به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ مرداد ماه سال 1377 خورشیدی سال مهمی برای افغانستان بود، پر از اتفاقات تلخ و دلخراش که مردانی از ایران اسلامی را نیز درگیر خود کرد. آن سال درگیری های طالبان شدت یافته بود و 17 مرداد ماه وقتی تسلط آن ها بر مزارشریف قطعی شد به کنسولگری جمهوری اسلامی حمله کردند و نمایندگان جمهوری اسلامی را به رگبار بستند.
الله مدد شاهسون، تنها بازمانده ماجرای قتل عام کنسولگری ایران در مزار شریف ماجرای آن روز تلخ را این طور تعریف می کند: «صبح روز 17 مرداد سال 1377 متوجه شدیم شهر مزار شریف سقوط کرده و طالبان از منطقه «کود برق» وارد شهر شدهاند.
وضعیت خیلی بحرانی بود و برای ما احتمال خطر وجود داشت، این نکته را به مسئولان وقت وزارت خارجه اطلاع دادیم ولی تأکید آنها بر این بود که بمانیم.
به هر حال طبق دستور مسئولان در کنسولگری ماندیم و تصور بر این بود که با توجه به مصونیت سیاسیمان چندان مشکلی بوجود نیاید.
صبح روز حادثه اعضای کنسولگری ایران در مزار شریف، به سرپرستی شهید ریگی که در نبود «حدادی» (سفیر ایران که چندی قبل از این حادثه شهر مزارشریف را ترک کرده و به ایران رفته بود)، سرپرست سرکنسولگری بود، دور هم جمع شدیم و احتمالات پس از سقوط شهر را مورد تحلیل و بررسی قرار دادیم.
جلسه را تازه شروع کرده بودیم که متوجه شدیم در کنسولگری را میکوبند؛ بلافاصله شهید فلاح رفت و در را باز کرد و حدود 10 تا 12 مرد مسلح به زور وارد کنسولگری شدند.
رفتار و کردارشان بسیار خشن بود، آنان در ابتدای ورودشان به دنبال اسلحههای ما بودند، در حالی که ما اسلحهای نداشتیم.
سپس ما را به قسمت زیر زمین منتقل کرده و خودشان دوباره مشغول بازرسی کنسولگری شدند و شهید حیدریان را که هنوز در محل کارش بود به زیر زمین منتقل کردند.
پس از دقایقی ما را به اتاقی در طبقه همکف منتقل کردند. با تعارف میوه سعی داشتیم فضا را دوستانه کنیم و من که تا حدودی با زبان پشتو آشنایی داشتم با یکی از نگهبانان صحبت کردم اما گوششان بدهکار نبود. دوباره ما را به زیرزمین منتقل کردند، همه مان را کنار دیوار به خط کردند و با شلیک حدود 60 تیر همه را به قتل رساندند. من وانمود کردم تیر خوردم ام و خودم را زمین انداختم، همین باعث شد که جان سالم به در ببرم.»
خبرنگار در ادبیات بین الملل یعنی کسی که در تمام درگیری ها مصونیت دارد و هیچ یک از طرفین جنگ حق آسیب رساندن به او را ندارند اما در ماجرای مزارشریف هیچ مصونیتی برای نمایندگان ما وجود نداشت.
همسر شهید صارمی در رابطه با اطمینانی که نسبت به این موضوع داشتند و تصور می کردند بعد از درگیری های مزار شریف همسرشان در نهایت با کمی تاخیر به ایران باز می گردد گفت:« 14 مرداد برای آخرین بار شهید صارمی تهران را ترک کرد و 17 مرداد با تماس معاونت خبر خبرگزاری که آن هنگام به عهده محمدرضا صادق مشاور فعلی رئیسجمهور بود، از ما خواستند که «خط تلفن منزل را آزاد نگهدارید چراکه ممکن است آقای صارمی تماس بگیرند، با توجه به شرایط خاصی که در افغانستان ایجادشده و پیشروی طالبان در کابل و مزار شریف احتمالاً او شهر را ترک کردند و برای اینکه موقعیت خودشان را به شما اعلام کنند تماس میگیرند».
ما منتظر بودیم اما هیچ خبری نشد اخبار را پیگیری میکردیم؛ با توجه به اخبار شرایط منطقه بسیار حساس بود و بهصورت مرتب از طریق خبرگزاری برای پیگیری با ما در تماس بودند.
شرایط سختی بود، ازنظر روانی فشار زیادی به همه وارد شد مخصوصاً اینکه فردی از اعضای خانواده را به امید این راهی سفری دور میکنید که فکر میکنید بهزودی برمیگردد.
شهید صارمی هنگام رفتن گفت این آخرین باری است که به این مأموریت میرود و پس از انجام کارهایش سریعاً به ایران برمیگردد، همه ما منتظر بازگشت او به کشور بودیم و اصلاً در ذهنمان این نبود که او برنمیگردد چون آدمی بود که شرایط و موقعیتها را میسنجید و من میدانستم که میتواند از خودش مراقبت کند و چون گفته بود طالبان قبلاً هم وارد شهر شده و آسیبی به آنها بهعنوان خبرنگار یا کارکنان کنسولگری وارد نکرده است.
من با خود گفتم حتی اگر طالبان پیشروی کنند در نهایت کارکنان کنسولگری شهر را ترک میکنند و موقعیتشان ممکن است سخت شود، خبرهای بعدی که رسید اشاره به این داشت که آنها را دستگیر کرده و از جایی بهجای دیگر برندهاند مثلاً میگفتند در خودرویی که شیشههای دودی دارد آنها را به قندهار و یا به شهرهای دیگر منتقل کردهاند ذهن به سمتی رفت که اینها دستگیرشدهاند و درنهایت آنها را مورد شکنجه قرار میدهند تا بتوانند اطلاعاتی را که میخواهند از آنها دریافت کنند.
همسایگان و اقوام ما را دلداری میدادند و میگفتند اتفاقی نمیافتد نگران نباشید، ولی متأسفانه پس از گذشت 19 روز خبر دادند که آنها کشتهشدهاند و امیدی به زندهبودن آنها نیست و مجدداً 19 روز دیگر طول کشید تا اجساد آنها را به ایران آوردند، دقیقاً 38 روز از آخرین باری که ما اولین خبر را از اوضاع آنها دریافت کردیم تا لحظهای که جسدش وارد تهران شد طول کشید و من نمیتوانستم فقدان او را باور کنم.»
امروز 17 مرداد است و 18 سال است که دیگر صدای «من محمود صارمی، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم» به گوش نرسیده است.
18 سال است که خبرنگار ما همراه با چهار دیپلمات به طرز وحشیانه ای به شهادت رسیده اند. درست به اندازه مرد شدن یک نوزاد متولد 17 مرداد 1377 مردانی به خانه هایشان بازنگشته اند و هیچ حقی از آن ها و دل تنگی خانواده هایشان احقاق نشده است. و تنها به اندازه ساخت یک فیلم سینمایی آن هم بعد از گذشته بیش از یک دهه، ماجرای شهادت مظلومانه شان نقل شده است.
امروز 18 سال است که ماجرای جهل و وحشی گری نه تنها کم رنگ نشده که بیش از پیش دارد قربانی میگیرد و محمود صارمی های زیادی از دل آتش و خون رسالت خبر را برای آنکه مردم و مسئولان جهانی خواب غفلت شان سنگین نشود به سرانجام میرسانند؛ امید است که دیگر هرگز خانواده بزرگ خبر داغدار فقدان زحمت کشان خبر نباشد.