کد خبر:۶۶۶۰۹۲
گزارشِ یک «سوءتفاهم»
سوء تفاهم برای سینما امکان نمیسازد، چون فیلم نمیسازد. برای فلسفه امکان نمیسازد، چون مساله نمیسازد. آخرین ساخته معتمدی، ادامه سوء تفاهم بین او و سینماست.

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، حادِ واقعیتی که بودریار درباره آن سخن میگوید، حکایت از نابودی مرز بین واقعیتها و فراواقعیتهایی است که بدلِ واقعیتها هستند و خود را جای آنها جلوه میدهند.
او میگوید داستان تا بدانجا پیش میرود و رفته است که فراواقعیتها همان واقعیتها میشوند؛ یعنی حاد واقعیت، واقعیتر از واقعیت میشود.
بودریار میگوید تصویر، واقعیتی ابتدایی را میپوشاند و تحریف میکند و هیچگونه مناسبتی با هیچ واقعیتی ندارد و وانمودهای ناب از خودش است.
این انگارهی پست مدرنیستی با معتمدی همان کاری را کرده است که پیشتر با حسن بلخاری و امثال او. یعنی سرگیجهای میان انگارههای پست مدرنیستی و فلسفه اسلامی، سرگیجهای میان تفسیر امر غایب.
سرگیجه و چراییش، مساله و پرسش معتمدی نیست، عارضه مواجهه اوست.
سوء تفاهم، عوارض این بیماری فلسفی است؛ که کارگردان، خودخواهانه دوست دارد مخاطب را هم دچارش کند.
سینما را زبان نمیپندارد و چونان بردهای او را وادار به انجام امرش میکند.
سوء تفاهمش، عاجزانه تمنای تفسیر و تاویل دارد.
همین است که قصه و قصهپردازی را جعل میکند؛ همچنین پیچدگی، بازیگری، سینما، فلسفیدن، مساله و پرسش و حتی خود معتمدی را.
سوء تفاهم برای سینما امکان نمیسازد، چون فیلم نمیسازد. برای فلسفه امکان نمیسازد، چون مساله نمیسازد. آخرین ساخته معتمدی، ادامه سوء تفاهم بین او و سینماست.
کارگردان ابتدا موظف است فیلم بسازد، نه فلسفه. حال اگر فیلمش تولید فلسفه کرد، فبها. هانکه ابتدا فیلم میسازد. گُدار و بونُئل ابتدا فیلم میساختند. آوینی هم ابتدا فیلم میساخت. دکترجان، ابتدا فیلم بساز!
یادداشت از: امیر جاوید
او میگوید داستان تا بدانجا پیش میرود و رفته است که فراواقعیتها همان واقعیتها میشوند؛ یعنی حاد واقعیت، واقعیتر از واقعیت میشود.
بودریار میگوید تصویر، واقعیتی ابتدایی را میپوشاند و تحریف میکند و هیچگونه مناسبتی با هیچ واقعیتی ندارد و وانمودهای ناب از خودش است.
این انگارهی پست مدرنیستی با معتمدی همان کاری را کرده است که پیشتر با حسن بلخاری و امثال او. یعنی سرگیجهای میان انگارههای پست مدرنیستی و فلسفه اسلامی، سرگیجهای میان تفسیر امر غایب.
سرگیجه و چراییش، مساله و پرسش معتمدی نیست، عارضه مواجهه اوست.
سوء تفاهم، عوارض این بیماری فلسفی است؛ که کارگردان، خودخواهانه دوست دارد مخاطب را هم دچارش کند.
سینما را زبان نمیپندارد و چونان بردهای او را وادار به انجام امرش میکند.
سوء تفاهمش، عاجزانه تمنای تفسیر و تاویل دارد.
همین است که قصه و قصهپردازی را جعل میکند؛ همچنین پیچدگی، بازیگری، سینما، فلسفیدن، مساله و پرسش و حتی خود معتمدی را.
سوء تفاهم برای سینما امکان نمیسازد، چون فیلم نمیسازد. برای فلسفه امکان نمیسازد، چون مساله نمیسازد. آخرین ساخته معتمدی، ادامه سوء تفاهم بین او و سینماست.
کارگردان ابتدا موظف است فیلم بسازد، نه فلسفه. حال اگر فیلمش تولید فلسفه کرد، فبها. هانکه ابتدا فیلم میسازد. گُدار و بونُئل ابتدا فیلم میساختند. آوینی هم ابتدا فیلم میساخت. دکترجان، ابتدا فیلم بساز!
یادداشت از: امیر جاوید
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.