آخرین اخبار:
کد خبر:۴۳۶۷۴۸
باشگاه دانشجویان/

دغدغه اصلي فلسفه سياسي، توجيه مشروعيت دولت است

ترديدي نيست که درترا فيک امواج وتلقي ها ، ساحل رهايي متحيرانه برايشان بسي دور مي نمود . باري حق بدهيم که زود بود خيلي زود بود بايد زمان را به مسلخ گاه فرا مي خواندند تا به وسيله ي حزيمت ان گونه اي ديگر از زندگي را درا ثر مبارزات پي درپي تجربه نمايند

گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»- یادداشت دانشجویی*؛ترديدي نيست که درترا فيک امواج وتلقي ها ، ساحل رهايي متحيرانه برايشان بسي دور مي نمود . باري حق بدهيم که زود بود خيلي زود بود بايد زمان را به مسلخ گاه فرا مي خواندند تا به وسيله ي حزيمت ان گونه اي ديگر از زندگي را درا ثر مبارزات پي درپي تجربه نمايند

.

موج اغازين تحت لقاي گفتار مسلط فمينيسم ليبرال ( اصلاح طلب ) صورت مي پذيرد . درکنار همه ي عوامل وزمينه هاي که پيشتر متذکرشديم ، اين موج به همراه تلقي ان ، رويکردي متاثر از انديشه متفکراني چون مري ولستون کرافت ، جان استوارت ميل و ديگر انديشمندان سده هاي 18 و19 وتحت تاثير گفتار مدرن بر اساس اين ديدگاه که زنان و مردان در گوهر انسانيت برابر هستند شکل مي گيرد .

 

شايد به قطع بتوان گفت : دغدغه اصلي فلسفه سياسي ، توجيه مشروعيت دولت است لذا به مسائلي درمورد انتظارات دولت از شهروندان و نيز انتظارات شهروندان از دولت مي پردازد . فلسفه سياسي فمينيستي همان مسائل را تا انجا که به زنان مربوط است ، بررسي ميکند

.

سوال اساسي که فمينيست هاي موج اول با ان طي طريق ميکنند ، اين است که چرا دولت رفتارهاي متفاوت با زن ومرد دارد ؟

سوالي که سبب ميشود بسياري از فيلسوفان سياسي فمينيست بسياري از قوانيني را که به مردان اجازه حق راي ميدهد و زنان را از مسلم ترين حق محروم کرده بود را زير کوله باري از سوال ببرند .

البته ناگفته نماند که فمينيسم ليبرال عمده ترين محور مبارزاتي خود را دربخش سياست و قانون قرار داده بود . از اينرو انها معتقد بودند که با تغيير در سيستم قانونگذاري و نوع قانونهاي مربوط به زنان ، ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي نيز در راستاي بهبود موقعيت زنان در حوزه قانونگذاري ، تغيير خواهد کرد .

بنابراين تمرکز فعاليتهاي اين گروه بر رفع تبعيض هاي موجود اجتماعي - سياسي قرار گرفته بود و نه تغيير ساختارها . از ديدگاه  اين گروه اعتقادات  نهادينه  شده درجامعه حول محور تفاوت در مورد زن ومرد است که دراين زمينه اغراق کرده است و اين بي شک بستر اجتماع است که بين زنان ومردان تفاوت ايجاد ميکند . اين زنان که تحت تاثير عميق فضاي مدرنيته با مفاهيم خاص برابري و مساوات تمام افراد بشر زندگي ميکردند و اين مفاهيم را با فضاي واقعي جامعه متناقض مي ديدند ، خواهان تعميم اين مفاهيم به زنان بودند و از انجا که انچه در عرصه عمومي وجود داشت مطلوب و هنجار تلقي مي شد. زنان هر گونه حذف و عقب راندن خويش را از عرصه عمومي به چالش مي کشاندند .

ليبرال فمينيست ها به هيچ عنوان حول محورزنان و يا طبقه جنسي جامعه نمي گردند ، هدف اصلي خويش را که در عرصه عمومي تبلور يافته بود ، رهايي از محدوديت ها و محدوديتهاي عرصه خصوصي مي دانستند . اين موج مي رفت تا انديشه ي نويني را درپس باور زنانه اي شکل دهد و بتي بس سترگ را در هم شکند که معتقد بود ذهن ، معرفت و خرد برمدار جنسيت ويا جنس برتر مي چرخد .

