گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو» - یادداشت دانشجویی*؛ همه چیز از آنجایی شروع میشود که یک میز به شما به عنوان امانت سپرده میشود و شما میشوید مسئول فلان اداره، فلان نهاد و یا هر پست دیگر. در اولین فرصت چند سخنرانی و یک نشست خبری دست و پا میکنید و از افتخارات خویش میگویید و اینکه مدیر قبلی ایجا را به خیش کشیده و چهها که نکرده و خلاصه کلام اینکه او بد بوده و شما خوبید!
بعد چند بندی وعده و وعید تحویل خلق الله میدهید که قرار است اینجا متحول شود، گویی قرار است اجی مجی لا ترجی کنید و همه چیز درست شود...
پس از شروع کار و گذشت چند ماهی یک حساب کتابی که میکنید میبینید ای دل غافل، به همین سرعت روزها گذشته است و هنوز اتفاقی نیفتاده و خودتان هم نمیدانید چه کردهاید...!
در اینجا، برای اینکه ببینید اذهان عمومی نسبت به شما چه قضاوتی دارد، یک فرصتی گیر میآورید به پشت تریبون رفته و از کارهای نکرده خویش به عنوان اقدامات مثمر ثمر و سازنده صحبت میکنید و بالطبع مستمعان گزینش شده توسط روابط عمومی فخیمه کف میزنند و شما خوش خوشانتان میشود که انگار به همین الکیها هم نیست و یک کارهایی کردهاید.
خلاصه اینکه کف و سوت و به به و چه چه اطرافیان امر را بر شما مشتبه ساخته و خودتان نیز فریب خودتان را میخورید که عجب مدیر لایقی هستم من! و چه کسی از من بهتر؟؟ سرانجام به یک نتیجهگیری بزرگ میرسید اینکه: باید بمانم!
بله! باید بمانید و این گزاره به مهمترین هدف مدیریتی شما تبدیل میشود. طبیعتا برای تحقق این هدف شما نیاز به استراتژیهای خاصی خواهید داشت.
استراتژی اول: مخالف (منتقد) فی الواقع خوب نیست!
این استراتژی یک استراتژی کاملا مخفیانه است و شما اصلا نمیبایست نشان دهید که فرد انتقادپذیری نیستید، بلکه در هر زمان و مکانی از فواید انتقاد و مضرات انتقاد ناپذیری میگویید. ولی در عمل اجازه انتقاد را ندهید.
این را بدانید هر انتقادی پایههای میز ریاست شما را سست میکند پس یادتان باشد منتقد را در نطفه خفه کنید.
استراتژی دوم: گاهی هم میشود با دشمنان مروت
شما در هر منصبی که باشید مسلما عدهای مغرض وجود دارند که میخواهند حرف زور بزنند و شما را از هدف اصلیتان باز دارند. البته که راهکار صحیح ایستادن جلوی حرف زور است، اما بدانید که این کار هم ریسکش بالاست و پایههای میزتان را سست میکند.
پس گاهی باید ژست دوستداران صلح جهانی بگیرید و بگویید: ما میتوانیم با هم تعامل کنیم! نباید یکدیگر را متهم کنیم، بیایید با هم خوب باشیم...
(نکته: جهت تلطیف فضا میتوانید یک بیت شعر از حافظ هم بخوانید، اثر دارد...)
استراتژی سوم: نعل و میخ
استراتژی نعل و میخ استراتژی بسیار مهمی است...
همیشه نیروهای زیر دست شما به چند دسته تقسیم خواهند شد. که در بسیاری از موارد برخی از این گروهها با هم تعارضاتی دارند. خوب گوشتان را بازکنید، شما به عنوان مدیر به هیچ وجه خودتان را وارد بازی این گروهها نکنید!
به درک که حق با کدامشان است! اصلا حق کیلویی چند؟؟ مطمئن باشید به محض اینکه هر کدام از طرفین احساس کند طرف دیگر را بر او ارجح دانسته اید علیه شما قیام میکند. پس همیشه همه گروه ها را از خود راضی نگه دارید!
