به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، بهزاد توفيق فر درباره حادثه پلاسکو نوشت: حادثه فروريختن ساختمان پلاسكو و شهادت آتشنشان ها، گذشته از ابعاد فني، اجتماعي و اقتصادي آن، نمونه بارزي از ايجاد، اوج و افول يك گفتمان(1) بود كه بر بستر رسانه هاي امروزي، محدوده زماني معمول را كنار زده و از ابتدا تا انتهاي چرخه عمر و تأثيرگذاري خود را در بازه اي حدود ده روزه، طي كرد. در حالي كه گفتمان هاي بزرگ تاريخ – حتي در زمان حضور رسانه ها – طول عمري بيش از اين، بخصوص براي تولد و فراگيري داشته اند. به همين بهانه نگاهي به كتاب "روزنامه نگاري در جهان معاصر" نوشته دكتر عباس اسدي، عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي مي اندازيم كه در سال1393، توسط آثارفكر به چاپ رسيده است. اين كتاب كه مجموعه اي از شش مقاله نويسنده با موضوعات مرتبط است و قبل از چاپ در كرسي هاي علمي دانشگاه هاي معتبر ارائه گرديده با در نشريات معتبر علمي-پژوهشي به چاپ رسيده است، با ظرافت و نكته سنجي خاص نويسنده، تجربه هاي دانشگاهي و اجرايي وي را به كارگرفته تا برخي گوشه هاي تاريك و نكات بسيار مهم حرفه روزنامه نگاري امروز را براي خواننده كتاب روشن سازد و صدالبته با بررسي سناريوهاي قابل پيش بيني، مسير آينده و توانايي هاي اين حرفه و ابزارهاي مورد استفاده در آن را به بازيگران و نقش آفرينان صنعت خبر، معرفي نمايد. عجيب آن كه، علي رغم حضور نداشتن رسانه ها و تكنولوژي هاي جديد سخت افزاري و نرم افزاري مانند نرم افزارهاي پيام رسان، شبكه هاي اجتماعي و ...، نويسنده كتاب توانسته است به مقدار قابل توجهي، نقش اين رسانه ها را در بسترگزيني تولد، محمل سازي اوج و فراگيري و در پايان، نقطه گذاري ميرايي يك جريان گفتماني، پيش گويي و تبيين نمايد.
مقاله اول كتاب، در دوبخش نقش روزنامه نگاري در زايش و تكامل گفتمان ها و خويشاوندي روزنامه نگاري و سياست، به "ارائه ديدگاهي جديد در زمينه روزنامه نگاري به خصوص در روزنامه نگاري بين المللي مي پردازد و در آن تلاش شده تا فرايند زايش و تكامل گفتمان ها و همينطور، نحوه قبض و بسط آنها"(ص6) روشن شود. در اين مقاله نويسنده معتقد است كه هر گفتماني در بستر تفسيرهاي عقلايي و مباحثات انتقادي، هويت خويش را باز مي يابد و با ايجاد گفتگويي دوسويه بين جامعه و روزنامه نگار(= كاربر يا مفسر رسانه)، متولد مي گردد. خبر، در همين بستر و پشتيباني هردو عنصر يادشده، به گفتمان روز يك شهر، كشور يا حتي جامعه جهاني بدل مي شود و دوره اي از تأثيرگذاري مثبت يا منفي را بر ذهن، رفتار و ساختار اجتماعات انساني پشت سر مي گذارد. اما دو نكته اي كه اينجا از نظر نويسنده دور مانده، اول، گفتمان هايي است كه نه بر بستر تفسيرعقلايي و مباحثات انتقادي سالم، بلكه با كاربست ابزارهاي بزرگنمايي و متكي بر جريان هاي تقلبي ساخته شده توسط رسانه هاي هم سو، در اتاق عمل اقتصادسياسي زاييده شده و هم زمان، از طريق كانالهاي به هم پيوسته و شبكه اي، در جهان بازنشر مي شوند. اين نوع از گفتمان، كه نام آن را "گفتمان جعلي" مي گذاريم در برابر گفتمان هاي هويت مند و عقل مدار، توسط متخصصان رسانه هاي امپرياليستي و قدرتهاي بزرگ به دنبال هژموني، ساخته و پرداخته شده و در همان كانالهاي مرسوم و معمول گفتمان هاي جهاني بازنشر داده مي شوند و غالباً علاوه بر گمراه ساختن ذهن و جريان گفتماني مخاطبان از يك يا چند گفتمان خاص و همزمان، جلب توجه جامعه هدف را به خبر يا نقطه اي دلخواه كه اهداف بعدي را در پي دارد، هدف قرارداده است.
دوم، گفتمان هايي است كه در ابتداء، نه از خبري جعلي يا دستمايه هاي ساختگي، بلكه از همان مبادي صحيح خبري و بر بسترهاي عقلايي و انتقادي طبيعي و درست نشأت گرفته، اما به محض آنكه در مسير تبديل شدن به گفتمان قرار گرفته، با شگردهاي گوناگون تبليغاتي از دست صاحبان آن خارج و به مركبي براي يكه تازي همان سازندگان گفتمان هاي جعلي تبديل شده است. به واقع هنگام رويارويي اعضاي جامعه با اين گفتمان ها، كسي كه عنان اختيار و جهت دهي اين گفتمان را دردست دارد، نه مفسر دلسوز خير و نه خبرنگار منتقد و دلسوز جامعه است بلكه سودجويي است كه با جعل نقش خود به جاي خبرنگار(به معناي عام) اصلي، اهداف، مناظر و ديدگاههاي خود را در بسته بندي تفسيرعقلايي و نقددلسوزانه علمي به مخاطب ارائه مي دهد. صدالبته پيامدها و آثار اين نوع گفتمان، بر رفتار و سبك تفكر جامعه، با اهداف و خواسته هاي جاعلين گفتمان نزديك تر است تا نقطه كمال و صلاح جامعه. همانگونه كه در اين كتاب نيز با نقل نظريه لاسول و روژه كلوس و نقش هايي كه آنان براي رسانه ها قائل هستند، بر اين مطلب تأكيد دارد كه هر سه نقش رسانه ها، يعني: نظارت بر محيط، هدايت و راهنمايي اجتماع و نقش آموزشي؛ مستقيم و غيرمستقيم رفتار و ذهنيت فرهنگي جامعه انساني را هدف گرفته و نمي توان آنها را از هم جدا فرض كرده يا در يكديگر بي تأثير دانست.
