رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام در طی حیات سیاسی خود گامهای بسیاری در جهت وحدت احزاب و اقشار مختلف جامعه برداشت و همیشه به عنوان مردی برای حل اختلافات شناخته میشد. به همین بهانه نگاهی به چند مقطع مهم در حیات سیاسی وی میپردازیم.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو - محمدصالح سلطانی: صبح امروز و در پی گذران یک دوره سخت بیماری سطح هوشیاری آیت الله هاشمی شاهرودی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، به شدت کاهش یافت و در پی ادامه این وضعیت وی به ملکوت اعلا پیوست. این مرد اخلاق و رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام در طی حیات سیاسی خود گامهای بسیاری در جهت وحدت احزاب و اقشار مختلف جامعه برداشت و همیشه به عنوان مردی برای حل اختلافات شناخته می شد. به همین بهانه نگاهی به چند مقطع مهم در حیات سیاسی وی می پردازیم.
یکم-خوب برای همه
«آیتالله آقای حاج سیّد محمودهاشمیشاهرودی را به ریاست مجمع تشخیص مصلحت در دورهی پنجسالهی جدید منصوب میکنم.» هفت ماه پس از فوت ناگهانی هاشمی رفسنجانی، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، بازوی مصلحتاندیش و پویای فقه حکومتی جمهوری اسلامی، به هاشمی دیگری سپرده میشد. یک هاشمی متعهد، انقلابی، دلسوز و مرضیالطرفین. آقا سیدمحمود، دوباره به متن مدیریت کلان نظام بازگشته. حالا که رسماً و با انتشار رساله عملیه، یکی از مراجع تقلید است و البته هرگز تلاش نکرده خود را همتراز ولایت فقیه مطرح کند. فقاهت و مرجعیت او، مثل بسیاری از مراجع قم، و بر خلاف گروه اندکی از مراجع تقلید، ذیل اصل ولایت فقیه تعریف میشود. هاشمی شاهرودی، مرد مبرّز فقه و اصول، شاگرد امام و آیتالله صدر، مردی گذرکرده از طوفانهای مدیریت و ریاست و فقاهت، در شصت و نه سالگی دوباره به متن بازگشته. ردای تشخیص مصلحت به تن کرده و یکی از ارکان نظام شده. مردی که همه دوستش دارند و هیچکس نمیتواند خردورزی و منطقگرایی و هوشمندیاش را انکار کند. همه جریانات سیاسی کشور، از احمدینژادیهای بهاری تا اصلاحطلبان و از حسن روحانی تا مولوی عبدالحمید؛ همه انتصاب هاشمی شاهرودی را به فال نیک گرفته و برایش آرزوی موفقیت کردهاند.
دوم-مرد حل اختلافات
«در اجرای بند 7 اصل 110 قانون اساسی، هیأت عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سهگانه به منظور بررسی و ارائه نظرات مشورتی در موارد حل اختلاف و تنظیم روابط سه قوه تشکیل میگردد و...» دو سال پس از پایان مسئولیت در قوه قضائیه، دوباره از آقا حکم گرفته بود. اختلاف در میان روسای قوا تشدید شده و کار کشور، در اوج تحریمها و مشکلات بینالمللی، لنگ بود. این بار هم باید از او استفاده میشد. مرد گرهگشای این سالها، که هم روسای وقت قوا و هم تقریباً تمامی جریانات سیاسی، بر معتدل بودن و دوستداشتنی بودنش اتفاق نظر داشتند. کارش انگار حل اختلاف و رفع دعوا بود. سید ِ فراجناحی و انقلابی، دوباره به کار گرفته میشد. این بار برای خط کشیدن بر اختلافات. بیاعتنا به نامه دو سال قبل پسر آیتالله مشهور.
