به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، هشتمین هماندیشی سینما انقلاب به روزهای پایانی خودش نزدیک میشود شب گذشته با «شبی که ماه کامل شد» تنور جایزه سینمایی ققنوس گرمتر شد و امشب هم با اکران «ماجرای نیمروز2/رد خون» به پایان میرسد و روز جمعه سوم اسفندماه آیین اختتامیه برگزار و دو ققنوس به برگزیدگان اهداء میشود؛ حجتالاسلام نصرالله پژمانفر روز ششم این محفل درباره وضعیت سینما و میزان اثرگذاری آن در گفتمان انقلاب اسلامی گفت: "سینما صرفاً فضایی برای سرگرمی خانوادهها نیست. سینما یک دانشگاه است. آیا در این 40 سال، توانستیم سینما را تبدیل به یک فضای آموزشی کنیم؟ سینما را همچنین بهعنوان اصلاحکننده رفتار جوانان معرفی میکنند، در این زمینه چقدر موفق عمل کردهایم؟ بهباور حضرت امام(ره) هنری مورد تأیید است که صیقلدهنده روح انسانها باشد. رهبری معظم نیز معتقدند که هنر سینما یک هنر برتر و کارآمدترین روایتگر حقیقت است. سینماگران کلید پیشرفت کشور هستند، حالا سؤال این است که؛ سینما چقدر در جهت این اهداف جلو رفته است؟
پژمانفر در ادامه به سازمانهای متولی امر فرهنگ و هنر در کشور اشاره کرد و گفت: "ما امروز یک مجموعهای داریم که توانسته است بخشی از کارها را در دست بگیرد. سازمان صدا و سیما، سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شبکه افق، مؤسسه شهید آوینی، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و... مجموعاً 91 دفتر فعال در این موضوع هستند، اما چرا کار خاصی انجام نشده است؟ اشکال کار کجاست؟ برای پاسخ به این سؤال باید گفت که یک دلیل اصلی این است که با رویکرد اقتصادی به سینما نگاه کردیم و آن را یک قلک فرض کردیم. کسی برای حرفهای اساسی گفتمان انقلاب سرمایه گذاری نکرد. به دشمن نگاه کنید، انتقال حرفهایشان به جوانان ما هزینه دارد، چرا آنها را برای ما مجانی پخش میکنند؟ بهدلیل اینکه میخواهند با گفتمان انقلاب مقابله کنند".
پژمانفر در ادامه، با ابراز "اشتباه دیگر ما واگذاری کل سینما به بخش خصوص است" تصریح کرد: "دولت پایش را از تولید و حتی سیاستگذاری سینما بیرون کشیده است؛ حتی در جاهایی که مستقیماً هزینهها را پرداخت میکند یا کمکی انجام میدهد. وقتی به آنها ایراد میگیریم میگویند سینماگر میگوید باید حرف خودش را بزند. حتی صدا و سیما هم اینگونه شده است. قصه را خود سینماگران مینویسند و میسازند، نهایتاً صدا و سیما بخشهایی را سانسور کند، ولی بههرحال چیزی که روی پردهها میبینیم و در منازل تماشا میکنیم محصول فکر سازندگان هستند و نظر حاکمیت اعمال نشده است. دولت کاملاً پایش را بیرون کشیده است".
وی افزود: آقایان استدلال میکنند "اینها که کارمند ما نیستند. ما برای حرفهایمان کسی را نداریم". اشتباه بزرگ دیگر، کاهش اعتبارات بخش فرهنگ و سینما است. در هالیوود و بالیوود مطالب را ارائه میدهند، کسانی میآیند و برای ساختشان اعلام آمادگی میکنند. برای افکارشان سرمایهگذاری میکنند. در اینجا اما، کسی حاضر نیست که برای گفتمان انقلاب سرمایهگذاری کند".
این روحانی و کارشناس حوزه فرهنگ در ادامه کشور را نیازمند حرفهای تازه در حوزههای مختلف دانست و گفت: "همه حرفهای تازه را نمیشود فقط با منبر و تریبون گفت. اینها مخاطب محدود و خاص دارند. مخاطب فراگیر، همانی است که در سالنهای سینما است. من بهعنوان یک آدم مطلع در حوزه فرهنگ و سینما که عموم فیلمهای تولید داخل را میبینم، اعلام میکنم که هیچ سرمایهگذاری در زمینه گفتمان اصیل انقلاب نشده است. من با اینکه سینما، تنها سفارش بپذیرد مخالفم اما روی داشتن فیلم سفارشی تأکید دارم".
