به گزارش خبرگزاری دانشجو، محمدعلی کول؛ از همان ابتدایی که تیم هسته ای در بحبوحه سال های پر از بحران دهه ۸۰ وارد کارزار دیپلماتیک شد و با حریفش پنجه نرم می کرد تحرکات حریف با آن خنده های قناصش را می شد به خوبی پیش بینی کرد، مثلا آن شیطانک انگلیسی وقتی می خندید دوست داشتی اصلا دیگر تا آخر عمرت شیرینی هیچ لبخندی را نچشی، اینها را عمو تامشان در مهد کودک بسته بود به آموزش خنده های دیپلماتیک که چگونه بخندند تا کارشان بگیرد و از همان ابتدا در کنار خنده به ایشان یاد می داد که هم چپ دست باشند و هم راست دست تا در رینگ مشت های دیپلماتک کم نیاورند و مشت کوب نشوند.
عمو تام اما با اینکه برای خودش یک پا دجال بود و آن کلاه انگلوساکسونش را از اجداد شیطان صفتش به ارث برده بود و شنیده ها حاکی از آن است که حتی تار و پودش را در نیجریه با خون سیاه پوستانی بافته است که از آنها طلا و الماس می گرفت و بهشان آفتابه تحویل می داده است، نمیدانست قرار نیست در هر کجا هر کاری را بتواند انجام بدهد، و “دوران بزن و در رو تمام شده است” شاید مشکل از خودش نبوده است و مادر پیرشان در همان جزیره انگلیس که این روزها معروف است به خون خوردن و دستش آلوده است به خون فلسطینی و یمنی و لبنانی و افغانی و پاکستانی و دیگر ملل مظلوم عالم بر اثر آلزایمر یادش رفته که یاد دجالکش بدهد این اصل را!
حالا نبیره های آن مادر آلزایمری در ایران اسلامی از دهه ۸۰ تا امروز آمده اند برای فتح الفتوح و خم کردن مچ ملتی که حتی به همراه ۲۸ کشور هم نتوانستند سی سال قبل مچش را به زمین بزنند، شاید از مادرشان به ارث برده اند آلزایمر را، که یادشان نیست حسن باقری ما، همت ما، آوینی ما، چمران ما، فهمیده ما، میرزایی ما، سید مجتبی هاشمی ما و دیگر فرزندان این جغرافیا چه مشتی در دهانشان کوبیدند در رینگ دفاع مقدس و آموزش های عمو تامشان که مشت چپ و راست کلاسیک را نیز بهشان یاد داده بود بدردشان نخورد که نخورد و بد جور چپ و راست شدند که شدند!
دور میز در سعد آبادِ دیروز تا وینِ امروز هی غر ولند بنا گذاشتند که آی چه و آی چه! ما نیز خودمانیم گاهی به آی چه و آی چه هاشان توجه کردیم و گاهی بچه هایی که بوی همتِ همت ما را و بوی صفایِ چمران ما را میداند خوب چپ و راستشان کردند، راستش را بخواهی و قول بدهی که بین خودمان بماند و از من نشنیده بگیری، بچه های عمو تام در آلماتی کمر خم کردند در برابر اراده چمران صفتان ما!
قرار بود تحریم ها برداشته شود و برنامه هسته ای مان هم ماکت نشود! و سانتریفیوژهای ما با آب هویج گیری یکی نشود و قرار بود آب سنگین ما آب سنگین باقی بماند و فردو تخلیه نشود در یک مکان بی پناه مثل نطنز و قرار بر این شد تا دانشمندان هسته ای ما بازجویی نشوند و فراپروتکلی عمل نکنیم برای اعتماد سازی!
راستش را بخواهی در زمان مذاکرات تیم قبلی قرار شد تا مبنای اعتماد سازی و اعتماد کردن به ایران اسلامی به گفته اشتون شان، تنها و تنها فتوای رهبر انقلاب مبنی بر حرام بودن ساخت بمب هسته ای باشد! اما حالا و در ایران ۱۳۹۴ قرار است تا قلب آب سنگین اراک منهدم شود و فردو بشود آب هویج گیری و از نطنز چیزی باقی نماند تا به ما اعتماد کنند آنهم برای پنجاه سال!