سوم-سکوت در برابر کنایهها
«اي کاش در حوزه علميه به کار تدريس و پژوهش ادامه داده بوديد و هرگز به اين ورطه خطير پاي نمينهاديد.» در کوران فتنه88، محقق داماد برایش اینطور نوشته بود. پس از سالها ایستادن در میانه طوفان و پذیرفتن مسئولیت مدیریت بر بازوی قضائی نظام، حالا این دستمزد را از دوستان قدیمی میگرفت. از این وسوسهها، برای آقا سیدمحمود زیاد پیش میآمد. «این کارها و مسئولیتها را رها کن. برگرد قم یا برو به نجف. کرسی استادی بگیر و اعلام مرجعیت کن و سری در میان سرهای حوزه در بیاور. تو میتوانی. تو سواد و دانشش را داری.» از این فکرها برای آدمهایی در حد و اندازه آقا سید، زیاد ایجاد میشد. اصلاً انگار بخشی از آزمونهای زندگی بزرگان دین، از همین مسیر میگذرد. آنها، یک روزی و یک جایی باید میان نام و اعتبار و کرسیِ عافیت ، و سختی و فشار ِ میز مسئولیت، یکی را انتخاب کنند. مسئولیت داشتن اگر برای همه یک آرزوست، برای بزرگان دین یک امتحان است. لذت کار علمی و آسوده در قم و نجف همیشه همراه آنهاست. آقا سید محمود اما این لذت و آن نامهی محقق داماد را نادیده گرفت. هرگز از ده سال ریاست بر قوه قضائیه و تحمل زخم زبانها و فشارها ابراز پشیمانی نکرد. میانه طوفان ایستاد و با آنکه مرجعیت و مرتبه علمیاش میتوانست عاملی برای خروجش از دستگاه نظام باشد، هرگز این کار را نکرد. ماند و آقا سید علی خامنهای را همراهی کرد. تا همین امروز. تا همین حالا.
چهارم-آبادی ویرانه
«ویرانهای را تحویل میگیرم.» روزی که در سال 1378، در اوج بحرانهای دولت-ساختهی آن روزها، وسط دعواهای داخلی و خارجی، قوه قضائیه را تحویل گرفت، این جمله را گفت. قوه قضائیهای که آقا سیدمحمود ردای مسئولیتش را به تن میکرد، آشفته بود. ساختار مدونی نداشت و در بسیاری از زمینهها نقص داشت. مردم از عملکرد قوه قضائیه خاطره خوشی در ذهن نداشتند و اطاله دادرسی اکثر مراجعان قوه قضائیه را آزار میداد. رهبر انقلاب در حکم انتصاب آقای شاهرودی، اولولیتهای نخستین این قوه در دوران تازه را «کوتاه کردن فرایند دادرسی، گسترش کمی و کیفی محاکم دادگستری، پیاده کردن کامل مقررات قضاء اسلامی، تأکید و مبالغه در سلامت همهجانبه قوهی قضاییه، آشنا کردن مردم به حقوق و مقررات و جرائم و مجازاتهای قضایی، روز آمد کردن پروندههای در حال رسیدگی و استفاده از فنآوری نو برای آن» میدانند.
دوران ده ساله آقاسید در قوه قضائیه، یکی از پیچیدهترین و حساسترین دورانهای تاریخ معاصر ایران است. او، یکماه پس از فتنه 18 تیر و آشوب کوی دانشگاه تهران، رئیس قوه قضائیه میشود و این مسئولیت را در حالی تحویل جانشین خود میدهد که دو ماه از فتنه88 و ادعای دروغ تقلب در انتخابات ریاستجمهوری دهم گذشته است. در این ده سال، شاهرودی تلاش کرد قوه قضائیه را از آن ویرانهای که وصف کرده بود، به نهادی پویا و کارآمد برای نظام جمهوری اسلامی تبدیل کند. تلاشهای او کیلومترها آنطرفتر، توسط شبکهها و رسانههای ضد انقلاب هم رصد میشد: «آقای شاهرودی بیشترین سعی را برای به نظم در آوردن روال کار قضات و دادگاهها کرد.» این، جملهای از یک مقام یا مسئول جمهوری اسلامی نیست. این وصف را، تحلیلگر شبکه تلویزیونی صدای امریکا درباره هاشمی شاهرودی به کار برده است.
پنجم- فراجناحی انقلابی
«آیتالله سید محمود هاشمیشاهرودی نه جزء جناح راست یا چپ بوده و نه در یک فراکسیونی میباشد.» اینها را علیاکبر ناطقنوری درباره آقا سیدمحمود گفته. ناطق و شاهرودی، از جهاتی شبیه هم هستند و از جهاتی نه. هر دو بیش از هرچیز به مشی اعتدالی و نگاه فراجناحی مشهورند. هر دو در همه جناحها، دوستانی دارند و تقریباً در هر دو جناح دشمنانی ندارند. هر دو مورد اعتماد آقا هستند و هر دو در تمام سالهای سیاستورزیشان کوشیدهاند «اخلاق» را قربانی نکنند. تفاوت آدمهای شبیه به هم اما در بزنگاهها، در نقاط حساس روشن میشود. در موقعیتهایی مثل فتنه88.
شاهرودی، دو ماه از ماههای اوج فتنه را در جایگاه ریاست قوه قضائیه بوده و در کانون توجهات هر دو جریان. نامههای معترضین خطاب به او بوده و انتظار مردم نیز برخورد قاطع با فتنهگران. او اما هرگز تلاش نکرد برای حفظ جایگاه اعتدالی و فراجناحی خود، موضعی به سود فتنهگران بگیرد. روایت او درباره یکی از جریانات مهم در آشوبهای سال 88، خواندنی است.
