گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، نزدیکیهای ساعت 9 به «سرپل ذهاب» میرسیم. شهری کوچک در نزدیکیهای مرز ایران و عراق. نسبت به دوسال پیش که سفری کوتاه به این منطقه داشتم پیشرفت های چشمگیری داشته. سراغ حرم جناب میراحمد (حضرت احمد بن اسحاق قمی صحابی و وکیل امام حسن عسکری (ع) و امام زمان (عج)) را از اهالی گرفتم، راهنمایی کردند، از دور؛ گنبد آبی و باشکوهش خودنمایی میکرد. این بارگاه در دوران دفاع مقدس، و بویژه در آغازین روزهای جنگ که بعثیها حملات شدیدی برای تصرف شهر انجام می دادند؛ بارها هدف تیر و ترکش دشمن قرار می گرفت. بعد از جنگ اما حرم جدیدی ساخته شد. فضای دل انگیزی حرم و صحن و سرای باصفای آن، میزبان شهدای منطقه هم هست.
با جناب سروان «کمرخانی» مسئول امور ایثارگران پادگان ابوذر و راوی ثابت یادمان تماس میگیرم. راهنمایی کرد، و این طوری به سمت پادگان حرکت میکنم. بیست کیلومتری که از شهر دور میشویم ساختمانهای پادگان از دور خودنمایی میکنند. دژبانی پادگان چند دقیقه ای سوال و جواب می کنند، اطلاعات کاروان را دقیق ثبت می کنند، هرطوری بود اجازه ورود به پادگان صادر شد.
از همین ابتدا و از نظم و مقرراتی که همه جا حاکم بود، می شد فهمید پادگان تحویل نیروهای ارتشی ست. ورودی پادگان «آب سردی» برای استقبال از زائرین تدارک دیده شده، توقف کوتاهی می کنیم. در گرمای آن روزها می چسبید! به سمت محل یادمان حرکت میکنیم، هرچند بعدتر متوجه شدیم که کل پادگان «یادمان» است و آغشته به خونهای شهدا. در طول مسیر تابلوهایی که برای خوشامدگویی نصب شدند یادآوری می کنند که اینجا معراج شهدای غرب کشور است و مثل یادمان های جبهه های جنوبی، باید وضو گرفت و وارد شد. ساختمانهایی پنج طبقه، که همچنان یادگاری های جنگ را روی چهرههایشان حفظ کردند. هم تیر و ترکش، هم نقاشیها و شعارنویسیهای رزمندگان. هنوز هم دیوارهای پادگان برای سلامتی امام( ره) صلوات میفرستادند، و همچنان طرح های روی دیوار یادآوری می کردند که:« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».
ورودی پادگان ابوذر
کاروان به سرعت عبور کرد. روی در و دیوار عبارتها و شعارهای عربی هم جلب توجه میکرد. به نظر میرسید پای متجاوزین بعثی، به اینجا هم رسیده بود، هرچند جنس نوشته ها که مزّین به اسامی اهل بیت( علیهم السلام) بودند، ظنِ این که رزمندگان سپاه بدر و نیروهای عراقی مخالف صدام اینجا حضور داشتند را بیشتر می کرد. بعدتر هم که از آقای راوی پرسیدم تأیید کرد. می گفت همین رزمندگان «سپاه بدر» بودند که اولین مقاومت را مقابل منافقین و در جریان عملیات مرصاد در «تنگه حسن آباد» انجام دادند.
به محل یادمان رسیدیم. دو ساختمان زخمی، با سیمایی که از تیر و ترکشها پوشیده بود. ساختمانهایی که این روزها نماد مظلومیت «پادگان ابوذر» بودند، و اگرچند که تیر خورده و مجروحند، ولی مقاوم ایستادند و از روزهای نه چندان دور روایت می کنند. «سروان کمرخانی» با بسته های فرهنگی از ما استقبال کرد، و از گذشتههای پادگان گفت. از مقاومت روزهای آغازین جنگ، و جلوگیری از سقوط پادگان و سرپل ذهاب، از هوانیروز، و از «شهید شیرودی» که در حقیقت «شناسنامه» پادگان بود. راوی روایت میکرد و من تند و تند نکته برداری میکردم، می ترسیدم که چیزی از قلم بیافتد.
