گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، به دنبال سقوط اقتصادی سال 2008 که ابتدا از بازارهای مالی آمریکا در سال 2007 آغاز شد و سپس تمام اقتصاد دنیا را در برگرفت نظریات و تحلیلهای مختلفی ارائه گردید. یکی از این تحلیلهای عمیق مربوط به اقتصاددان و برنده نوبل اقتصادی آمریکا جوزف استیگلیتز است. او اساس فروپاشی اقتصادی سال 2008 که بعد از آن جهان را به یک رکود عمیق و طولانی مدت تا امروز فرو برد را ناکارآمدی و به اصطلاح خودش سقوط علم اقتصاد میداند.
سقوط اقتصادی 2008 همه را از خواب گران بیدار کرد
جوزف استیگلیتز، اقتصاددان و استاد دانشگاههایی چون استنفورد، برنده نوبل اقتصادی، قائم مقام بانک جهانی در دورههای گذشته و از کارشناسان وال استریت است که در کتاب خودش با عنوان سقوط آزاد و عنوان فرعی "آمریکا، بازارهای آزاد و فرو افتادن اقتصاد جهانی" به نقد سیستم اقتصادی آمریکا میپردازد.
وی مینویسد: در فروپاشی اقتصادی 2008 میلیونها نفر در آمریکا و در سرتاسر جهان خانههایشان و کارهایشان را از دست دادند. بسیاری بیشتر در هراس و نگرانی از بروز چنین وضعیتی بودند و تقریباً هر کس که پولی برای بازنشستگی یا آموزش کودکان کنار گذاشته بود دید که این سرمایهگذاری به مرور به کسری از ارزشش کاهش یافته است و تنها ۲۰ میلیون نفر در چین و صدها میلیون نفر به ورطه فقر افتادند.
این استاد دانشگاه با اشاره به لزوم بازنگری در دیدگاههای اقتصادی مینویسد: قرار نبود چنین باشد، اقتصاد مدرن، با ایمانش به بازارهای آزاد و جهانیسازی، رفاه همگان را وعده کرده بود اما این افت ما را وا میدارد که در دیدگاههایی که مدت زمان درازی است درست شمرده شده بازنگری کنیم. این سقوط اقتصادی توهمات عدم تکرار سقوط مالی که سالهای پیش اتفاق افتاده بود را در هم شکست.
استاد اقتصاد آمریکا در ادامه میگوید: یک ربع قرن، برخی آموزههای بازار آزاد آدام اسمیت مانند اینکه بازارهای آزاد و بیقید کارآمد هستند و اگر خطا کنند، به سرعت آن را تصحیح میکنند و یا این ادعا که بهترین دولت، دولتی کوچک است و مقررات تنها برای نوآوری مانع میتراشد یا اینکه بانکهای مرکزی باید مستقل باشند و تنها برپایین نگهداشتن تورم بکوشند، حاکم بودهاند اما امروز حتی رؤسای بانک مرکزی آمریکا هم پذیرفتهاند که نقصی در این استدلالها وجود دارد اما اعترافِ آنها برای بسیاری که در نتیجه این سیاستها نابود شده بودند، خیلی دیر بود!
پیکار اندیشهها نه افراد در حوزه اقتصاد/ بحران اقتصادی اتفاقی نیست
استیگلیز در ادامه با اشاره به اینکه این کتاب درباره پیکار اندیشهها است میگوید: این اندیشهها به سیاستهای شکست خوردهای انجامید که به بحران درغلتید که باید از آنها درس بگیریم. آنانی که این بحران را تصادفی تلقی میکنند همانهایی هستند که میگویند بانکداران کار نادرستی نکردند!!
وی در یک ارزیابی از سیستم اقتصادی آمریکا میافزاید: از بقای سیستم درس غلطی گرفتیم که این سیستم خودش به خودی خود کار میکند، در حقیقت، نظام اقتصادی ما پیش از بحران (نیز) برای اغلب آمریکاییها عملکرد خوبی نداشته است…!
ناتوانی اقتصاددانان از پیشبینی وقوع بحران اقتصادی
برنده نوبل اقتصادی به انکار اولیه عمومی بحران توسط اقتصاددانان اشاره میکند و میگوید: ده سال پیش خزانهداری آمریکا و صندوق بینالمللی پول در ابتدا بحران و رکود در شرق آسیا را انکار کردند. اما افتی را که ۴۰ درصد بیکاری در جزیره مرکزی اندونزی و جاوا همراه داشت چگونه باید توصیف کرد؟
وی با اشاره به عدم توانایی اقتصاددانان از پیشبینی وقوع بحران میگوید: همچنان که ابرهای بحران برفراز اقتصاد آمریکا در ۲۰۰۷ و اوایل ۲۰۰۸ پدیدار میشد، از اقتصاددانان پرسیده میشد که آیا رکودی دیگر یا حتی بحرانی عمیق امکان پذیر است؟ اغلب اقتصاددانان به طور غریزی پاسخ میدادند، نه!
استیگلیتز در لحنی طنزگونه مینویسد: پیشرفتها در علم اقتصاد شامل دانش درباره چگونگی مدیریت اقتصاد جهانی بدان معناست که برای بسیاری از کارشناسان چنین فاجعهای تصورناشدنی بود!