نگارنده هم بر این موضوع واقف است که حقیقتا این کار، کار سختی است. ولی باور کنید به عینه دیده ام که میشود! نه یک مورد دو مورد بلکه موارد متعدد. اولش کمی مشکل است اما پس از مدتی چنان در این عرصه ماهر میشوید که به عنوان تفریح از آن یاد خواهید کرد.
استراتژی چهارم: کی بود کی بود من نبودم
این استراتژی اغلب محصول استراتژی سوم است. اصولا زمانی که شما یک خواسته از طرف اول و یک خواسته از طرف دوم را قبول می کنید این وسط افتضاحی به بار می آید که ممکن است، شما به عنوان مقصرش شناخته شوید.
در این هنگام آرامش خود را حفظ کرده و در مقابل انتقادات گروه اول، گروه دوم را مقصر و در مقابل انتقادات گروه دوم، گروه اول را مقصر معرفی میکنید... به همین راحتی؛ میبینید که هیچ اتهامی این وسط متوجه شما نشد.
استراتژی پنجم: هر چه درشت تر بهتر
یادتان باشد عدد و رقم هر چه کلفت و درشت تر باشد بهتر است! این یک اصل کلی است! حتی اختلاس... باور نمی کنید؟ مثال میزنم!
فرض کنید یک کارمند آب زیر کاه، چموش، مبلغ ۱۰ میلیون از حساب شرکت هپلی هپو کرده و به کانادا گریخته است... خب شکی در این نیست که مقصر این موضوع کسی نیست جز جنابتان که بسی دست و پا چلفتی هستید، اما ناامید نباشید، شما از همین موضوع هم میتوانید استفاده کرده و خود را شایسته معرفی کنید... به این شکل که نشست خبری تدارک دیده خبر اختلاس را نه ۱۰ میلیون بلکه ۱۰۰ میلیون عنوان کرده و میگویید خودم شخصا این مورد را متوجه شدم!
(نکته: به هر نحو ممکن که میتوانید این موضوع را به مسئولین قبلی مرتبط کنید! لامصب بسیار تاثیر گذار است)
این من باب اعداد و ارقام منفی، در باب اعداد و ارقام مثبت هم که دیگر نیاز به توضیح نیست. بدهید دمش خیالتان راحت!
مثلا همایش برگزار کرده اید با ۳۷ نفر شرکت کننده خواب! بگویید ۳۷۰ نفر شرکت کننده با اعطای گواهی نامه بین المللی! هیچ کس کاری با شما ندارد. تشویقتان هم میکنند.
استراتژی ششم: رسانههای قشر زحمت کش جامعه بوده، هستند، خواهند بود...
اگر منصبی که دارید منصب مهمی است مطمئنا رسانهها و خبرنگاران جزو لاینفک مسئولیت شما خواهند بود!
حواستان باشد! رسانهها موجودات قدرتمند و خطرناکی هستند. هیچگاه از قدرت رسانه غافل نشوید، چون اگر اراده کنند شما را از عرش به فرش خواهند رساند! چه برسد که خود بر فرش باشید... پس تا میتوانید دلی بدست آورید که دل شکستن مخصوصا دل رسانه جماعت کاری بس خطرناک است.
استراتژی هفتم: مافوق شما یه فرد زحمت کش، درستکار، پرقدرته !! این گذاره را مرتبا تکرار کنید.
و اما استراتژی پایانی
گاها مشاهده می شود برخی صاحب منصبان جوگیر شده به مافوق خود حمله ور می شوند باشد که سخنانشان تیتر بشود و اسمی پیدا کنند. ما شما را از این عمل شدیدا بر حذر میداریم.
همیشه حواستان باشد که مافوق شما هم یک صاحب منصب است و دقیقا به همین موارد عمل میکند. پس مواظب باشید مشمول استراتژی ۱ نشده و در نطفه خفه نشوید. بالعکس هر چه مافوق خود را ستایش کنید او نیز به شما نظر مثبت خواهد داشت.
این توصیههای ما به شما صاحب منصب عزیزی بود که تصمیم گرفتهاید بمانید! البته نکات دیگری هم هستند که به صورت تجربی خواهید آموخت.
میزتان پایدار...
* احسان همدانیان - دانشجوی کارشناسی دانشگاه اصفهان
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.
مسئولان! میزتان واقعا پایدار