حسن عباسی در آغاز سخنرانی، ضمن اشاره به یکی از اصلیترین شعارهای ابتدای انقلاب اسلامی گفت: "وقتی میگفتیم نه شرقی و نه غربی، منظور فقط مخالفت با آمریکا و شوروی آن زمان نبود، منظور نفی لیبرالیسم و مارکسیسم بهعنوان دو مکتب فکری مسلط آن زمان بود".
وی در ادامه به جریانهای غالب فکری بعد از انقلاب در هنر و سینما اشاره کرد و گفت: "یک دوره سینمای شبهچپ و شبهسوسیالیستی داشتیم. بهجز آن حدود 27 سال نیز غلبه سینمالی لیبرالیستی و شبهروشنفکری و بوروژوازی را داشتیم. یک موج گسترده سینمای انقلاب اسلامی هم کنار اینها بود که بسیار نمود داشت. باید بررسی کنیم که در این میان، چه آثاری اثر انگشت انقلاب اسلامی محسوب میشوند، چون ممکن است با فیلمی روبهرو باشیم که موضوعش، دفاع مقدس و زندگی شهدا یا زندگی پیامبران هم باشد اما سازندگان آن به حرفشان اعتقادی نداشتند. موج اول هنر ابتدای انقلاب کاملاً ماهیت چپ داشت. میتوانیم نمادهای آن را در پوسترهای ابتدای انقلاب بهوضوح ببینیم. المانهای جنبش کارگری چپ با رنگهای سفید، قرمز و سیاه، کنار دهانهای باز و مشتهای گرهکرده".
وی افزود: "در تفکر چپ، هیچ وقت از پرتره و کلوزآپ استفاده نمیکنند، حتی تصاویری که از لنین، استالین و مارکس هم بهصورت پرتره نمایش میدادند بسیار دفرمه و تغییرشکلیافته بودند، چون هنر سوسیالیسم، هنر مشارکتی است، در تصاویرشان هم افراد زیادی را کنار هم میبینید. تصاویر درشت و کلوزآپ روی پردههای سینما، یک مؤلفه سینمای لیبرالی است، چون در لیبرالیسم تفرّد مطرح است. قاب روی کلوزآپ یک شخص بسته میشود و فردیت او نمایش داده میشود. در دیگر هنرها هم همین روند تکرار میشود، فیالمثل در موسیقی لیبرالی با تکخوانی مواجه هستیم. اکثر آثار موسیقیایی ابتدای انقلاب، بهصورت کُر اجرا میشوند چون برگرفته از هنر مارکسیستی و تودهای بود".
عباسی در ادامه تصریح کرد: "اگر بیاییم دهه اول انقلاب را در هنرهای مختلف آنالیز کنیم با نکات خاصی مواجه میشویم. اجراهای موسیقی عمدتاً بهصورت کُر هستند و بهندرت تکخوانی داریم. در نقاشیها توده جمعیت را میبینیم، در گرافیک و مجسمهسازی هم به همین شکل، در سینما نیز این روح کلی دیده میشود. اما از دهه دوم انقلاب و بعد از دفاع مقدس هنر ما کلاً بهسمت هنر فردگرا و لیبرالی رفت. ابتدا روی جلد مجلات این تغییر دیده میشود. یک سری مجله انتشار یافت که با پرتره بچهها روی جلدشان کار را آغاز کردند و در ادامه به چهره بازیگران سینما، ورزشکاران و سیاسیون کشیده شد. در آن سالها بهخلاف الآن، مرسوم نبود که تصویر پرتره یک هنرپیشه یا ورزشکار را روی جلد مجلات ببینیم، چون قرار بود فردیتها برجسته نشوند. در مجلههای قبل از انقلاب که تفکر لیبرالی حاکم بود در جای جای نشریات عکس تمامرنگی و قدی ورزشکاران و هنرپیشههای مرد و زن را داشتیم. بعد از انقلاب این تصاویر کوچک شدند تا سال 68 که روند دوباره به حالت سابق برگشت. اولین فیلمی هم که از صورت یک خانم یک کلوزآپ واضح و درشت گرفت، فیلم عروس بود. از اینجا به بود که توجه به فردیت را بهجای جمع در سینما شاهد هستیم".