ساختمانهای پادگان که مجروح جنگند
«پادگان ابوذر» در سال 1342 در دامنه ارتفاعات «دانه خشک» توسط دو شرکت خارجی و یک شرکت داخلی احداث شد. بعداز احداث، پادگان در اختیار تیپ سوم لشکر 81 زرهی کرمانشاه قرار گرفت و به دلیل نزدیکی به روستای تاریخی «قلعه شاهین» به نام شاهین معروف می شود. بعد از انقلاب نام پادگان به نام ابوذر _صحابی بزرگ رسول الله (ص)_ تغییر پیدا کرد. با شروع جنگ پادگان ابوذر به مرکز تجمع، اعزام نیرو و فرماندهی عملیاتهای غرب تبدیل شد. بعدها پادگان را به دو قسمت تقسیم کردند. قسمت نظامی در اختیار ارتش باقی ماند و قسمت مسکونی؛ در اختیار رزمندگان سپاه، بسیج، جهاد، عشایر مردمی و ... قرار گرفت.
ماجرای ترفیعی که شهید شیرودی نپذیرفت
در نخستین روزهای جنگ؛ «بنی صدر» که فرماندهی کل قوا را برعهده داشت؛ دستور تخلیه پادگان را صادر میکند، که البته ایستادگی شهید شیرودی و همرزمانش در برابر دستور غیرمنطقی بنی صدر، مانع از سقوط پادگان و البته شهر سرپل ذهاب شد.
وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده تا پادگانها تخلیه؛ و انبار مهمات منهدم شود، از دستور سرپیچی کرد و با دو خلبانی که همفکر او بودند گفت: ما میمانیم و مسئولیت تمرد را هم میپذیریم! شهید شیرودی در طول 12 ساعت پرواز بینهایت حساس و خطرناک، به عنوان تنها موشکانداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش بُرد و شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور؛ بلکه در تمام خبرگزاریهای مهم جهان منعکس شد، بنیصدر برای حفظ آرامش دو هفته بعد به شهید شیرودی ارتقا درجه داد و خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواستهاش این بود که کارشکنیهای بنی صدر و بیتفاوتی برخی از فرماندهی را به عرض امام(ره) برساند، در همان ایام شهید شیرودی به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقا درجه یافت. هرچند وی طی نامهای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 نوشت: اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه تاکنون برای احیای اسلامی و حفظ مملکت اسلامی در تمام مأموریتها شرکت کردم و هدفم از مشارکت در جنگ تنهارهبر عزیز بود. شهید شیرودی در آن نامه خطاب به فرمانده هوانیروز کرمانشاه تاکید کرد: درجه تشویقی که به اینجانب داده شد از من پس بگیرید و مرا به درجه ستوان یار سومی برگردانید.» در واقع شهید شیرودی در طول جنگ بارها مورد تشویق و ارتقاء درجه قرار گرفت، ولی هیچ کدام از آن تشویقنامهها را نپذیرفت. میگفت «همین که میدانم چرا و برای چه و که میجنگم، خود برایم تشویق است».
شهید شیرودی را شناسنامه پادگان ابوذر مینامند. نام پسر شهید و پادگان هم یکیست. این که شهید نام پادگان را برای پسر انتخاب کرده، یا نام پسرخلبان شهید را به پاس خدماتش بر پادگان گذاشته اند؛ درست مشخص نیست. هرچه هست اما؛ این دو با هماند که معنا می یابند. شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز نظامی را در سطح جهان داشت وصاحب نظران جنگهای هوایی این شهیدبزرگوار را نامدارترین خلبان جهان میدانند .در همین پادگان بود که مقام معظم رهبری برای اولین بار به یک نظامی در نماز اقتدا کردند که کسی جز شهید شیرودی نبود. هنوز هم بعد از چند دهه اتاق استراحت و کار شهید را در پادگان نگه داشته اند.
اتاق کار و استراحت «شهید شیرودی»
پادگان ابوذر را «دوکوهه غرب» هم مینامند، چرا که علاوه برشکل ظاهری ساختمانها که به مانند دوکوهه است، نقشی همچون پادگان دوکوهه جنوب برای جبهه های غرب ایفا کرده بود.
