به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» دلهره و اضطراب از واقع شدن در شرایطی تازه و نا آشنا امری شناخته شده در میان افراد است. در واقع نبودِ علم و آگاهی کافی در خصوص امور تازه و تجربه نشده نگرانی هایی را با خود به همراه می آورد. در چنین شرایطی همراهیِ همراهانی آگاه نسبت به شرایط تازه؛ سبب کمرنگ شدن این اضطراب می گردد.
هر چه همراه شناخت بیشتری داشته باشد این اضطراب و نگرانی کمرنگ تر خواهد شد تا آنجا که در صورت آشنایی تام و کامل همراه با امر جدید آرامش جایگزین دلهره می شود. از سوی دیگر هر چه محیط پیش رو متفاوتتر از محیط های تجربه شده پیشین باشد این واهمه دو چندان می گردد.
با آنکه در آیات الهی و روایات معصومین(علیهم السلام) توصیفات زیبایی در خصوص مرگ و سرای آخرت به چشم می خورد اما ترس از مرگ واقعیتی انکار ناپذیر است.
در روایات منقول از ائمه اطهار علل متعددی برای این ترس ذکر شده است. در بسیاری از روایات ترس از مرگ به سبب کثرت گناهان شخص و گاهی به سبب عدم شناخت فرد از مرگ بیان شده است.
الإمامُ العسكریُّ علیه السلام : دَخَلَ علیُّ بن محمّدٍ علیهما السلام على مَریضٍ من أصحابهِ و هو یَبكی و یَجزَعُ من المَوتِ ، فقالَ لَهُ : یا عبدَ اللّه ِ، تَخافُ من المَوتِ لأنّكَ لا تَعرِفُهُ ، أ رأیتُكَ إذا اتَّسَختَ و تَقَذّرتَ و تَأذَّیتَ مِن كَثرَةِ القَذَرِ و
الوَسَخِ علَیكَ و أصابَكَ قُروحٌ و جَرَبٌ و عَلِمتَ أنّ الغَسلَ فی حَمّامٍ یُزیلُ ذلكَ كلَّهُ أ ما تُریدُ أن تَدخُلَهُ فَتَغسِلَ ذلكَ عنكَ؟ أ وَ ما تَكرَهُ أن لا تَدخُلَهُ فیَبقى ذلكَ علَیكَ؟ قالَ : بلى یَا بنَ رسولِ اللّه. قالَ: فذاكَ المَوتُ هو ذلكَ الحَمّامُ ، و هو آخِرُ ما
بقِیَ علَیكَ مِن تَمحیصِ ذُنوبِكَ و تَنقِیَتِكَ مِن سَیّئاتِكَ، فإذا أنتَ وَرَدتَ علَیهِ و جاوَزتَهُ فقد نَجَوتَ مِن كُلِّ غَمٍّ و هَمٍّ و أذىً ، و وصَلتَ إلى كُلِّ سُرورٍ و فَرَح ٍ، فسَكنَ الرّجُلُ و استَسلَمَ و نَشِطَ و غَمَّضَ عینَ نَفسهِ و مضى لِسَبیلهِ.
(معانی الاخبار، ابن بابویه محمدبن علی،ص290،ح9)
امام عسكرى علیه السلام: على بن محمّد (امام هادى) علیهماالسلام نزد یكى از اصحاب خود كه بیمار بود رفت. او مى گریست و از مردن بیتابى مى كرد. حضرت به او فرمود: اى بنده خدا! تو از مرگ مى ترسى چون آن را نمى شناسى. اگر بدن تو چندان كثیف و چركین شود كه از شدّت چرک و كثافت، آزرده شوى و بدنت پر از زخم شود و گال بگیرى و بدانى كه اگر در حمّامى خودت را بشویى همه آنها از بین مى رود، آیا دوست ندارى به آن حمّام بروى و چرک و كثافت ها را از خودت بشویى؟ یا دوست دارى حمّام نروى و به همان حال باقى بمانى؟ عرض كرد: چرا، یا بن رسول اللّه[دوست دارم حمّام بروم]. فرمود: این مرگ همان حمّام است و آخرین گناهان و بدى هاى وجود تو را پاک و تمیز مى كند. پس، هرگاه وارد آن [برزخ] شدى و از آن گذشتى از هر گونه غم و اندوه و رنجى رهایى مى یابى و به همه گونه خوشى و شادمانى مى رسى. در این هنگام، آن مرد آرام گرفت و تن به مرگ سپرد و حالش جا آمد و چشم خود را بست و جان داد.
انتقال از سرای فانی و در آمدن به دیار باقی با اضطرابی فراوان همراه است چرا که مرگ واقعیتی تجربه نشده و نا آشناست. از این رو لزوم همراهی همراهانی عالِم برای از میان بردن این اضطراب امری ضروری است.
همراهانی که حضورشان موجبات آرامش فرد را فراهم سازد و همراهیشان اضطراب و دلهره را از بین برد. این همراهان نیستند مگر ذوات مقدس معصومین(علیهم السلام) و این دلگرمی و آرامش حاصل نمی شود مگر به واسطه ی حضور ایشان.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُكْرَهُ الْمُوْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ
رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِكَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص لَأَنَا أَبَرُّ بِكَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْكَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَكَ افْتَحْ عَیْنَكَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ
مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ ع فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ ع رُفَقَاوُكَ --- فَمَا شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی. (کافی، کلینی محمد بن یعقوب، ج3، ص128)
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا آیا مومن از جان كندن خود ناراحت مى شود؟ ـ فرمود: نه، به خدا، زمانى كه ملک الموت براى ستاندن جانش مى آید، او بى تابى مى كند. امّا ملک الموت به او مى گوید: اى دوست خدا! بى تابى مكن؛ زیرا سوگند به آنكه محمّد صلى الله علیه و آله را برانگیخت، من از پدر مهربانى كه به بالینت بیاید، با تو خوش رفتارتر و مهربانترم. چشمت را باز كن و بنگر.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیر مومنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان از نسل آنها، علیهم السلام ، در برابرش نمایان مى شوند و به او گفته مى شود: این رسول خدا و ... رفیقان و همرهان تو هستند ... در این هنگام، چیزى براى او خوشتر از این نیست كه جانش ستانده شود و به منادى بپیوندد.
در واقع عدم شناخت از مرگ و عدم آگاهی از چگونگی شرایط پیش رو ناخودآگاه اضطراب و واهمه ای را با خود بدنبال می آورد. هرچند فرد بهره مند از ایمان باشد و از توصیفات مرگ به واسطه ی معصومین(علیهم السلام) مطلع گردیده باشد اما سختی سکرات مرگ و تجربه نداشتن نسبت به مقتضیات مرگ اضطرابی را با خود به همراه می آورد و از آنجا که مومن نزد خداوند عزیز است و خداوند مهربانترین مهربانان است به واسطه حضور بهترین و برترین مخلوقاتش در هنگامه ی ستاندن جان وی آرامش و راحتی را جایگزین اضطراب و دلهره می نماید تا آنجایی که به فرموده ی معصوم(علیه السلام) در آن هنگام لذتی بالاتر از ستاندن جانش نمی شناسد.
منبع: تبیان