گذشته از اين، در جايي كه نويسنده كتاب روزنامه نگاري در جهان معاصر، تفسير را معنا كرده و نمونه هايي براي آن بيان نموده است، بازهم تنها به جنبه مثبت تفسير و نيمه پر ليوان نگريسته و از خوردگي و فسادي كه در بسياري موارد گريبانگير فرآيند درست تفسير گشته، مانع رشد طبيعي و توسعه در مسير درست آن مي شود، چشم پوشيده است. گرچه اذعان داشته كه:"تفسير، جنبه هاي ذهني و اظهارنظرهاي شخصي را مورد توجه قرار مي دهد. تفسيرهايي كه همواره درباره يك موضوع از طرف مفسران مختلف نوشته مي شوند، باهم تفاوت دارند"(ص 18) اما با بزرگواري از كنار زشتي هاي اين "جنبه هاي ذهني و اظهارنظرهاي شخصي" گذشته و اشاره اي به دخل و تصرف هاي عامدانه اي كه هر دقيقه در آنها روي مي دهد و هريك، خمير مايه تولد و فراگيري يك گفتمان معلول و فاسد مي شود، نكرده است. همين اشكال بر تعريفي كه نويسنده از قول معتمدنژاد درباره خبرآورده نيز وارد است. زيرا امروزه ديگر به راحتي قبل، نمي توان مطمئن بود كه "خبرهاي مربوط به يك واقعه از هر منبعي كه گرفته شوند، خصوصيات عيني خود را حفظ مي كنند"(معتمدنژاد، 1388: 29) بلكه ظن غالب بر اين است كه پيش از اعتماد به خبر، بايد علاوه بر ناقل خبر، كانال ارائه آن و اخبار قبل و بعد از آن؛ به طريقي اصل خبر را به دست آورد و پس از تطبيق آن با خبر منتشرشده، درباره صحت و سقم آن قضاوت كرد.
در بحث تفسير و زايش گفتمان ها، همچنين نويسنده به مباحثات علمي درگرفته در نشريات علمي – پژوهي يا كاملاً تخصصي نظر داشته و بار رشد و پويايي يك گفتمان را بر شانه هاي اين مباحثات قرارداده است. گرچه اين مطلب تا حدزيادي درست است اما اول به دليل افزايش فاصله طبقات علمي و دانشي از متن و بطن جامعه از سويي و درگيري اين مباحثات در سطوحي بلاتر از سطح كاربردي و دوم كم رنگ بودن اين نوع از بحث هاي علمي در فضاي جامعه امروز كشور، خواننده نمي تواند با نويسنده كتاب كاملاً هم نظر باشد و محققاً موارد ديگري را در اولويت عوامل كشف علل رويدادها و به ظهور رسيدن يك گفتمان، موثر مي داند. در ادامه البته دكتر اسدي سعي بر آن داشته تا با تبيين و تشريح مبادي و مزاياي گفتمان سازي درست و تقريب روش شناسي تفسير درست و علمي، به خبرنگاران مفسر و مفسران خبري بياموزد كه با دست زدن به تفسيري عالمانه، عاقلانه و ناقدانه، مي توانند مبدي و خالق يك گفتمان موثر و سالم در مسير حركت جوامع به سوي كمال انساني و فهم درست جامعه از جامعه باشند. چنانچه با تعريف سياليت(2) براي گفتمان و نقد و بسط دلايل و عوامل قبض(3) و بسط آن، به نوعي نقاط قابل بهبود، فرصت ها و تهديدهاي جريان يادشده را متذكر شده و چاله را از چاه و هردو را از راه، بازنموده است.
صدالبته علي رغم همه اينها، همچنان معتقدم كه نگاه موشكافانه يك دانشمند از منظر حل مسائل مبتلابه جامعه و ارائه نظريات و ديدگاههاي كاربردي براي حل اين مسائل، همواره راهگشا و راهنماي توده جامعه بشري بوده و هست و چه بسا بدون اين چراغ در راه زندگي پرتلاطم امروز، بشر غرقه گشته در فضاي متلاطم رسانه هاي گوناگون و رنگارنگ، هيچگاه به ساحل امنيت و آرامش ذهني و دستيابي به اطلاعات درست و به موقع نرسد.
عموماً به معني گفتگو و مراوده كلامي است اما در اين مبحث، گفتمان، گفتگويي است همراه با ذهنيت و نگاه عمومي كه در جامعه منتشر شده و به گفتگوي غالب افراد آن جامعه بدل شده است. به نوعي معناي كلمه پاراديم(Paradigm) كه زيست و كاربست آن در بستر فرهنگي – اجتماعي جامعه تعريف مي شود.
پويايي – جريان داشتن
بسته شدن – دچار وقفه يا توقف شدن
- معتمدنژاد، كاظم(1388). ارتباطات در جهان معاصر: تحول انديشه ها، نهادها و عملكردهاي ارتباطي، تهران: نشرشهر