با همه شباهتهایی که بین ابوذر و دوکوهه وجود دارد، این دو اما یک تفاوت چشمگیر دارند: و آن هم آثار جنگ بر پیشانی ابوذر است. برخلاف دوکوهه که در طول جنگ هیچ گاه مورد حمله دشمن قرار نگرفت، ابوذر در16 اسفند 63 مورد بمباران هوایی دشمن قرار می گیرد. گویا قرار بوده همزمان با عملیات بدر در جنوب، عملیاتی در اطراف سومار انجام شود که لو می رود. نیروها در پادگان در حال آماده شدن برای عملیات بودند که سر وکله جنگنده های دشمن پیدا میشود، و در سه مرحله بمباران پادگان بیشتر از 1200 نفر از مردم و رزمندگان را به خاک و خون میکشند.
ورودی بیمارستان زیرزمینی صاحب الزمان
درآن بمباران و در تمام طول جنگ؛ بیمارستان صحرایی صاحب الزمان (عج) پادگان ابوذر نقش مهمی در درمان مجروحین جنگی داشته، و من که قبلاً بیمارستان صحرایی امام علی (ع) در آبادان را دیده بودم؛ مشتاق بودم که از بیمارستان هم بازدید کنم؛ هرچند که متاسفانه و بدلیل قرار گرفتن در قسمت نظامی پادگان اجازه بازدید از بیمارستان را پیدا نمیکنیم. اما تصاویر بیمارستان را از تابلوی راهنمایی که کنار یادمان نصب کرده اند مشاهده میکنم؛ همچنین تصاویر پدهای هلیکوپتر را که تیزپروازان هوانیروز از آنجا به بارگیری مهمات و سوختگیری برای عملیات علیه دشمن میپرداختند.
بیمارستان صحرایی، در قسمت نظامی
با راوی یادمان از مظلومیت پادگان و ناشناخته ماندنش نسبت به بسیاری از یادمانها بخصوص دوکوهه صحبت می کنم و او از خواسته حضرت آقا برایمان میگوید که « پادگان ابوذر به دوکوهه غرب کشور تبدیل شود با حفظ هویت ارتشی آن» و برایمان میگوید از برنامه ها و طرحهایی که در دست اجرا دارد برای خدمت رسانی هرچه بهتر به زائرین این قطعه از آسمان، از سختی کار میپرسیم و از عشق به کار برای شهدا؛ میگوید و سوالات رفقا را یک به یک پاسخ میدهد و به کسانی که به سوالاتش پاسخ میدهند هدیه ای تقدیم میکند. از کاروان کمی فاصله میگیرم و در ساختمانها چرخی میزنم، ساختمانها ظاهراً از زمان بمباران دستنخورده باقی مانده اند. هنوز هم آوار است و سوختگی و دوده ای که دیوارها را پوشانده است. امیدوارم هیچگاه فکر بازسازی این ساختمانها به ذهن مسئولین خطور نکند! که بخشی از تاریخ چندهزارساله این سرزمینند این ساختمانها. نزدیک اذان ظهر است و باید برای نماز آماده شویم، از راوی خداحافظی میکنیم و به سمت حسینیه حرکت میکنیم. حسینیه ای که در طول جنگ محل عبادت نیروهای مستقر در این قسمت پادگان بوده و خوشبختانه امروز برخلاف مسجد پادگان که آنهم در قسمت نظامیست و دور از دسترس، در دسترس کاروانهای راهیان نور. در بین راه ساختمانی زیرزمینی و تخریب شده جلب توجه میکند، جویا که میشوم میگویند اتاق جنگ بوده و مرکز فرماندهی و برنامه ریزی عملیاتها؛ که در بمباران مورد اصابت قرار میگیرد و تخریب میشود. به فرماندهانی فکر میکنم که روزگاری با حضور در این اتاق به طرح ریزی عملیات پرداختند. به صیادشیرازی، به علی اکبر شیرودی، احمدکشوری، حسین ادبیان، محسن وزوایی، اصغر وصالی، محمود شهبازی، غلامعلی پیچک، سعید گلاب بخش، علیرضا موحد دانش، محسن حاج بابا و محمود غفاری که همگی ستارگان درخشانی هستند در آسمان پرستاره ابوذر.
مسجد ابوذر
صدای اذان به گوش میرسد و بیش از این توقف در کنار اتاق جنگ جایز نیست. به حسینیه میرویم و نماز اول وقت روبه جماعت اقامه میکنیم به یاد رزمندگانی که در زیر باران خمپاره و موشک نماز اول وقتشان را فراموش نمیکردند. اتوبوس ها آماده حرکت هستند.
اگر چه سخت است اما دل از پادگان برمیگیریم و دل به جاده میسپاریم وبه دیدن مستند بمباران هوایی پادگان.