«یک جلسه آقای موسوی و آقای هاشمی را به قوه قضائیه دعوت کردیم. آقای موسوی برای تظاهرات اعلامیه داده بود. گفتم آقا! اینکار را نکنید و از این کار دست بکشید. گفتم اگر به نتایج انتخابات اعتراضی دارید، آقا قبول دارند و هیئتی را برای بررسی معین میکنند. گفت شرط لغو بیانیه این است که به من اجازه بدهند در صدا و سیما صحبت کنم. گفتم میشود این کار را کرد. به دفتر آقا زنگ زدم. آقای جلیلی تازه دبیر شورای امنیت شده بود. به ایشان هم زنگ زدم و گفتم ایشان چنین شرطی دارد. گفتند ما ترتیب کار را میدهیم. گفتم باید به صدا و سیما بگویید که زمان بگذارند که ایشان صحبت کند. بعد{به موسوی}گفتم آقایان با شرط شما موافقند،شما هم تظاهرات را لغو کنید. آنجا پیش ما قول داد این کار را بکند و آنها هم واقعاً حاضر بودند که به ایشان برای صحبت در تلویزیون وقت بدهند، اما از پیش ما که رفت، نمیدانم کدام خنّاسان ذهنش را عوض کردند و کار خودشان را کردند.» هاشمی شاهرودی، در جریان فتنه88 سکوت نکرد، کناره نگرفت و منتِ فتنهگران را نکشید. با همه اینها همچنان مرد میانهدار و دوستداشتنی سپهر سیاست ایران، باقی ماند.
ششم-پیوند ایران و عراق
«تدریس در حوزه علمیه قم را بر هر کاری ترجیح دهید.» میگویند این را امام به آقای شاهرودی گفتهاند. چند ماهی از پیروزی انقلاب میگذشت و آقا سیدمحمود ِ جوان آن روزها، همراه با اعضای مجلس اعلای شیعیان عراق، به دیدار امام آمده بود. آن جمله و آن توصیه، مسیر زندگی سیدمحمود را از عراق به ایران آورد. انقلاب نوپا به او نیاز داشت. انقلابی که بنا بود پیوند بخورد به نهضتهای بیداری در سراسر خاورمیانه. نشانههای بیداری در عراق هم دیده میشد. آیتالله سید محمدباقر صدر در حال پیریزی نهضتی بود که قرار بود در کنار انقلاب اسلامی ایران، دو ملت را آزاد و سعادتمند کند. سید محمود در آن روزهای ابتدایی، رابط امام و آقای صدر بود. رابط دو مرجع بود و پیونددهنده دو ملت. مدت زیادی از ریاستش بر مجلس اعلای شیعیان عراق نمیگذشت. تقدیر اما این بود که به زادگاهش بازگردد و عصای دست بنیانگذار انقلاب، و گرهگشای رهبر بعدی انقلاب باشد. مردانی که دربارهشان میگوید:« وجود ایشان{حضرت آقا} واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع میشود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. کجای دنیا چنین نعمتی دارند؟ مثل نعمت وجود خود امام. کجا آن نعمت را داشتند؟»
هفتم- دو زندانی، دو همکار
«یک بار هم در عراق مرا به زندان برده بودند.» اشاره هاشمی شاهرودی به سال 1353 است. 1974 میلادی. هنوز هیچ انقلابی در هیچ کجای خاورمیانه به پیروزی نرسیده و زمزمههای حکومت دینی ِ فقها، تازه در حوزههای علمیه به گوش میرسد. دولت «احمد حسنالبکر» رئیس جمهور وقت عراق، گروهی از روحانیون شیعه، به ویژه طلاب ایرانی و شاگردان آیتالله صدر را بازداشت میکند. سید محمود هاشمی شاهرودی، طلبه 26 ساله آن روزها، یکی از آن بازداشتیهاست.
سیدمحمود در عراق و سیدعلی در ایران. دو طلبه جوان و انقلابی آن دوران، هر دو روزگار مشابهی را در زندان گذراندهاند. طلبه زندانی در عراق و طلبه زندانی در ایران، سالها بعد دو همکار، دو دوست و دو یاور هم شدند. سیدمحمود، همان مرد آرام میانهی میدانی میشود که سیدعلی، مناصب مهمی را بر دوشش خواهد گذاشت. طلبه جوان، سالها بعد مرجع تقلیدی آرام و فراجناحی خواهد بود. مردی محبوب برای همه. ایستاده در میانه میدان، با لبخند.