عباسی در ادامه به جریانات دهه دوم انقلاب پرداخت و گفت: "در دهه دوم و در فضای دولت سازندگی در سینما بهسمت لیبرالیسم عریان پیش رفتیم و غلبه این فضای لیبرالی را تقریباً سه دهه و تا همین امروز شاهد هستیم. اصلیترین ویژگیهای هنری لیبرالی اصالت فرد است. در آثار سینمای اجتماعی هم حدیث نفس هنرمند است که آمده مشکلات داخلی زندگی خودش و اطرافیانش را به یک اثر هنری تبدیل کرده است. اما در سینمای جمعی و گروهی مارکسیستی، بیشتر دغدغههای جمعی و گروهی مطرح میشوند. پس در دهه اول انقلاب، هنر ما، روح مارکسیستی داشت. در دهه دوم، سوم و چهارم یک روح کاملاً غربی بوده که روز به روز عریانتر شده است، چون در هنر لیبرالی پرداختن به فرد اهمیت دارد. در هنر، پرداختن به حالات "فرد بماهو فرد" مهم است. به اسم فیلمها و سریالهای چند دهه قبل نگاه کنید، بیشتر اسم تکشخصیت یک خانم است، حتی اسم مرد هم به آن شکل مطرح نیست، غالباً زنها مورد توجه هستند. این تفرّد آرام آرام از طریق سینما به جامعه نیز حقنه و القاء شد و جامعه به سرعت بهسمت یک نظام شبهبوروژوازی و شبهسرمایهداری پیش رفت و تابلوی آن هم سینما بود و هنوز هم سینماست".
این تئوریسین انقلابی در ادامه سخنرانی به یک پدیده ناهنجار در جشنوارههای اخیر اشاره کرد و گفت: "در جشنواره سال چهلم انقلاب با یک پدیده ناهنجار روبهرو هستید که همه از آن گریزان هستند و انگشت اتهام را بهسمتش گرفتهاند و آن را نکوهش میکنند، و آن این است که از کارگردان گرفته تا بازیگران و سایر عوامل، وقتی که میخواهند وارد فضای جشنواره و قدم زدن روی فرش قرمز شوند، ادای بازیگران غربی، در مراسم کن و اسکار را در میآورند. بدترین نوع پوشش و زنندهترین ریاکشنها را جلوی دوربینها نشان میدهند. فرد از این جشنواره تا جشنواره بعدی در فکر این است که چه لباسی بپوشد که مورد توجه عکاسان قرار گیرد و در فضای سایبر و اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی، لایک جمع کند و بیشتر انگشتنما شود. خلقوخوی این هنرمندان در آثارشان هم مستتر است. هنرمندان لیبرال و فردگرا، امروزه با اصطلاح سلبریتی و با مفهوم زیست لاکچری و انحصار کیف و لباس و کفش و رفتار شناخته میشوند. حالا اگر تعدادی از این هنرمندان را دیدید که با این ادا اطوار و رفتارها و پوششهای زننده، آمدند و فیلم دفاع مقدسی ساختند، فیلم زندگی پیامبران را ساختند، تصور نکنید که آن اثر، یک فیلم انقلاب اسلامی است، این یک اشتباهی است که مدیران صدا و سیما هم مرتکب میشوند و فریب پوشش مذهبی هنرمندان در آثارشان را میخورند؛ بدون توجه به سبک واقعی زندگی آنها که در اینستاگرام دیده میشود، همانهایی که کنار سگ و گربه زندگی میکنند. فرد چهلساله و مجرد، هنوز دغدغهاش یک گربه است. هرجا هم ارزشهای انقلاب اسلامی و دین بهسخره گرفته میشوند در خط اول است، قرار نیست با این فرد، هنر انقلاب در بیاید، از کوزه همان تراود که در اوست، از یک هنرمندی که در درونش باور به فردیت و لیبرالیسم است نمیتوان هنر جمعی و مارکسیم دید و از فرد با باور مارکسیستی هم انتظار هنر لیبرالی نمیرود و از هردوی اینها هم نمیتوان انتظار هنر دینی و انقلاب داشت".
