به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر از ۹ بهمن ماه با برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سالهای گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحبنظران این حوزه را بر فیلمهای در حال اکران منتشر خواهد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلمهای اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود. انتشار نقدهای فنی از منتقدانی با دیدگاههای متفاوت به مخاطبان کمک خواهد کرد تا داوری جامعتری نسبت به تازهترین آثار فیلمسازان ایرانی داشته باشند.
شماره یک: فیلم «دیدن این فیلم جرم است»
نویسنده: میثم رشیدی مهرآبادی
اولین ساخته بلند «رضا زهتابچیان» بیشتر از هر چیز، نشانگر اعتماد بالای تهیه کننده و مجری طرح به این کارگردان فیلم اولی است. اعتمادی که این روزها در جامعه ما در هر عرصه ای رو به کاهش است.
محمدرضا شفاه که خود از نیروهای انقلابی است و پیش از نیز آثار ماندگار و به یاد ماندنی زیادی را در این حوزه تهیه کرده است، حالا پاسخ اعتمادش را به خوبی دریافت کرده است. او امسال تهیه کننده فیلمی است که با تک تک بینندگانش نسبت دارد و هیچ تماشاگری را بی مسئله به بیرون سالن نمی فرستد. فیلمی که دیالوگ ها و تعلیق هایش، کاستی های فرمی اش را پوشش می دهد و تا امروز که نوبت اکران این فیلم در سینماهای مردمی است، هنوز تکلیف اکرانش مشخص نشده!
سید امیر موسوی، متولد مردادماه ۱۳۶۹ فرزند شهید و فرمانده پایگاه بسیجی است که نام پدر شهیدش بر آن ثبت شده. این جوان ۲۷ – ۲۸ ساله، دانش آموخته تاریخ است و معلم همین درس. همسر او در خیابان، مورد تعرض مردی قرار می گیرد که از قضا، متنفذ و دارای تابعیت یکی از کشورهای اروپایی است. ضربه های مرد، فرزند امیر و ریحانه را می کشد و این، آغاز ماجرای فیلم است.
مرد ضارب، در ایست بازرسی پایگاهی که سید امیر فرمانده آن است، دستگیر شده و معلوم می شود که در حالت مستی دست به چنین عملی زده است. حالا سید امیر موسوی در بین انتقام گیری شخصی یا دفاع از انقلاب (و حق جوان هایی که از آن پایگاه به دفاع از حرم رفته اند و شهید شده اند) دچار وضعیتی دوگانه، سخت و جانفرسا می شود. در فاصله شب تا صبح، وقایعی بر او و همراهانش می گذرد که داستان فیلم درباره آن است.
«دیدن این فیلم جرم است» صدای نسلی از فرزندان انقلاب است که تعاریف انقلاب را از پدرانشان به خوبی دریافت کرده اند اما در ادامه مسیر، تناقضاتی دیده اند که تحملش برای هر کسی ممکن نیست. نیروهای پایگاه شهید موسوی در فضای حاکم بر بسیج مستضعفان به حدی از اعتماد رسیده اند که برای دفاع از انقلاب و مردم، سلاح داشته باشند اما وقتی پای مفاهیم انقلاب به میان می آید، خودشان چند دسته می شوند.
«سینا» در «دیدن این فیلم جرم است» نماینده مداحانی است که در حد شور باقی مانده اند و با اینکه خط قرمزشان ولایت است، اما حتی یکی از کتاب های توصیه شده رهبری را نخوانده اند و با تفکر ولایی نسبتی ندارند. اینها «شخص رهبری» را دوست دارند و نه مفهوم آن را. درگیر ظواهر انقلابند و وقتی به لایه های درونی آن ارجاع داده شوند، کم می آورند. نمونه همان کسانی که وقتی حضرت امام (ره) تنهایمان گذاشتند، نتوانستند «آقا» را بپذیرند! خط قرمز آنها مفهوم ولایت فقه نبود بلکه شخص آیت العظمی امام سید روح الله خمینی بود که حالا وجود خارجی نداشت...
«دیدن این فیلم جرم است» رفتن یک جوان به ظاهر نحیف و لاغر با همه گیر و گرفت های شخصیتی، از لایه های روییِ انقلاب به لایه های زیرین آن است. این فیلم بیشتر از آنکه اعتباری برای جشنواره فیلم فجر باشد، سندی است برای تاریخ تا اثبات کند انقلاب اسلامی در آستانه ۴۰ سالگی، اینگونه بی پرده خود را نقد می کند و جوانان آن پای اصلاح و ویرایش روندش ایستاده اند.
«دیدن این فیلم جرم است» به تعبیر عده ای، فیلمی ضد انقلابی است اما در حقیقت، انقلابی است در سینمای ایران، ضد فساد حاکم بر تفکر انقلابی نماها. «دیدن این فیلم جرم است» ضد کِرم مغزهایی است که مردِ مست، آنها را به اشتباه، در سرِ ریحانه دیده بود...