نظریههای اقتصادی نادرست منجر به سیاستهای نادرست میشوند
استاد اقتصاد آمریکا در ادامه میافزاید: جای شگفتی نیست که نظریههای اقتصادی نادرست به سیاستهای نادرست بینجامد، اما روشن است آنان که مدافع این نظریهها بودند و فکر میکردند که این نظریهها موثر است، اشتباه میکردند. سیاستهای نادرست نه تنها یک دهه قبل بحران شرق آسیا را به همراه داشت، که عمق و درازای آن را تشدید کرد و میراثی از اقتصادهای تضعیف شده و کوهی از بدهی برجای گذاشت.
وی با اشاره به اینکه شکست ده سال (2008) پیش تاحدودی شکست سیاست جهانی نیز بود مینویسد: بحران در کشورهای درحال توسعه رخ داده بود که گاهی «پیرامون » سیستم اقتصادی جهانی خوانده میشوند، مدیران سیستم اقتصادی جهانی آنچنان که نگران بانکهای غربی وام دهنده به کشورهای بحرانزده بودند، نگران حفظ زندگی و معیشت مردمان این کشورها نبودند.
سقوط آزاد آرمانشهری به نام آمریکا با سقوط علم اقتصاد
استیگلیتز شکست اقتصادی آمریکا در سال 2008 و رکود بعد از آن تا امروز را شکست ابهت و برتر بودن زندگی آمریکایی برمیشمرد و میگوید: وقتی اقتصاد جهانی در ۲۰۰۸ به ورطه سقوط آزاد افتاد، باورهایمان نیز سقوط آزاد را تجربه کرد، دیدگاههای دیرپا درباره علم اقتصاد، درباره خود آمریکا و درباره اسطورههای ذهنی ما نیز سقوط آزاد کردند…!
نقشه خانوادههای بیخانمان در آمریکا
وی با اشاره به اینکه پس از سالها استفاده از نظریات اقتصاددانان ناکارآمدی آنها مشخص شده مینویسد: اکنون چه کسی است که به او روکنیم؟ اقتصاددانان، اغلب دیگر یاری رسان نیستند. چرا که متاسفانه اغلب به جای تمرکز روی مصاف اندیشهها به نقش افراد توجه میشود: خائنانی که بحران آفریدند و قهرمانانی که ما را نجات دادند.
چطور بزرگترین اقتصاد جهان به ورطه سقوط آزاد افتاد؟/ سیستم اقتصادی فاسد است
استیگلیتز در پاسخ به اینکه چطور بزرگترین اقتصاد جهان یعنی آمریکا به ورطه سقوط آزاد افتاد؟ چه سیاستهایی و چه رخدادهایی سقوط بزرگ ۲۰۰۸ را رقم زد؟ میگوید: اگر بر سر پاسخ به این پرسشها توافق نکنیم، نمیتوانیم درباره آنچه باید کرد توافق کنیم. شکافتن نقش نسبی رفتار بد بانکها، شکستهای مقرراتگذاران، یا سیاست پولی ضعیفی که فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) دنبال کرد آسان نیست، اما خواهم گفت که چرا بار مسئولیت را روی نهادها و بازارهای مالی میگذارم.
این استاد اقتصاد در مورد علت فساد بانکداران و نقششان در بحران مالی میگوید: انگیزه فساد میتواند رفتار کوتهنگرانه و مخاطرهآمیز را در میان بانکداران ترغیب کرده باشد، اما چرا آنان انگیزه فساد دارند؟ آن چه آن بار و این بار اشکال داشت صرفاً یک تعدادی از افراد فاسد نیستند، مدافعان سیستم مالی متوجه نمیشوند که این محیطشان است که کرمخورده است.
علم اقتصاد عامل بحران و کمک کننده به صاحبان منافع خاص!
استیگلیتز در مورد این که اگر سیاستهای دیگری دنبال میشد وضعیت چگونه بود؟ آیا عملکردهای صندوق بینالمللی پول و خزانهداری آمریکا سقوط را طولانیتر و ژرفتر کرد یا آن را کوتاهترساخت و از عمق آن کاست؟ میگوید: برای من، پاسخ روشنی وجود دارد نرخهای بهره بالا و کاهش هزینهها که صندوق بینالمللی پول و خزانهداری آمریکا تحمیل کردند وضعیت را بدتر ساخت، به نظرمن، بحران بزرگ ۲۰۰۸ پیامد ناگزیر سیاستهایی است که طی سالهای پیش دنبال شده بود. روشن است که این سیاستها به خاطر منافع خاص بازارهای مالی شکل گرفته است.
وی در ادامه به نقش علم اقتصاد در بحرانهای اقتصادی اشاره میکند و میگوید: من حرفه علم اقتصاد را نیز در میان فهرست طولانی آنهایی که گناه بحران بر گردن آنها است میگذارم، زیرا برای صاحبان منافع خاص استدلالهایی درباره بازارهای کارآمد و خودتنظیم ارائه کرد. بحران جاری نقایص بنیادی سیستم سرمایهداری را مشخص کرد دیدن این نقایص سخت بوده، زیرا ما آمریکاییها میخواستیم سخت به نظام اقتصادیمان باور داشته باشیم…!