عباسی در بخش دیگری از صحبتها از هنرمندی نام برد که چند مرحله دگردیسی را در زندگی هنریاش، بعد از انقلاب طی کرده است. وی بدون اسم بردن از ایشان که البته برای همه شناخته شده بود گفت: "یک هنرمند مدعی انقلاب اسلامی که بعداً به خارج از کشور پناهنده شد، سه فیلم نماینده تفکر چپ ساخته بود، فیلمهای دستفروش، عروسی خوبان و بایسیکلران. در آثار قبلیاش هم سعی میکرد آثارش مذهبی باشند، فیلمهای استعاذه (با الهام از آثار شهید دستغیب)، توبه نصوح و دو چشم بیسو که کاملاً ظاهر مذهبی داشتند. سازنده این آثار در گام دوم تحول شخصیت خود بود که بهسمت تولید آثار چپ رفت. او با این فیلمها نوعی از تفکر چپ را در سینمای ایران فریاد زد. شعار چپگراها مساوات است. در تفکر مدرن به کسانی که دنبال مساوات و عدالت هستند چپ گفته میشوند و به کسانی که دنبال آزادی هستند راست یا لیبرال گفته میشود. دعوای عدالت آزادی یک شاخصی است که ببینید کدام سینماگران دنبال آزادی از منظر لیبرالی و کدام یک دنبال عدالت از منظر کمونیستی هستند. این سینماگری که اسم بردیم بعد از سه فیلم چپگرایانهاش بهمرور تغییر نگاه داد، تجدیدنظر کرد و به یک سینماگر سوپرلیبرال تبدیل شد و فیلمهای "سکس و فلسفه" و "فریاد مورچگان" را ساخت. از "شبهای زایندهرود" این دگردیسی شروع شد و بهمرور بهسمت تفکر لیبرالی رفت، یعنی پرسروصداترین سینماگر بعد از انقلاب سه مرحله تغییر و دگردیسی داشت".
عباسی در ادامه به 6 ویژگی سینمای لیبرالی بعد از انقلاب اشاره کرد. وی گفت: "6 ویژگی اصلی در سینمای لیبرالی ایران دیده میشود. اولین ویژگی این است که قهرمان اصلی فیلم در حال طلاق گرفتن است. دومین ویژگی این است که قهرمان آن در حال خروج از کشور است. سومین ویژگی آن این است که یا بچه ندارند یا چون در حال طلاق هستند مردد هستند که بچه نزد کدامیک زندگی کند. چهارمین ویژگی این است که افراد مسن در خانواده جایگاهی ندارند، اگر هم زنده هستند، در خانه سالمندان نگهداری میشوند. ویژگی پنجم این است که چشمها ناپاک است و خیانت عادی است. ویژگی ششم هم ناپاکی پول آنهاست. این 6 ویژگی را از سال 80 تا 90 در 101 اثر سینمای لیبرال ایران میبینید، اما نکته کلیدی این است که این دقیقاً زندگی همین اهالی سینماست، از تهیهکننده تا سناریست و هنرپیشه و کارگردان، خودشان اینگونه زندگی میکنند".
وی ادامه داد: "موج سومی هم در سینمای ایران داریم که از اوایل دهه 1380 شروع شد و به نام سینمای ابزورد مشهور است. معنی اصطلاح ابزورد، مهمل، مرخرف و بیهوده است. اگر یک بررسی از آثار این سینما داشته باشید حتی اسامی فیلمها هم ابزورد هستند، فیلمهای هیچ، بیخود و بیجهت، خوابم میاد و... نمونههای اینگونه اسمگذاری ابزورد هستند که از کتاب کرگدن اوژه لوئیس گرفته شدهاند. سؤال این است که؛ کتاب شاخص آثار ابزورد چگونه به مانیفست سینمای جمهوری اسلامی تبدیل میشود و کسی هم در وزارت ارشاد متوجه آن نمیشود؟ هر هفته در برنامه هفت سینماگران کنار هم مینشینند و گاهی چنان از کلمه ابزورد استفاده میکنند که انگار کلمه مقدسی است و سینماگری چون نتوانسته به معیارهای آن نزدیک شود باید شرمنده باشد. ماهیت هنر ابزورد از افسانه سیزیف گرفته شده است؛ کسی سنگی را بهسختی به بالای قله میبرد و از دستش رها میشود و به پایین قله میافتد، دوباره و چندباره این کار را تکرار میکند و به نتیجهای هم نمیرسد. فلسفه هنر ابزورد که تاکنون حدود 65 فیلم در سینمای ایران با تأسی از آن ساخته شده است این است که زندگی هیچ است. وقتی نگاه فلسفیاش پوچی زندگی است و به قله نمیرسد. در چنین اثری چیزی که شاهد نخواهید بود داشتن قهرمان است. جامعهای که آرمان دارد، امام حسین(ع) دارد، شهید حججی دارد، زندگی را مهمل نمیبیند، برای زندگی غایت قائل است و انسانها میتوانند به قله برسند، چیزی که در آثار ابزورد نخواهید دید".
نکته بعدی که عباسی در ادامه سخنرانی به آن اشاره داشت، حضور چند سینماگر ساکن آمریکا در صدا و سیمای بود. وی گفت: "بهصورت خزنده تعدادی هنرمند که در آمریکا بودند به ایران برگشتند و یکباره سر از تلویزیون درآوردند و همهکاره شدند".
عباسی در ادامه به سینمای انقلاب اشاره کرد و گفت: "موج چهارم سینمای ما، سینمای خود انقلاب است. در سینمای انقلاب با آدمهای شاخص انقلاب روبهرو هستیم. هنوز با خود سینمای انقلاب مواجه نیستیم. شاخص اینها شهید آوینی و بعد از ایشان مرحوم سلحشور و هنرمندان ترازی مثل بحرانی، طالبی، دهنمکی، شورجه و برادران بهمنی هستند. عملاً در سینمای امروز انقلاب، تکآثار سینمای انقلاب داریم، فیلمهایی مثل آژانس شیشهای، قلادههای طلا و ملک سلیمان. این آثار به خود شخصیتها شناخته میشوند، لذا هنوز چیزی به نام سینمای انقلاب شکل نگرفته است اما بارقه آن دمیده شده است. ما امروز دیگر تقریباً از سینمای چپ مارکسیستی فاصله گرفتهایم. سینمای مبتذل لیبرالی هم بهاندازه کافی بیآبرو و بیاعتبار شده است و میبینیم که عمده فیلمهای شاخص مورد توجه در چند سال اخیر، همان آثاری هستند که مضامین انقلابی دارند. هرچند عمده کسانی که این فیلمها را ساختهاند خودشان اذعان میکنند که نسبتی با تفکر انقلابی و اسلامی ندارند و بهتعبیر خودشان، نمیخواهند انگ حزباللهی بودن بر پیشانیشان بنشیند. وقتی که اقبال جدی بهسمت سینمای لیبرالی هست بعضیها خودشان را دور میکنند و بهسمت سینمای انقلابی میآیند، از همین میتوان فهمید که سینمای لیبرالی بهسمت نابودی میرود. سال گذشته مهمترین اثر سینمایی، بهوقت شام بود در حالی که جریان لیبرال حاکم بر دولت و سینما فیلمهای با فروش میلیاردی و با مضامین لیبرالی داشت و مردم هم استقبال میکردند اما جریانساز نبودند. چیزی که احترام میآفرید و در خارج از کشور هم مورد پسند بود فیلمهای انقلابی بودند. امسال هم دوباره همین موضوع تکرار شد. تعدادی فیلم با مضامین ارزشی ساخته شدند؛ هرچند سازندگان آنها اعلام کردهاند که با نگاه ارزشی فاصله دارند، اما مجبور هستند که برای تضمین بقای خودشان بهسمت این آثار روی بیاورند، موضوعاتی مثل مقاومت اسلامی، مبارزه با داعش، تاریخ اسلامی، دفاع مقدس و استکبارستیزی، این همان موج چهارم است. اگر موج سینمای ابزورد و لیبرالی را یکی بگیریم به سه جریان کلی میرسیم؛ جریان چپ مارکسیستی یک سو، این سینما بعد از سه اثر اصلی و چپ اجتماعی مخملباف، عملاً از بین رفت. پرونده دهه دوم، سوم و اواسط چهارم هم با سینمای لیبرالیستی راست با انحطاط به انتها رسید. و موج انقلابی که انشاءالله نسل جدید بچههای انقلابی هستند و با تأسی از کسانی مثل مرحوم سلحشور که آثارش در خارج از ایران هم مخاطب چندمیلیاردی دارد و کسانی مثل طالبی، حاتمیکیا و بحرانی بتوانیم از ابتذال سینما فاصله بگیریم.
همانطور که ما در فوتبال تیم ملی جمهوری اسلامی نداریم و در شبکهها عنوان شاگردان کیروش را برای این تیم استفاده میکنند، که اگر هم پرچم بالا برود خیلی مهم نیست، سینمای ایران هم امروز این وضعیت را دارد. سینمای جمهوری اسلامی نداریم. دشمن جمهوری اسلامی همین لیبرالیسم است. در سینما هم سینمای ضدآرمان است، پس در پاسخ این سؤال که آیا شعار نه شرقی و نه غربی محقق شده است باید بگوییم خیر، در شعر، در نقاشی، در ادبیات داستانی، در گرافیک و در هنرهای تجسمی این اتفاق افتاده است اما در سینما با تکمضرابهایی مواجه هستیم که آن هم بهدلیل حضور افراد انقلابی است. راهش هم این است که "لا اله" را محکم بگوییم تا "الّا اللّه" هم بعد از آن محقق شود.