گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، یادداشت دانشجویی*؛ به نام الله یگانه پاسدار حرمت خون پاک شهیدان و به نام یگانه منجی عالم بشریت ، قلم را بر میدارم و انشاء یم را با موضوع دوران تحریم خود را چگونه گذرانده اید و در
پسا تحریم میخواهید چکاره شوید شروع می کنم.
خانواده من ۷ نفره است من دو خواهر و دو برادر و پدر و مادری مهربان دارم من پدر بزرگ و مادربزرگ نیکوکاری هم دارم.
ما همسایه های خوب و با ایمانی داریم که هم به یکدیگر احترام می گذارند و هم به یکدیگر کمک می کنند.
پدرم همیشه به من و برادران و خواهرانم می گوید مردم ایران مثل همسایه هایمان آدمهای خوبی هستند.
او می گوید مردم ایران در سال ۵۷ که من هنوز به دنیا نیامده بودم به رهبری امام خمینی رحمة الله علیه انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند تا آمریکا و دشمنان ایران به ما ستم نکنند.
پدر به ما گفته اما دشمنان نمی خواستند ما آزاد باشیم و پیشرفت کنیم و به کشور ما حمله کرد اما مردم مثل همسایه های کوچه مان به همدیگر کمک کردند و امام را دوست داشتند و به جبهه رفتند و با دشمن جنگیدند.
پدرم می گفت خیلی از مردم و رزمندگان در شهر و کشورم شهید شدند اما چون انقلاب ما خوب بود و دشمنان اسلام بد بودند ما پیروز شدیم.
دیروز از مادرم پرسیدم تحریم یعنی چه؟ و ما آنرا چگونه گذرانده ایم؟ او گفت پسرم بعد از جنگ باز هم دشمن با ما دشمنی کرد و ما را تحریم کرد.
مادرم می گوید تحریم چیز بدی است و دشمنان دیگر به مردم خوب ما چیزی نمی فروختند و چیزی نمی خریدند.
مادر گفت به خاطر تحریم خیلی از کارخانه های ما هم تعطیل شدند و خیلی از آدمها مثل پدر تو و پدر دوستان تو بیکار شدند.
اما ما ناامید نشدیم و صرفه جویی کردیم صبر هم کردیم چون مطمئن بودیم حق با ما و انقلاب ماست و ما پیروز می شویم.
درست است که زندگیمان سخت بود اما ما هم باید مثل شهدا از انقلاب دفاع می کردیم.
از مادر پرسیدم یعنی نه نه سیما همسایه پیر و بیمار ما هم که مرد به خاطر تحریم بود؟ مادر گفت آری دشمن حتی به بیماران ما هم دارو نمی داد و نه نه سیما هم چون دارو نداشت مرد.
مادر چشمانش پر از اشک شد و بعد من اشک هایش را با دستانم پاک کردم و گفتم راستی مادر کسانی که ما را تحریم کردهاند چقدر بد هستند.
مادر مرا بوسید و گفت پسرم مردم ایران آدمهای خوب و صبوری هستند و چون انقلاب و رهبر و شهیدان را دوست دارند تحریم ها را تحمل کردند و اینگونه دوران تحریم را گذراندند.
گفتم مادر اخبار می گوید تحریم ها تمام شده است و معلممان می گوید دشمن نقشه جدیدی برای ما دارد.
مادرم لبخندی زد و گفت پسرم تحریم تمام می شود اما دشمنی دشمن تمام نمی شود.گفتم من می ترسم. مادر گفت نترس ما رهبر شجاع ، دلسوز و هوشیاری داریم همه ما باید به سخنان ایشان عمل کنیم با این حرفهای مادر
دیگر نترسیدم.
در این هنگام مادرم از کنار چرخ خیاطیش که به قول پدرم به کمک آن چرخ زندگیمان می چرخد به آشپزخانه رفت و من هم به اتاق پدرم رفتم که تازه از سر کار برگشته بود.
پدرم بعد از بیکار شدن مسافر کشی می کند. از او پرسیدم شما قبلا دوست داشتید راننده شوید ؟ خندید و گفت راستش نه ، ولی مهم این است که برای خانواده نان حلال در بیاورید.
پدرم پرسید عزیزم دوست داری در آینده چکاره شوی ؟
گفتم می خواهم خلبان شوم یا مهندس ، او گفت خیلی خوب است اما آدم قبل از اینکه خلبان یا مهندس شود باید نیکو کار باشد مثل پدربزرگت که به همه کمک می کند.
گفتم پدر معلم ما می گوید ما داریم وارد زمان پسا تحریم می شویم ، پسا تحریم یعنی چه؟ او گفت یعنی وقتی که تحریم تمام شد و مشکلات ما کم شود.
گفتم پدر معلم ما می گوید در پسا تحریم میخواهید چکاره شوید ؟ او گفت پسرم مسئولان کشور و استان باید به این سوال پاسخ دهند و حتما هم به این موضوع فکر می کنند.
گفتم پدر یعنی در پسا تحریم شما به سر کار قبلیت بر می گردی و مشکلات ما حل می شود؟ گفت امیدوارم. او گفت امیدوارم همه مشکلات تمام شود.
گفتم پدر علی آقا همسایه ما می گوید در پسا تحریم پولهای ما را که دشمنان برده اند پس می دهند و کشور ما پولدار می شود.
علی آقا آدم با سوادی است آخر او دیپلم دارد.
علی آقا با این وجود هنوز بیکار است و ازدواج هم نکرده ، او می گوید در پسا تحریم مثلا شاید میلیون ها دلار پول سهم استان ما باشد.
به پدر گفتم میلیون ها دلار یعنی چقدر ؟
او گفت یعنی خیلی خیلی زیاد ، به اندازه ای که خیلی از مشکلات کرمانشاه حل شود. گفتم پدر مگر کرمانشاه چه مشکلی دارد ؟
گفت مثلا بیکاری جوانان ، ازدواج نکردن آنها ، تعطیلی کارخانه ها، کمبود امکانات خدماتی ، فرهنگی ، اجتماعی و برخی مشکلات دیگر.
گفتم پدر جان یعنی این مشکلات تمام میشود مثل تحریم ها ؟
خندید و گفت بله پسرم البته شرط دارد.
گفتم چه شرطی ؟
پدر گفت به شرط آنکه همه مسئولان و مردم دست به دست هم دهند و به فکر همه جامعه باشند نه فقط خودشان، درست مثل زمان جنگ که همه به هم کمک می کردیم ، به شرط آنکه مسئولان برای مشکلات استان برنامه ریزی
درستی کنند.
گفتم برنامه یعنی چه؟
گفت برنامه مثل برنامه درسی توست که با توجه به آن میدانی که چه روزی و چه ساعتی چه درسی را باید بخوانی و نظم داشتی باشی ،
او پرسید تو میتوانی بدون برنامه درست را خوب بخوانی ؟
گفتم نه، پدرم درست می گفت چون او آدم عاقلی است و همیشه مشکلات خانواده را حل می کند و ما همه به سخنان او عمل می کنیم.
پدرم می گفت اگر برنامه ریزی خوب داشته باشیم و دلسوز و پر تلاش باشیم و به راهنمایی های "رهبر انقلاب "که مثل پدر کشورمان است به خوبی عمل کنیم همه مشکلات حل می شود و همه به خوبی زندگی می کنیم و مثل
همیشه دشمن را شکست می دهیم.
من هم حالا تصمیم گرفته ام تا همیشه دعا کنم تا همه به وظیفه مان درست عمل کنیم و مثل همیشه با هم باشیم و به هم کمک کنیم درست مثل همسایه های خوب کوچه ما که نمی گذارند کسی در زمان مشکلات تنها بماند.
آقای معلم اجازه، انشاء من تمام شد.
رسول مرادی-فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.