اما بي ترديد مهمترين ونظام يافته ترين تلاش زنان براي نقد وضع موجود و طرح مورد در خواستشان را بايد در کتاب دفاع از حقوق زنان اثر مري ولستون کرافت که پيشتر متذکر شديم ، جستجو کرد که در واقع نخستين بيانيه بزرگ فمينيستي تلقي ميشود و البته به سبب نگارش تاريخ فمينيسم ان را نقطه اغاز اين انديشه ميدانند وباز به سبب اهميتش ان را انجيل فمينيسم مي خوانند .

به هر رو ، ولستون کرافت از نظريه فردگرايانه سياسي و اجتماعي لاک به شکلي که پيروان راديکال وناراضي ان در قرن هجدهم - مانند تامس پين اصلاحش کردند ، در مورد مسئله زنان استفاده کرد و از همين نظر گفته ميشود اثر او " اساسي ترين تلاش وسهمي است که فمينيسم فردگرايانه " در شکل دادن به گفتار فمينيستي داشته است .

وي به تأسي از انقلاب هاي فرانسه و امريکا تلاش کرد اين انگاره را که انسانها بايد حق تعيين سرنوشت داشته باشند را به زنان بسط دهد .

وي کوشيد بخش عظيمي از اثر خود را به نقد نگاه تحقير اميز مردان نسبت به زنان ونيز خود زنان - به دليل پذيرش مصنوعي و فرودست خود - اختصاص  دهد . ولستون کرافت از روسو به دليل برداشتش از سرشت فروتر زن به شدت انتقاد ميکند  و درمقابل ، تاکيد دارد که همه انسانها ذاتا موجوداتي خردورز هستند که وراث برخي حقوقند که از جمله انها حق برابر نسبت به ازادي است .

وي ستايشگر خرد - يعني اصل مهم روشنگري - بود : " خرد قدرت پيشرفت است ، يا به بيان بهتر ، قدرت تشخيص حقيقت است .

هر فرد از اين نظر في نفسه يک جهان است ". اين گروه ، فمينيسم ليبرال " اصلاح طلب " در پاسخ به علت فرودستي زنان ، پيش داوريها و اموزشهای غلط را عمده ترين عامل ميدانند .

ازاين رو است که متفکراني نظير ولستون کرافت با تکرار براهين ماري استل ، با نفي طبيعي بودن کهتري و درجه دوم بودن زنان ، ان را اصولا ناشي از فقدان اموزش ميداند .

او معتقد است اگر زنان را از اموزش محروم و تشويقشان کنيم که فقط در فکرعشق و مد باشند در ان صورت انها نميتوانند مکارم اخلاق را در خود بپرورانند ودر واقع ، سبک مغزي و حماقتي را به نمايش مي گذراند که به خاطر ان مورد انتقادند ، در چنين وضعيتي همان طور که به خود اسيب مي زنند به ديگران نيز اسيب وارد ميکنند

؛اولا ، به مردان اسيب مي زنند. زيرا برخورد مستبدانه با يک انسان ، حاکي از فقدان فضيلت است وچنانکه پادشاهان در اثر قدرت زياد فاسد ميشوند مردان با اعمال مستبدانه نسبت به خواهران ، دختران وهمسرانشان فاسد ميشوند و ثانيا ، زنان نالايق و ضعيف نمي توانند ارزشهاي اخلاقي را به فرزندان خود منتقل کنند

 

زن براي انکه مادر خوبي باشد بايد از درک و استقلال فکري برخوردار باشد . از زاويه نگاه او ، هدف از اموزش زنان اين است که انها را به همسران و مادران با فضيلت تبديل کرده تا با انجام اين وظايف طبيعي ، اعضاي مفيدي براي جامعه شوند . ادامه دارد ........

 

*اسراء داوودي -فعال دانشجویی

انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تائید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفا منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالین دانشجویی است.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار