گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، عمامهای که به زمین افتاد و دستاویزی برای شروع دور تازهی فضاسازیهای سیاسی پهن شد. عمامه بهانه بود، این را همه میدانند، و اگر نه موسوی لاری گفته بود: «در مسیری که به سمت بالا حرکت میکردیم، دست همراهان خورد و عمامه از سر من افتاد»، احتمالاً اگر آن عمامهی کذایی سفتتر پیچیده شده بود، همچه بهانهای هم نبود!
خط آتش زنجیرهایها به راه افتاد، این بار عمامهای که به «دست همراهان» افتاده بود، علم عثمان شد. آن ها به خوبی می دانستند این کاهی است که باید کوه شود، و شد! عمامهاندازی بهانهی خوبی بود برای شروع دور تازهی خودزنیها در آستانهی انتخابات مجلس؛ سناریوی تمرین شدهای که اصلاحطلبان به تجربه آموخته بودند چگونه از آن برای مظلومنمایی و جلب افکار عمومی بهرهبرداری کنند. ناظرین سیاسی معتقدند خودزنی برای کسب قدرت، پشت پردهی تحرکات تازهای است که این جریان سیاسی در آستانهی انتخابات ماه اسفند برگزیده است.
بازتولید اصطلاحاتی از قبیل «خودسر»، «خشونت طلب» و یا تعبیر به رای اصطلاحاتی مثل «دلواپس» تاکتیک رسانهای تجربه شدهای است که به مشقِ مشترک اغلب انتخاباتهای اخیر ایشان تبدیل شده است. این حد از لُمپنیسم رسانهای آن هم برای کسانی که مدعای انتلکتیسمِ دهان پُر کنشان پردهی گوش میدَرد، اگرچه بیسابقه نیست، ولی شاهکار است! مروری بر عملکرد سیاسی-رسانهای این جریانات در آستانهی اغلب انتخابات گذشته میتواند تا حدود فراوانی برنامهریزی شده بودن این عمامهاندازیها را آشکار کند.
دوم خرداد و انتخابات مجلس ششم
تاریخ یکی از بحرانیترین اوضاع مملکت را نشان میدهد، سطح تنش در جامعه به واسطهی تحرکات گاه و بیگاه تجدید نظرطلبان و فضاسازی دنبالههای زنجیرهایشان که علناً به ستون پنجم دشمن تبدیل شده بودند، افزایش یافته بود. این طیف سیاسی بعد از روی کار آمدن رییسجمهور مورد نظر، اجرای پروژههای خود را تسریع کرد. مجلس ششم هدف بعدی جریانی بود که توانست در سایهی حمایتهای دولت، اصطلاحات تعریف نشدهای مثل آزادی و یا جامعه مدنی را در فضای رسانه ای کشور رواج دهد. به این ترتیب آنها و در ادامهی تئوری فتح سنگر به سنگر خود، بازتولید گفتمان خشونتطلب نامیدن رقبای سیاسی خود را در دستور کار قرار دادند.
در فاصلهی چند ماه به انتخابات مجلس، سخنرانیها و میتنگهای مختلفی برای چهرههای شناخته شدهی این جریان و در شهرهایی که عمدتاً فضای اجتماعی و یا تعلقات اعتقادی مردم احتمال تشنج در حاشیه برگزاری آنها را افزایش میداد، برنامهریزی شد. در این استراتژی تازه برهم خوردن سخنرانیها و میتینگهای سیاسی اصلاحطلبان میباید به گردن طیفی از جریان رقیب بیافتد که در ادبیات القا شده از سوی این جریان، «گروه فشار» نامیده میشدند.
بازخوانی یک خودزنی سیاسی
خرداد ۷۷ اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاهها و مراکز آموزش تشکیلاتی که به وسیلهی حشمت الله طبرزدی فعال سیاسی سابقهدار اداره میشد، میتینگی به مناسبت دوم خرداد و در پارک لالهی تهران برگزار کرد. گروهی از همان ابتدا و بعد از شروع مراسم در تلاش بودند تا با آشوبگری ترتیبات اجرای برنامه را مختل کنند، همین سرآغاز درگیریها بین حضار میشود. در ادامه دو گروه با چوپ و چماغ و سلاح سرد با هم درگیر شده و مأمورین ناجا ناگزیر از مداخله شدند.
روزنامههای زنجیرهای این درگیری و زد و خورد را با تیترهای جهتدار و در راستای تزریق همان گفتمان به سپهر رسانه ای مملکت پوشش دادند. هرچند اصل و اساس برگزاری آن تجمع و هویت اخلالگران از ابتدا مشکوک به نظر میرسید، اما بعدها اکتشافات و بررسیهای نهادهای ذیربط ارتباط آنان با جریانات اصلاحطلب و برنامهریزی شده بودن آن را اثبات کرد.
داستان خودزنیهای سیاسی تقریباً در همهی دوران اصلاحات ادامه داشت و به رویهای برای قدرتطلبی و فتح مناصب کلیدی تبدیل شد.
خودزنی سیاسی در آستانه ی فتنه 88/ اصلاحات خون میخواهد!
کشته سازی در آستانهی انتخابات خرداد 88، نه تنها خودزنی، که احتمالاً انتحار سیاسی بود. جریانی که جایگاه خود در میان مردم را از دست رفته میدید و برای بازگشت به قدرت خود را نیازمند تحرکات رادیکال میدید، به این ترتیب پروژهی کشتهسازی بنا به تعالیم تئوریسینهای این جریان کلید خورد.
رییس دولت اصلاحات و زهرا رهنورد اولین سوژههای ترور پیش از انتخابات ریاست جمهوری بودند، مرگ چهرههای شناخته شدهی این جریان نه تنها می توانست به خودزنی سیاسی و مظلومنمایی در اوضاع بلبشوی آن روزهایی مملکت افکار عمومی را به سمت و سوی این طیف جلب کند، که میتوانست از آنها شهدایی برای فتنهی برنامهریزی شدهی سبز بسازد. هرچند پروژهی بمبگذاری در پرواز اهواز-تهران برای ترور رییس جمهور اصلاحات و برنامه ریزیها برای ترور رهنورد با هوشمندی مأموران امنیتی خنثی شد.
به این ترتیب جریان تجدیدنظر طلب که از ترور چهرههای شناخته شده نومید شده بود، دست به کشته سازی و ترورهای خیابانی برای استمرار خودزنیهای سیاسی بعد از انتخابات و در روزهای فتنه ۸۸ زد. ماجرای ترور مشکوک ندا آقا سلطان که یک هنرآموز موسیقی معرفی شد و کشتهسازیهای غیرواقعی با لیستسازی و جعل اسامی تخیلی در استمرار این پروژه تعریف میشد.
پیش درآمد سناریوی کشتهسازی با قضیه «ترانه موسوی» آغاز شد. مرداد ماه ۸۸، یکی از سران فتنه با ارسال نامهای جنجال برانگیز خطاب به شیخ اکبر هاشمی، از وی خواست به موضوع «تجاوز به دختران و پسران» بازداشتی پس از انتخابات رسیدگی کند. وی در این نامه به مواردی از آزار جنسی که مشابه این مورد بود، اشاره کرد و نوشت: «عدهای از افراد بازداشت شده مطرح نمودهاند که برخی افراد با دختران بازداشتی با شدتی تجاوز نمودهاند که منجر به ایجاد جراحات و پارگی در سیستم تناسلی آنان گردیده است.» هرچند خیلی زود کذب این مدعا با اعتراض خانوادهی ترانه و مصاحبهی آنها با رسانهها آشکار شد. نام او نیز در لیستهای بعدی ادعاییِ کشتهها که توسط مشارکت و دیگر اصلاحطلبان انتشار یافت، حذف شد تا بی آبرویی این جماعت روشنتر شود.
انتخابات اسفندماه و تکرار یک سناریو
ماجرای خودزنی اصلاحطلبان و مظلوم نمایی برای کسب قدرت، سناریوی نخنمایی است که این سالها و تقریباً در آستانهی هر انتخاباتی در دستور کار قرار گرفته است. انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی بهانهی تازهای برای آغاز دور تازهی این خودزنیها و مظلومنمایی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و جلب آرای مردمی است. به این ترتیب ناظرین سیاسی معتقدند در آستانهی انتخابات شاهد موارد بیشتری از این عمامهاندازیها باشیم؛ بهخصوص اگر این عمامهها بر سر جماعتی گشاد بوده و به هر لمس کردنی از سر بیفتد. فرقی هم نمیکند که این حادثه در ورامین باشد یا سال ۷۸ و در کوی دانشگاه تهران! با این شرایط وظایف دستگاههای امنیتی و نظارتی برای مراقبت از امنیت و آرامش مملکت و دانشگاهها حساسیت بیشتری خواهد یافت. بیم آن میرود این با توجه به سوابق نه چندان روشن این جریانات با نزدیکتر شدن به روزهای سرنوشت ساز ماه اسفند، خودزنی عناصر این طیف اشکال رادیکالتری پیدا کند.